قوجق نويسنده گلستاني در گفت و گو با گلشن مهر: ترکمني فکر مي کنم ،فارسي مي نويسم
گفت وگو |
يوسف قوجق (داستاننويس/مدرس ادبيات داستاني دورههاي آموزشي «اقليم قلم» (زيرنظر معاونت فرهنگي خانه کتاب و ادبيات ايران)، دبير پانزدهمين دوره جشنواره قلم زرين، داور دو دوره از جايزه جلال آل احمد و داور چهار دوره کتاب سال جمهوري اسلامي، سه دوره کتاب سال دفاع مقدس و داور جشنوارههاي يوسف، بوي خاک، شهيد اندرزگو و...) اين نويسنده ترکمن در چند روز اخير نشان درجه يک هنري را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دريافت کرده است. به اين مناسبت گفت و گويي با وي داشته ايم که مي خوانيد.
با سلام خدمت شما به عنوان اولين سوال بفرماييد نقش فرهنگ و سنتهاي ترکمن در آثار شما چقدر است؟ آيا فکر ميکنيد که تاکيد زياد بر اين موضوعات ميتواند مانع نوآوري و خلق ايدههاي جديد در نويسندگي شود؟
با سلام خدمت مخاطبان گلشن مهر بيتعارف عرض ميکنم که فرهنگ و سنتهاي ترکمن جزئي جداييناپذير از هويتم هستند و طبيعي است که در آثارم بازتاب پيدا کنند اما اين به معناي محدود کردن خودم به اين موضوعات نيست. من سعي ميکنم با تلفيق اين سنتها با مسائل مدرن، رواياتي نو و خلاقانه خلق کنم. در اکثر آثارم اين را ميتوانيد ببينيد.
با چالشهاي مربوط به حفظ هويت بومي در جهاني که به سمت جهانيشدن پيش ميرود، چگونه مواجه ميشويد؟ آيا اين موضوع در داستانهاي شما منعکس شده است؟
جهانيشدن تهديد و فرصتي براي نه تنها من، بلکه همه نويسندگان است. من در داستانهايم، شخصيتها اغلب با اين چالشها دست و پنجه نرم ميکنند. تلاش من بر اين است که نشان بدهم چگونه ميتوان با حفظ هويت بومي، با دنياي مدرن تعامل کرد و از آن آموخت.
آيا تاکنون با نقدهاي منفي مواجه شدهايد که معتقد باشند تمرکز شما بر مسائل قومي ميتواند مانع از فهم جهاني آثار شما شود؟ پاسخ شما به اين انتقادات چيست؟
بله، کمابيش اين انتقادها بودهاند اما من معتقدم که هر چه محليتر و اقليميتر بنويسم، جهانيتر خواهم بود. داستانهاي بومي، اگرچه در زمينههاي خاصي اتفاق ميافتند، اما احساسات و تجربههاي انساني مشترکي را به تصوير ميکشند که در همه جا قابل فهم هستند.
ادامه در صفحه 4و 5
در ادبيات چقدر به تغييرات اجتماعي و فرهنگي معاصر پرداختهايد؟ آيا فکر ميکنيد که نسل جوان ترکمن همچنان به اين ادبيات علاقهمند است؟
تغييرات اجتماعي و فرهنگي معاصر بخشي از زندگي ماست و بهطور طبيعي در داستانهايم منعکس شدهاند. با اين حال، تلاش کردهام اين تغييرات را از ديدگاهي بومي به تصوير بکشم. مثلا در «نردباني رو به آسمان» که رماني براي مخاطبين نوجوان است و از کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان منتشر شده، نوجواناني از نسل امروز را آوردهام که فکرشان و دنياي ذهنيشان کاملا متفاوت است. نسل جوان امروز، به ادبيات علاقهمند است، ولي وظيفه ماست که با ارائه داستانهاي جذاب، ارتباط اين نسل با ادبيات بومي را حفظ کنيم.
نقش زنان در داستانهاي شما چگونه است؟ آيا زنان ترکمن در آثار شما نقشي فعال دارند يا بيشتر به عنوان نمادي از سنت و خانواده مطرح ميشوند؟
زنان ترکمن در داستانهايم نقشهاي متنوعي دارند. آنها هم بهعنوان حافظين سنتها و هم بهعنوان شخصيتهايي که تغيير و تحول را در جامعه پيش ميبرند، حضور دارند. در همان رمان «نردباني رو به آسمان» و رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» تلاش من اين بوده که نقش فعال و پوياي آنها را به تصوير بکشم. زنان و دختراني که همپاي مردهاي ايل، در دفاع از ايل خودشان و به يک معني، وطن و کشور خودشان، برميخيزند و نقشي به ياد ماندني از خود برجاي ميگذارند. زنان و دختراني که پستو نشيني را رها ميکنند و پاي در ميدان نبرد با اجنبيها ميگذارند.
