در حاشيه‌ي يک نام‌گذاري


یادداشت |

 

کاظم طليعي

 

در شمارهي چهارشنبه 2840 گلشنمهر گزارش تقريباً جامعي چاپ شده بود از دوازدهمين نشست سراي فرهنگ و رسانه که به موضوع نامگذاري روزي از روزهاي سال براي يک شهر اختصاص داشت. اگرچه نويسندهي محترم گزارش يادش رفت که پرسش مرا هم در گزارشش بياورد، اما پاسخي را که يکي از حاضرين جلسه بلافاصله در پاسخ پرسش من بيان کرد، به تمامي در گزارش آورده است. خيلي نسبت به اين قضيه بدبين نباشيم. شايد دقيقاً در زمان طرح پرسش، نويسندهي محترم يک لحظه چُرتش برده بود. بگذريم. سخنران اول جلسه ضمن شرح مختصري بر موضوع نامگذاري، از تعدادي شهر نام برد که در سالهاي اخير چنين کردهاند. مسلماً تعداد اين شهر بيش از اين است. يا سخنران محترم از آن اطلاعي نداشت يا فکر کرد نام بردن از همهي آن شهرها سخن را طولاني ميکند و به همين تعداد کفايت کرد. با اينهمه، مجموع شهرهايي که روزي از سال را بهعنوان روز شهر خود برگزيدهاند حتا به تعداد يکپنجم مجوعهي شهرهاي ايران هم نيست.حال، يک پرسش مطرح ميشود که شهرهايي که روزي را براي نامگذاري خود برگزيدهاند، چه مزيت يا محاسني بر ديگر شهرهاي کشور دارند؟ آيا امنيت مردم اين شهرها بهتر تأمين ميشود؟ آيا در شهرشان سرقت کمتر است؟ آيا گردشگري در اين شهرها پررونقتر است؟ آيا ترافيک روانتري دارند؟ آيا در شهرشان تورم کمتر بيداد ميکند؟ آيا اجارهي خانههاشان کمتر است؟ آيا سرعت اينترنت اين شهرها بيشتر است؟ خب، بفرماييد اين شهرها چه مزيت و محاسني بعد از نامگذاريِ روزي به نام شهرشان نسبت به شهرهاي ديگر دارند؟ وقتي قرار نيست گرهي از مشکلات گريبانگير مردم چه در سطح ملي و چه در سطح محلي گشوده شود، خاصيت وجوديِ اين نامگذاريها چيست؟ اينکه سالي يک روز يا يک هفته مراسمي برگذار شود و پذيرايي مختصري از حضار جلسه بشود و سخنرانها داد سخن بدهند و بعضاً جعلياتي از پيشينهي شهر ببافند و به خورد مردم کممطالعه و بيدقت بدهند چه فايدهاي  بر آن مترتب است؟ اگر بنا بر حرف زدن باشد تا قيام  قيامت ميتوان نشست و حرف زد و از قديم هم گفتهاند که حرف باد هواست. اين نامگذاريها بايد هدفي داشته باشد دستکم در ارتقاي شهر به لحاظ فرهنگي و نيز توسعهي آن. اين اهداف در نشستهاي فعالان مدنيِ يک شهر با توجه به اولويتها مشخص ميشود و به دنبال آن براي بهبود شرايط پيشنهاداتي مطرح خواهد شد. اين پيشنهادات به شوراي شهر، شهرداري، ميراث فرهنگي و گردشگري، ادارهي ارشاد، فرمانداري، استانداري و... و... ارائه خواهد شد. آيا فکر ميکنيد ادارات ذکر شده اين پيشنهادها را به پشيزي ميگيرند؟ يا دستکم به ده درصد آن عمل ميکنند؟ وقتي نهاد مدني قدرت نداشته باشد، طبيعيست که به حساب هم درنيايد. حکمراني و نهاد مدني مثل دو خط موازي هريک مسير خودش را ميرود و هيچگاه بههم نميرسند. در واقع در اين رابطه تعامل محلي از اعراب ندارد. تنها راه باقي مانده همين است که ميبينيم. هر سال يک روز يا يک هفته دورهم جمع ميشويم و ميگوييم و ميخنديم و در واقع به چشم يک سرگرمي به آن نگاه ميکنيم و بعد متفرق ميشويم تا سال ديگر و باز همين آش و همين کاسه. آيا بهتر نيست اينهمه وقت و نيرو و هزينه را دستکم يکبار، فقط يکبار، روي هم جمع کنيم و حداقل چراغ قرمز چهارراه دادگاه انقلاب قديم را که بيش از يک سال است فقط چشمک ميزند با پسانداز اين هزينههاي زائد درست کنيم؟ شهرداري که به فکرش نيست. ادارهي راهنمايي هم برايش مهم نيست. شايد بهتر باشد خودمان آستينها را بالا بزنيم و مشغول شويم. چه بسا که لذت همين يک کار مفيد به تنمان بنشيند دست به کارهاي بزرگتر هم بزنيم. در همان سال 89 که اين بساط علم شد، مطلبي نوشته بودم با همين عنوان که در شمارهي 892 گلشنمهر به تاريخ 31 شهريور 1389 چاپ شد. حال بماند که بعد از چاپ آن نوشته از سوي برخي گرگاندوستان افراطي تهديد به شکايت و چاقوکشي شدم و انواع اتهامات به من نسبت داده شد، اما پرسش اصلي اين است که اين نشستها و گراميداشتهاي 13 سال گذشته، بهجز حرف و حرف و حرف، چه قدم مؤثري براي اين شهر برداشته است؟ آيا در اين 13 سال توانستهاند يک نهاد فعال و قدرتمند مدني سرپا کنند که حکمراني اندکي، فقط اندکي، از آن حرفشنوي داشته باشد؟ اگر مرد ميدان هستيد بياييد دستکم آن چراغ قرمز سر چهارراه را باهم درست کنيم!