روز مولانا


یاددداشت اول |

■  احسان مکتبي

 

يکشنبه  هشتم مهر را روز مولانا نامگذاري کرده اند، روح بلند و وسيع مولانا باعث شده است که جايگاه  برجسته اي در  تاريخ و فرهنگ  جهان و زبان فارسي  به خود اختصاص دهد. جلال الدين محمد که بود و چه کرده است که يکي از ستونهاي فرهنگي ايران زمين و زبان فارسي  و يکي از استوانه هاي دانايي بشري شده است، او که فقيهي خبره و يک مفتي صاحب نام اهل سنت و از خاندان علم و دانش در روزگار خود بود ،چگونه به زيوري آراسته شد که شمس تبريزي نيز درباره اش چنين مي گويد: خوب گويم و خوش گويم، از اندرون روشن و منورم، آبي بودم بر خود مي جوشيدم و مي پيچيدم و بوي مي گرفتم، تا وجود مولانا بر من زد ، روان شد، اکنون مي رود خوش و تازه و خرم ..... يک فقيه اهل مدرسه چگونه شد که به گونه اي وسعت  يافت  که مي تواند پس از عاشقانه هاي ديوان شمس، پانزده سال مستمر و هرشام براي مستمعان مثنوي بسرايد و در آن همه انديشه هاي حکمي، فلسفي و معرفتي را به نظم براي ما باقي بگذارد؟ او که سجاده نشين با وقاري بود چگونه شد که بازيچه کودکان کوي شد و اين بازيچه کيست  که کلامش، جان را صيقلي مي دهد و روح را نوازش  مي کند و چون شرب مدام خوانندگان خود را مست و خمار نگه مي دارد؟اين چگونه عارفي است که سماع مي کند و مي سرايد که:

زخاک من اگر گندم بر آيد 

از آن گر نان پزي مستي فزايد

خمير و نانبا ديوانه گردد  

 تنورش بيت مستانه سرايد

ميا بي دف به بزم من برادر

که در بزم خدا غمگين نشايد

اين قله آتشفشان که تا دم آخر حيات غرق عشق لايزال الهي بود و حتي در واپسين دم هم از طبع خروشان او بي قرار بود، وقتي به بهاء ولد گفت:

رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن   

 ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

در خواب دوش پيري در کوي عشق ديدم 

  با دست اشارتم کرد که عزم سوي ما کن .....

به کدام از مرتبه هستي رسيده بود که براي ديگران دست نايافتني بود،

او فقيهي دانا و حاذق ومفتي صاحب فتوا زماني به اين جايگاه دست يافت که کيمياي شمس به مس وجودش تلنگر زد و مولانا تغيير را  پذيرفت...

گذر از فقه به عشق و عرفان، از منطق به بي قراري و تغيير از براي ديگران بودن تا براي  از خود سرودن، تهي شدن از غير و مملو شدن از خود،  بدون آن جسارت  ها و تغييرها، ما امروز  جلال الدين محمد بلخي را نمي شناختيم و او مانند بسياري ديگر از خاطره ها محو شده بود، اما گذر از خويش و پاي نهادن در وادي عاشقان او را جاودانه کرد وقتي که فرمود:

مرده بودم زنده شدم  زنده بودم مرده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم

گفت که ديوانه نه اي لايق اين خانه نه اي

رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم .........

نامش تا هميشه تاريخ  پر شکوه باد.

 

صاحب امتياز