چگونه با تضاد بين حفظ اصالت فرهنگي ترکمن و نياز به انعکاس تحولات و تغييرات مدرن در آثار خود برخورد ميکنيد؟
اين تضادها بخشي از زندگي هر نويسندهاي است که به فرهنگ بومي خود تعلق دارد. من سعي ميکنم با خلق شخصيتهايي که در اين دنياي متضاد زندگي ميکنند، اين چالشها را به تصوير بکشم و نشان دهم که چگونه ميتوان با اين تضادها سازگار شد و حتي از آنها بهرهبرداري کرد.
تجربه شما به عنوان يک ترکمن در استفاده از زبان فارسي براي انتقال پيامتان چيست؟
داستاننويسان ترکمن، يعني من و عبدالرحمان اونق يا آقاي پاک و ديگر نويسندگاني که ترکمن هستند، همگي به زبان فارسي مينويسيم. همگي نيز اگرچه از فرهنگ ترکمن و موضوعات و مسائل اجتماعي آنها الهام گرفتهاند، اما مسائل عام بشري و انساني و احساساتي که در آنها مطرح ميشود، به عبارتي جهاني است. يعني سعي ميکنيم با تمرکز بر تجربيات و احساسات مشترک انساني، داستانهايمان را براي مخاطبان گستردهتري قابل فهم و جذاب کنيم.
چگونه ميتوانيد تعادل بين نوشتن براي مخاطبان ترکمن و حفظ ارتباط با ادبيات جهاني را حفظ کنيد؟
به نظرم ارتباط با ادبيات جهاني و بومي دو وجه از هويت نويسنده است. من با خواندن و بررسي آثار نويسندگان مختلف از ايران و کشورهاي ديگر، سعي ميکنم ديدگاههاي جديدي پيدا کنم و آنها را با زمينههاي بومي خودم ترکمن تلفيق کنم. اين ترکيب، داستانهايي را خلق ميکند که هم بومي و هم جهاني هستند. مثلا در به کار بردن عناصر جادويي يا ماورايي در داستان بومي، هم از نمونه ايراني مثال بياورم و هم از نمونه غير ايراني. مثلا در داستان «سمک عيار»، عنصر جادويي و ماورايي به وفور وجود دارد. براي مثال، در سمک از ابزارهاي جادويي مانند نقابهاي جادويي براي تغيير چهره و فريب دادن دشمنان استفاده ميکند که اين عناصر به نوعي ريشه در باورها و افسانههاي مردم ايران دارند. در نمونه خارجي مثلا در «هري پاتر» عناصر جادويي و ماورايي به هسته داستان تبديل شدهاند. يعني جهان هري پاتر پر از جادوگران، طلسمها، و موجودات افسانهاي است که همه از افسانهها و باورهاي قديمي وام گرفته شدهاند.
آيا در نويسندگي شما به عنوان يک نويسنده ترکمن تحت تأثير تحولات سياسي و اجتماعي منطقه قرار ميگيريد؟
بدون شک، تحولات سياسي و اجتماعي تأثير زيادي بر نه تنها من، که همه داستاننويسان و عموم هنرمندان داشتهاند. کيست که نداند رژيم صهيونيستي در غزه دارد نسلکشي ميکند. اين تحولات گاهي الهامبخش و گاهي چالشبرانگيز بوده، اما هميشه سعي کردهام داستانهايم را به عنوان بازتابي از واقعيتهاي اجتماعي و سياسي زمان خودم بنويسم.
