گورش و وظيفه ي مخاطب
یادداشت |
حسين ضميري
عصرگاهي در اين هفته، سالن اصلي تالار فخرالدين اسعد گرگاني به ديدار فيلم گورش - به عنوان هفتاد و يکمين فيلم- از محمدرضا مهرآفرين رفتم. مهرآفرين، کارگردان نام آشناي استان گلستان است که تاکنون تعداد 17 فيلم در حوزه ي فولکلور و فرهنگ عامه قوم بزرگ ترکمن ساخته است. در نگاهي کلي، فيلم به تاريخ و جغرافياي نوعي از کشتي در ايران و به ويژه قوم ترکمن پرداخته که ميتوان مشابه آن را کشتي شال دانست که امروزه زير مجموعه فدراسيون کشتي ايران است. در اين کشتي، دو نفر دور کمر يکديگر را با پارچهاي شبيه شال محکم گرفته و سعي ميکنند که نفري روبرو را از شانه و پشت بدن به زمين بکوبند. اين کشتي به عنوان يک استثنا در بين ديگر کشتي هاي کشور، در آيين هاي شادمانه اي همچون عروسي و ... برگزار مي شود. فيلم با روايتي تصويري و پارادوکسال شروع مي شود. نمايي از يک عروسي و آيين شادمانه - با پرداخت و توجه به تمامي ريزکاري هاي يک عروسي در ترکمن صحرا - و باغشيِ ترکمني که دوتار مي نوازد و از مرگ و جهان پس از آن مي گويد. تعليق مخاطب در دقايق اوليه اين فيلم 53 دقيقه اي، بسيار هوشمندانه انجام شده است. روايت فيلم، همزمانيِ مستندي از اجراي کشتي و توضيح پيشکسوتان و داناگران اين رشته از کشتي ست. گورش يک مبارزه، يک اميد، يک باخت براي پيروزي بعدي، يک تاريخ منعکس در جغرافياي استان گلستان، يک فرهنگ ورزشي و در يک جمله: يک زندگي ست. کارگردان اين فيلم، آشنا با زير و بمِ فولکلوريک ترکمن بوده و اين مهم را بارها و بارها به نمايش مي گذارد. اجراي آيين ذکر خنجر در ساحل بندرترکمن، اجراي کشتي در وسط طوفان هاي فصلي اين تکه از مرز ايران زمين، گويش، لباس، پذيرايي ها و ... همه و همه چاشني يک تذکر آگاهانه است. از آنجايي که بيشتر فيلمهاي اين کارگردان را ديدهام، ميدانم که در پسِ پشتِ تمام فيلمهاي مهرآفرين، يک طنز گزنده و يک تذکر بزرگ وجود دارد. طنزي براي تمامي مخاطبان و تذکري براي تمامي مسئولان. مخاطبان اين فيلم، فقط و فقط قوم ترکمن نبوده و نيست. شايد خيلي از مخاطبينِ حاضر در سالن نميدانستند که کشتي گورش، داراي تاريخي با اين قدمت بوده و بسيار مجدانه در اين استان، در حال انجام است. در واقع پارادکس اول فيلم، تا آخر فيلم، مخاطب را بارها و بارها با خودش روبرو مي کند. فيلم هاي مهرآفرين، هميشه دريچه اي براي ديدار با فرهنگ هاي موجود و پنهانِ در حاشيه ي زندگي ماست. فلسفه ي عميقي از انتشار دانايي را در خود نهادينه کرده و به نمايش مي گذارد. خيلي دوستانه و صميمي، درست و عميق، به آحاد جامعه يادآوري مي کند که نمي بايست از اين خرده فرهنگ ها عبور کنند. او يادآور ميراثي ملموس و گران بهاست که در فريم به فريم فيلم هايش، متعهدانه به آن مي پردازد. در سويه اي ديگر، مسئولين مرتبط را در حفظ، پاسداشت و انتقال اين ميراث ارزشمند، هم زير سوال مي بَرد و هم دعوت به شناخت و همراهي بيشتر مي کند. با بررسي آثار مهرآفرين، با دغدغه، روشنايي بخشي، مطالبه گري و استمرار در شناساندن فرهنگ اقوام ايران زمين، سواي از هر گونه قضاوت و اعمال نظر شخصي؛ روبرو مي شويم. با بررسي کارنامه اين کارگردان - که در دهه ي ششم زندگي خود قرار دارد- مي توان به تاثيرپذيري و تاثيرگذاري خودآگاهانه ي وي رسيد. براي محمدرضا مهرآفرين که با فيلم هايش، هميشه سفيري فرهنگي و هنري بوده، چشمي دقيق و ريزبين، ذهني کاشف و تحليل گر، قلبي عاشق و وارسته، قدم هايي محکم و مداوم و قلم هايي جاري را آرزو دارم. باشد تا در سال هاي بعد، آثاري مانا و حرفه اي تر را همچون هميشه از او به تماشا بنشينيم.
خدا قوت مهرآفرين که مهرآفريني
نويسنده