آيا فکر ميکنيد که نويسندگي ميتواند نقشي در حفظ و احياي زبان و فرهنگ ترکمن داشته باشد؟
قطعاً. نويسندگي نه تنها وسيلهاي براي حفظ و احياي زبان و فرهنگ ترکمن است، بلکه ميتواند آن را به نسلهاي بعدي منتقل کند و به مردم ديگر نقاط جهان معرفي کند. من به اين مسئله باور دارم و سعي ميکنم در آثارم اين نقش را به خوبي ايفا کنم. البته فراموش نکنيم که ما نويسندگان ترکمن، همچنانکه پيش از اين گفتم، به زبان فارسي مينويسيم. يعني روايت ما در داستان با ادبيات رسمي فارسي صورت ميگيرد ولي در بخش شخصيتپردازي و استفاده از ديگر عناصر داستان، مثل ديالوگها از لحن و گاهي هم از جملات ترکمني استفاده ميکنيم. اين را در کلاسهايم به هنرجويان مينويسم. بارها گفتهام که مشخصه سبک نگارش داستانهاي بومي-اقليمي، همين نکته است. يکي از دلايل آن، آشنايي ما با غناي زبان و ادبيات فارسي است. به عبارتي چون زبان و ادبيات ترکمني را به شکل سيستمي و عميق فرا نگرفتهايم، اگرچه به زبان فارسي با همنوعان خودمان گپ و گفت ميکنيم اما ذهن در نوشتن ادبيات داستاني به زبان ترکمني، لنگ ميزند و به عبارتي مجبوريم درباره طرح و عناصر داستان، به ترکمني فکر کنيم اما به زبان فارسي بنويسيم و نقشه راهمان در شکلگيري داستان را به زبان فارسي در کارمان پياده کنيم. البته اين موضوع مختص ادبيات داستاني است و ادبيات شعري با اين مضوع کاملا متفاوت است. نميدانم دليلش شايد تأثيرگذاري سرآمدان شعر ترکمن مثل مختومقلي و ذليلي و مسکينقليچ و امثالهم در دل عموم ترکمنها و شاعراني باشد که از فنون بلاغت و صناعات ادبي استفاده کرهاند. در موضوع اديبات داستاني، وضعيت کاملا متفاوت است. اگر بخواهيم به مخاطب داستاني که مينويسيم نگاه کنيم، نوشتن تمها و درونمايههاي ترکمني به زبان فارسي قطعاً مخاطبين زيادي را شامل خواهد شد.
آيا شما به عنوان يک نويسنده بومي با چالشهايي از سوي همقومان خود مواجه شدهايد؟ اگر بله، چگونه با آن برخورد کردهايد؟
بله، گاهي اوقات افرادي از من انتظار دارند داستانهايم را به ترکمني بنويسم و فقط از يک زاويه مشخص به موضوعات بپردازم. اما من معتقدم که نويسنده بايد آزادي خلاقانه داشته باشد و بتواند از زواياي مختلف به مسائل نگاه کند. با احترام به نظرات ديگران، سعي ميکنم که به ديدگاه خودم وفادار بمانم و به نوشتن آنچه که به نظرم مهم است، ادامه دهم.
آيا تاکنون به فکر ترجمه آثار خود به زبانهاي ديگر افتادهايد؟ اين کار را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
ترجمه آثار به زبانهاي ديگر ميتواند گامي مهم در معرفي فرهنگ ترکمن، آئينها و باورهايشان به جهان باشد. چون اين موضوع امکان ميدهد تا با مخاطبان جديدي ارتباط برقرار کنم و از بازخوردهاي آنها بياموزم. دو الي سه کتاب از من به زبانهاي ديگر منتشر شد که خيلي موفقيتآميز نبود. آژانسهاي ادبي که در اين زمينه فعاليت ميکنند، معمولا بد عمل ميکنند. مثلا رمان «نردباني رو به آسمان» به زبان عربي در مصر منتشر شد و در يکي از دورههاي نمايشگاه بينالمللي رونمايي گرفتند اما يک نسخه از همان کتاب ترجمه شده را به من ندادند! همه کارها را با ناشر يعني کانون پرورش فکري بستند و من نفهميدم حق پديدآورنده کتاب در اين بين، چي شد! يکي از همان آژانسهاي ادبي بعدها پيشنهاد کرد رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» را ترجمه کنند اما وقتي ديدند رغبتي به اين کار ندارم، نه آنها پيگيري کردند و نه من. ميخواهم عرض کنم بسياري از آژانسهاي ادبي، به ادبيات از نگاه سود و منفعت فکر ميکنند.
آيا تا به حال فکر کردهايد که موضوعات حساس يا تابو در جامعه ترکمن را در داستانهايتان مطرح کنيد؟ اگر بله، چگونه با اين چالشها روبرو شدهايد؟
بله، بهعنوان نويسندهاي که از جامعه خودم مينويسم، نميتوانم از مسائل حساس يا تابوها چشمپوشي کنم اما سعي ميکنم اين موضوعات را با ظرافت و احترام به باورها و فرهنگ مردم مطرح کنم. استفاده از نمادها و استعارهها کمک ميکند تا اين مسائل به شکلي غيرمستقيم و در زيرپوستي و نرم و در عين حال تاثيرگذار بيان شوند.
در مواجهه با انتقادات و چالشهايي که ممکن است از سوي جامعه يا حتي خانوادهتان به شما وارد شود، چگونه عمل ميکنيد؟
به نظرم انتقاد، بخشي از فرايند نويسندگي است. يعني تا اثري خلق نشود، محاسن و معايب کار مشخص نميشود. من هميشه آماده شنيدن نظرات مختلف هستم اما در نهايت، به عنوان نويسنده، بايد به صداي دروني خودم گوش بدهم و آنچه را که به درستياش باور دارم، بنويسم. اين موضوع گاهي ميتواند دشوار باشد، اما براي حفظ اصالت کاريام ضروري است.
نقش داستانهاي شفاهي و فولکلور ترکمن در نويسندگي شما چيست؟ آيا اين داستانها الهامبخش شما بودهاند؟
داستانهاي شفاهي و فولکلور ترکمن جزئي از ميراث فرهنگي ما هستند و به طور مستقيم يا غيرمستقيم الهامبخش بسياري از آثارم بودهاند. در بين ما ترکمنها، دوتار، افسانه، اسب، قالي، آئينها و باورها، نمد و زيورآلات، عناصر مهم فرهنگ و هويت ما بودهاند. پرداختن داستاني به اين موضوعات، همواره بخشي مهمي از دلمشغوليهاي من در آثارم بوده است. اين داستانها نه تنها به من ابزارهاي روايتي غني ميدهند، بلکه به حفظ و تداوم فرهنگ و هويت ترکمن نيز کمک کردهاند.
آيا تا به حال داستاني نوشتهايد که بازخوردهاي غيرمنتظرهاي داشته باشد؟ چگونه با اين بازخوردها برخورد کرديد؟
درباره نوشتن از اين موضوعات، خير اما در پرداختن به ديگر موضوعات، با بازخوردهاي غيرمنتظرهاي روبرو شدهام. مثلا وقتي رمان «لحظهها جا ميمانند» در موضوع وقايعي که منجر به واقعه پنجم آذر 1357 شد، نوشتم با بازخوردهايي مواجه شدم که انتظارش را نداشتم. چون هر چه در اين سالها از فنون نوشتن و عناصر داستاني آموخته بودم، در همان رمان پياده کرده بودم. شيوههاي فني روايت و تکنيکهاي لازم براي شخصيتپردازي را که حاصل مطالعات و تجربياتم بود، استفاده کرده بودم، اما آگاهي از آن بازخوردها برايم آزاردهنده بود و فکرم را مدتي درگير خودش کرده بود. براي من فرصتي بود تا از ديدگاههاي جديد آگاه شوم و از آنها بياموزم. البته هر بازخوردي هم نياز به پذيرفتن ندارد، بلکه مهم است که به آنها گوش داده شود و در صورت نياز، تجديد نظر کرد.
چگونه از تحولات تکنولوژيکي در نويسندگي خود بهره ميبريد؟ آيا تکنولوژي را تهديدي براي فرهنگ بومي ميدانيد يا فرصتي براي گسترش آن؟
تکنولوژي ميتواند هم تهديد باشد و هم فرصت. سالهاست از اينستاگرم استفاده نميکنم. سالهاست تلاش ميکنم از تکنولوژي براي آموختن بيشتر و مطالعه تجربيات ديگران استفاده کنم. يکي از علاقهمنديهاي من، خواندن مقالاتي است که درباره آثار ديگران در مجلات تخصصي منتشر ميشوند. برخي از اين پايگاههاي بانک مقالات، پولي هستند و من هزينه آبونمان همان پايگاههاي غير رايگان را ميپردازم. چون برايم مهم است که ببينم فلان منتقد و پژوهشگر آکادميک، درباره فلان کتاب چه نظري داده است.
آيا فکر ميکنيد که نويسندگي بومي ترکمن هنوز هم پتانسيلهاي ناشناختهاي دارد؟ چه موضوعاتي را ميتوان براي نسلهاي آينده کشف و بررسي کرد؟
بله، نويسندگي بومي ترکمن همچنان پتانسيلهاي زيادي دارد که ميتوان کشف کرد. موضوعاتي مانند تعامل فرهنگ ترکمن با دنياي مدرن، تجربههاي مهاجرت و تغييرات نسلها از جمله مسائلي هستند که ميتوانند در آينده مورد بررسي قرار گيرند. علاوه بر اين، داستانهايي که با تلفيق افسانه و اسطورههاي اين مردم به بررسي نقش تکنولوژي و تغييرات اجتماعي در زندگي ترکمنها ميپردازند، به نظرم ميتوانند براي نسلهاي آينده جذاب و آموزنده باشند. اخيراً داستان بلندي با عنوان «در بقچهات چه داري دختر ترکمن» به کانون پرورش فکري سپردهام که در آينده نزديک منتشر خواهد شد. اين داستان بلند، روايتي ترکيبي از افسانه و رئال است.
چه عواملي باعث شد که به نويسندگي براي کودکان و نوجوانان علاقهمند شويد؟ آيا فکر ميکنيد که اين مخاطب خاص چالشهاي متفاوتي را نسبت به بزرگسالان به همراه دارد؟
علاقه من به نويسندگي براي کودکان و نوجوانان از نياز به انتقال ارزشها و داستانهاي فرهنگ ترکمن به نسلهاي آينده سرچشمه ميگيرد. اين مخاطبان بسيار حساس و هوشمند هستند و براي جلب توجه و علاقه آنها بايد با دقت و خلاقيت بيشتري نوشت. چالش اصلي، پيدا کردن راهي است که هم آموزنده باشد و هم براي آنها جذاب و سرگرمکننده.
در داستانهاي خود براي کودکان و نوجوانان، چقدر به مفاهيم فرهنگي ترکمن پرداختهايد؟ آيا اين مفاهيم براي اين مخاطبان قابل فهم هستند؟
مفاهيم فرهنگي ترکمن در دل داستانهاي من جاي دارند، اما سعي ميکنم آنها را به شکلي ساده و جذاب بيان کنم تا براي کودکان و نوجوانان قابل فهم باشد. استفاده از داستانهاي اسطورهاي، افسانهها و قصههاي محلي که با تخيل و عناصر فانتزي تلفيق شدهاند، به من اين امکان را ميدهد که فرهنگ خود را به اين نسل منتقل کنم. نمونهاش همان داستان «در بقچهات چه داري دختر ترکمن؟» بود که توضيح دادم قرار است به زودي از کانون منتشر بشود.
آيا با چالشهايي مواجه شدهايد که به عنوان نويسنده بومي ترکمن، بايد تعادلي بين حفظ ارزشهاي فرهنگي و نيازهاي آموزشي مدرن ايجاد کنيد؟
بله، اين يکي از بزرگترين چالشهاي من است. از يک سو ميخواهم ارزشهاي فرهنگي و سنتي را حفظ کنم و از سوي ديگر، بايد به نيازهاي آموزشي مدرن پاسخ دهم. تلاش ميکنم تا داستانهايي خلق کنم که هم به تقويت هويت فرهنگي کمک کنند و هم با واقعيتهاي امروز هماهنگ باشند. مثلا کتاب «خورشيدي در صحراي ترکمن» که امسال از کانون پرورش فکري منتشر شد.
آيا فکر ميکنيد که ادبيات کودک و نوجوان ميتواند نقشي در تغيير نگرشهاي اجتماعي و فرهنگي داشته باشد؟
قطعاً. ادبيات کودک و نوجوان ميتواند ابزاري بسيار قدرتمند براي شکلدادن به نگرشها و ارزشهاي نسل آينده باشد. با ارائه داستانهايي که به موضوعات مهم اجتماعي و فرهنگي ميپردازند، ميتوانم به کودکان و نوجوانان کمک کنم تا ديدگاههاي بازتري نسبت به دنيا پيدا کنند و ارزشهاي مثبت را در خود نهادينه کنند. مثلا داستان «ما و عروسک پارچهاي» که قرار است به زودي از انتشارات مهرک منتشر بشود، نمونهاي از تلاشهايم براي موضوع تقريب مذاهب و تقويت همدلي و تغيير نگرشهاي فرهنگي کودکان و نوجوانان است.
چگونه ميتوانيد تخيل و خلاقيت کودکان را با فرهنگ بومي ترکمن ترکيب کنيد؟
ترکيب تخيل و خلاقيت با فرهنگ بومي ترکمن از طريق استفاده از داستانهاي محلي، افسانهها، اسطورهها و نمادهاي فرهنگي امکانپذير است. من سعي ميکنم اين داستانها را با عناصري از دنياي فانتزي و جادويي ترکيب کنم تا جذابيت بيشتري براي کودکان داشته باشد و در عين حال آنها را با ميراث فرهنگي خود آشنا کند. مثلا در داستان بلند «اسب پرنده» (از انتشارات کانون پرورش فکري) که اکنون به چاپ سوم رسيده، همين کار را کردهام.
آيا تاکنون با نقدهايي روبرو شدهايد که معتقد باشند ادبيات کودک و نوجوان ترکمن بايد بيشتر به مسائل جهاني بپردازد و کمتر به موضوعات محلي؟ پاسخ شما به اين نقدها چيست؟
اين نقدها وجود دارند اما من معتقدم داستانهاي بومي و اقليمي ميتوانند در عين حال که به مسائل فرهنگي و بومي ميپردازند، به مسائل جهاني نيز مربوط باشند. چون احساسات و تجربيات انساني در همه جاي دنيا مشترک است، و ادبيات بومي اقليمي ميتواند پلي بين فرهنگها باشد. من سعي ميکنم در داستانهايم اين دو جنبه را به هم پيوند بدهم.
آيا فکر ميکنيد که نويسندگي براي کودکان و نوجوانان ميتواند به آنها کمک کند تا بهتر با چالشهاي زندگي در دنياي مدرن کنار بيايند؟
بله، نويسندگي براي کودکان و نوجوانان ميتواند به آنها کمک کند تا مهارتهاي لازم براي مواجهه با چالشهاي زندگي را بياموزند. داستانها ميتوانند به آنها اميد، شجاعت و خلاقيت بياموزند و به آنها نشان دهند که چگونه ميتوانند با مشکلات روبرو شوند و بر آنها غلبه کنند. از سوي ديگر، داستانهاي مرتبط با فرهنگ بومي نيز ميتوانند به آنها کمک کنند تا در مواجهه با دنياي مدرن، هويت خود را حفظ کنند.
برخي از آثار حجيم شما درباره ترکمنهاست. چه چيزي شما را به نوشتن داستانها و رمانهايي با تم وقايع تاريخي مردم ترکمن سوق داد؟ آيا هدف خاصي را در اين کار دنبال ميکنيد؟
نوشتن درباره وقايع تاريخي مردم ترکمن به من اين امکان را ميدهد تا داستانهايي را بازگو کنم که ممکن است در تاريخ رسمي کمتر به آنها توجه شده باشد. هدف من زنده نگه داشتن اين تاريخ و ارائه ديدگاههاي تازه از گذشتهاي است که ميتواند براي مخاطبان امروز الهامبخش باشد. حداقل در سه رمان من با تم و درونمايه تاريخي نوشته و منتشر شده. «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن»، «نبرد در قلعه گوگ تپه» و «نردباني رو به آسمان». البته رمان 600 صفحهاي «لحظهها جا ميمانند» هم هست که مربوط به وقايع انقلاب 5 آذر گرگان است، اما ارتباطي با مردم ترکمن ندارد.
چگونه تصميم ميگيريد که کدام وقايع تاريخي را در آثار خود مطرح کنيد؟ آيا ترجيح ميدهيد که بر روي وقايع خاصي تمرکز کنيد؟
انتخاب وقايع تاريخي از نوع بومي در رمانهايم بستگي به تاثير آنها بر هويت و فرهنگ مردم ترکمن دارد. من معمولا به دنبال وقايعي هستم که تحولات اجتماعي و فرهنگي مهمي را در پي داشتهاند و ميتوانند درسهايي براي امروز ما به همراه داشته باشند. مثلا در «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» به کل ماجرا روايت يک دوتار ترکمن است. دوتاري که در پايان داستان نميتواند بيحرمتي مهمان روس به سفره بخشي ترکمن را که آمده پسرش را به سربازي ببرد، تحمل کند و تارهايش پاره ميشود. من تلاش ميکنم که اين وقايع را با عمق بيشتري بررسي کنم و داستانهايي بگويم که هم جذاب باشند و هم آموزنده.
آيا هنگام نوشتن داستانهاي تاريخي، با چالشهايي مانند تحقيق دقيق و صحيح در مورد جزئيات تاريخي مواجه ميشويد؟ چگونه با اين چالشها برخورد ميکنيد؟
بله، تحقيق دقيق و صحيح، يکي از مهمترين بخشهاي نوشتن داستانهاي تاريخي است. من سعي ميکنم تا حد امکان از منابع معتبر و اسناد تاريخي استفاده کنم. همچنين با تاريخدانان و محققان مشورت ميکنم تا اطمينان حاصل کنم که جزئيات تاريخي به درستي بازگو شدهاند. اما در نهايت، نوشتن داستان نياز به تخيل هم دارد و بايد تعادلي بين حقيقت تاريخي و روايت داستاني برقرار شود.
آيا تا به حال با نقدهايي مواجه شدهايد که معتقد باشند شما وقايع تاريخي را به نفع يک ديدگاه خاص بازگو ميکنيد؟ پاسخ شما به اين نقدها چيست؟
درباره رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» حداقل سه نقد در مجلات تخصصي منتشر شدهاند. يکي به قلم استاد جواد اسحاقيان با عنوان «با رويکرد پسا استعماري در وقت جنگ دوتارت را کوک کن» که در مجله ادبي پياده رو منتشر شد و ديگري «انعکاس مضامين تاريخي اجتماعي در رمان وقت جنگ دوتارت را کوک کن» که در اين نشريه علمي «مطالعات تاريخي جنگ» (سال سوم، بهار 1398) به قلم محمود رنجبر و مهيار حجرين نوشته شده است. سومين نقد قابل توجه به قلم خانم نعيمه ترکمان نوشته شده که سالها پيش در روزنامه شهرآرا منتشر شده. يکي دو نقد ديگر هم نوشته شده که يکي به قلم آقاي اصغر فکور است که همان نقدشان درباره اين رمان در جشنواره نقد کتاب، برگزيده شد. نقد به معناي تشخيص سره از ناسره است و از سوي کساني که مخالف محتويات و مضامين اثرم هم نوشته باشند، قابل احترام به نظرم طبيعي است چرا که هر نويسندهاي از زاويه ديد خود به تاريخ نگاه ميکند. من تلاش ميکنم که به واقعيتهاي تاريخي وفادار بمانم، اما به عنوان يک نويسنده، مسئوليت دارم که اين وقايع را به شکلي بيان کنم که براي مخاطبان امروز قابل درک و ارتباط باشد. مهم است که به نظرات مختلف گوش داده شود و در صورت لزوم، ديدگاههاي جديدي مورد بررسي قرار گيرد.
چگونه ميتوانيد از وقايع تاريخي مردم ترکمن براي پرداختن به مسائل و موضوعات معاصر استفاده کنيد؟
تاريخ هميشه با مسائل و موضوعات معاصر در ارتباط است. من سعي ميکنم از وقايع تاريخي به عنوان بسترهايي براي بررسي چالشهاي امروزي استفاده کنم. براي مثال، مسائلي مانند هويت، مقاومت در برابر ظلم، و تلاش براي بقا، همگي موضوعاتي هستند که در گذشته و حال اهميت دارند و من در رمان خودم (وقت جنگ...) به شکلي حرفهاي و دراماتيک به آنها پرداختهام. موضوعات مطرح شده در رمانهاي بوميام ميتوانند به مخاطبان کمک کنند تا از گذشته درسهايي براي زندگي امروز بگيرند.
آيا داستانهاي تاريخي شما بيشتر بر واقعيتهاي تاريخي تاکيد دارند يا از عناصر داستاني و تخيلي نيز استفاده ميکنيد؟
هر دو جنبه براي من مهم هستند. واقعيتهاي تاريخي بايد به درستي و با احترام بازگو شوند، اما داستانها نياز به جذابيت و خلاقيت دارند. بنابراين، من از عناصر تخيلي و شخصيتپردازي براي ايجاد ارتباط بيشتر با مخاطبان استفاده ميکنم. اين ترکيب ميتواند به خلق داستانهايي کمک کند که هم تاريخي و هم آموزنده و سرگرمکننده باشند.
آيا فکر ميکنيد نوشتن درباره وقايع تاريخي مردم ترکمن ميتواند به حفظ و ترويج فرهنگ آنها کمک کند؟
بله، نوشتن درباره وقايع تاريخي ميتواند به حفظ و ترويج فرهنگ ترکمن کمک کند. اين داستانها ميتوانند به نسلهاي جوانتر اين فرصت را بدهند که با گذشته و تاريخ خود آشنا شوند و از آن براي ساختن آيندهاي بهتر استفاده کنند. علاوه بر اين، داستانهاي تاريخي ميتوانند به ساير فرهنگها نيز معرفي شوند و به ارتقاء درک و احترام متقابل کمک کنند.
چگونه مخاطبان خود را به درک اهميت وقايع تاريخي در دنياي امروز ترغيب ميکنيد؟
من سعي ميکنم داستانهايي بنويسم که نه تنها جذاب و آموزنده باشند، بلکه به خوانندگان کمک کنند تا ارتباط بين گذشته و حال را درک کنند. با برجسته کردن تاثيرات وقايع تاريخي بر زندگي امروز، ميتوانم مخاطبان را به تأمل درباره اهميت اين تاريخ و تأثيرات آن بر دنياي معاصر ترغيب کنم.
آيا مطالعه رمانهاي بومي ايران و جهان تاثيري بر آثار شما داشته است؟ اگر بله، چگونه اين تأثيرات را در نوشتههاي خود مشاهده ميکنيد؟
بله، مطالعه رمانهاي بومي ايران و جهان تأثير قابل توجهي بر آثار من داشته است. اين رمانها به من نشان دادند که چگونه ميتوان فرهنگها و تاريخهاي محلي را به شکلي جهاني بيان کرد. از نويسندگان ايراني مانند محمود دولتآبادي، بزرگ علوي و احمد محمود تا نويسندگان جهاني مانند گابريل گارسيا مارکز يا آثار تولستوي و ويکتورهوگو هر يک با رويکرد خود به بومينويسي، الهامبخش من بودهاند. از دولتآبادي آموختم که چگونه ميتوان از تاريخ به عنوان پسزمينهاي براي بيان داستانهايي استفاده کرد که به بررسي هويت، مقاومت و تحول فرهنگي ميپردازند. اين درسها را در تلاشهاي خودم براي نوشتن داستانهاي تاريخي مردم ترکمن به کار ميگيرم. من تلاش ميکنم از اين نويسندگان بياموزم که چگونه ميتوان داستانهايي را خلق کرد که در عين حال که عميقاً ريشه در فرهنگ محلي و بومي دارند، براي مخاطبان جهاني نيز قابل فهم و جذاب باشند. اينکه چگونه ميتوان تاريخ را با داستانسرايي ترکيب کرد تا به داستاني چندلايه و پيچيده رسيد. با خواندن آثار مارکز ياد گرفتم که چگونه ميتوان از عناصر جادويي و واقعگرايانه براي بيان تاريخ و فرهنگ استفاده کرد. از «جنگ و صلح» تولستوي و «سرود کريسمس» ديکنز آموختم چگونه ميتوان تاريخ را بهگونهاي روايت کرد که هم زنده و هم آموزنده باشد. تولستوي با نشان دادن تأثيرات جنگ بر زندگي روزمره مردم و ديکنز با استفاده از تاريخ براي بيان پيامهاي اخلاقي و اجتماعي، هر دو تأثيرات عميقي بر من گذاشتهاند. اين تأثيرات در آثار من بهويژه در تلاش براي ايجاد ارتباط ميان حوادث تاريخي و تأثيرات آنها بر زندگي شخصيتها و همچنين در جستجوي پيامهاي جهاني در دل تاريخ محلي ترکمنها مشهود است. اين تأثيرات را ميتوان در تمرکز من بر جزئيات فرهنگي، توجه به زبان و لهجههاي محلي، و تلاش براي به تصوير کشيدن واقعيتهاي تاريخي و اجتماعي مردم ترکمن مشاهده کرد.
آيا به نظر شما مقايسهاي بين رويکرد شما به نوشتن داستانهاي تاريخي با موضوع ترکمنها و رويکرد نويسندگان ديگر کشورها وجود دارد؟ چگونه از اين مقايسهها در بهبود آثار خود استفاده ميکنيد؟
مقايسههايي که بين رويکرد من و نويسندگان ديگر کشورها انجام ميشود، ميتواند بسيار آموزنده باشد. چون هر نويسندهاي از تجربيات فرهنگي و تاريخي خود براي خلق داستانها بهره ميبرد، اما در نهايت، همه ما در جستجوي روشهايي هستيم تا بتوانيم تاريخ را به شکلي تاثيرگذار و جذاب روايت کنيم. از اين مقايسهها براي بررسي نقاط قوت و ضعف خود استفاده ميکنم و سعي ميکنم که از بهترين روشها براي بهبود آثارم بهره ببرم.
غزاله صيدانلو