دانشمندان گرگان و استرآباد در رياض العلما


یادداشت |

محمد انصار

 

 در کتاب رياضُ العُلماء و حِياضُ الفُضلاء زندگينامهي دانشمندان اسلام به ترتيب حروف الفباي نامشان، به قلم ميرزا عبدالله افندي اصفهاني (متوفاي1130 قمري) به زبان عربي در چند جلد نوشته شد. اين اثر، از نظر محتوا، کمنظير يا بينظير است. از اين رو، از منابع مهم کتابهاي کشف الحجب ( سيدحسن کنتوري)، اعيان الشيعه(سيد محسن امين)، الذريعه الي تصانيف الشيعه( آقا بزرگ طهراني) و ... شد. بيش از 50 نفر از اين دانشمندان، از سرزمين گرگان و استرآباد هستند که با آنها آشنا خواهيم شد. همچنين در لابه لاي زندگينامههاي ديگران، گذرا نام آنها، آمده است. اگرچه تعدادشان، بيش از اينهاست، ولي باز هم، اين کتاب، از منابع دسته اول پژوهشي است. زيرا که اين ويژگيها را دارد:

1- افندي براي معرفي دانشمندان اين سرزمين، از منابع زيادي بهره گرفته است که براي رعايت امانت ادبي، نامشان را آورده است. آنها چند دسته هستند: کتب رجالي مانند: امل الامل( حر عاملي)، الفهرست ( منتجب الدين)، مناقب آل ابي طالب (ابن شهر آشوب)، بغيه الوعا ( سيوطي)، سلافه العصر(عليخان مدني)، نقدالرجال(تفرشي)، الانساب(سمعاني)//کتب تاريخي مانند: اعلام الوري( طبرسي)، احسن التواريخ( حسن بيک روملو)، حبيب السير (خواندمير)، تاريخ جهان آرا( غفاري قزويني)، مجالس المومنين (نورالله شوشتري)//کتب علوم قرآني مانند: سعدالسعود (ابن طاووس)//کتب حديثي مانند: شرح شهاب الاخبار (ابوالفتوح رازي)، عَوالِي اللَّئالي (ابن ابي جمهور)، بحارالانوار(محمد باقر مجلسي)//کتب فقهي مانند: تکمله الدروس( ملحوس حسيني)، المبسوط( شيخ طوسي)//کتب کلامي مانند نواقض الروافض(ميرزا مخدوم شريفي)

2- اين کتاب، منبع و مرجع مهمي براي کتابشناسي است. زيرا گزارشهايي از کتابهايي داده است که امروزه، ناياب هستند. براي اين کار، به شهرهايي که کتابخانههاي خوبي داشتند، رفت که يکي از آنها، استرآباد بود. براي نمونه مينويسد: «نوهي آيت الله شولستاني، کتابهاي پدر بزرگش را به استرآباد برد که من همه ي آنها را، در آنجا ديدم» همچنين او اين کتاب ها را در آنجا ديد: معضلات(عبدالحي بن عبدالوهاب استرآبادي)، شرح قصيده برده نبويه(عبدالوهاب بن علي استرآبادي)، التحفه الشاهيه( عمادالدين قاري استرآبادي)، منهاج الصواب في شرح خلاصه الحساب و الترتيب الحکمي في الغسل الارتماسي( محمد تقي حسيني استرآبادي)، المنهج( سيد شرفشاه به خط ميرداماد) و ...

3- دربارهي برخي از دانشمندان، همان اطلاعات منابع پيشينيان را نوشته است. اما گاهي، به چيزهاي تازهاي دست يافته که ديگران به آن نرسيدهاند و يا نپرداختهاند. بارها درباره ي موضوعات گوناگون، داوري ميکند و نظر منفي ميدهد. کاري که کمتر زندگينامه نويسان انجام ميدهند. براي اينکه نظرش در ميان ديگران گم نشود، آن را با جمله اَقولُ( مي گويم) جدا مي کند.

4- از ديگر مطالب کتاب، بررسي تعيين هويت افراد همنام است. يعني گاهي در منابع، دو نام يا شهرت يکساني را ميبينيم که نياز هست بدانيم که آن، براي يک نفر بوده يا دو نفر؟ مانند شرف الدين علي استرآبادي با شرف الدين شولستاني- ملاعمادالدين استرآبادي با عمادالدين قاري استرآبادي و ملاعماد مازندراني- فضل الله استرآبادي با فضل الله نجفي- ابوالبرکات استرآبادي با ابوالبرکات بغدادي.

اين موارد بالا، باعث شد تا افندي، با اينکه، دهها اثر ديگر نوشته است، اما او را، با نام صاحب رياض بشناسند. اين کتاب، بارها به زبان عربي چاپ شد و يکبار، به کوشش محمد باقر ساعدي ترجمه و از سوي بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي در شش جلد به چاپ رسيد. اکنون نميخواهيم دربارهي اين ترجمه، داوري کنيم. تنها ميتوانيم بگوييم که در چند جا، ترجمه به گونهاي است که معناي جملات، روشن نيست. از کارهاي خوب مترجم، اين است که او مقدمهاي 50 صفحهاي دربارهي زندگي و آثار افندي نوشته است و در پاورقي، تعليقات و توضيحاتي آورده است که به خواننده کمک ميکند. مترجم نزديک به بيست سال پيش، از دنيا رفته است. پيشنهاد ميگردد با چاپ دوبارهي اين کتاب، نام کتاب و شمارهي صفحات منابعي را که افندي از آنها ياد کرده، در پاورقي نوشته شود. نسخهي ديجيتالي متن عربي و ترجمه، در بازار کتاب قائميه (Ghbook.ir) هست. در اينجا برخي از داوريهايي که افندي دربارهي دانشمندان سرزمين گرگان و استرآباد داشته را خواهيم آورد. تا با ارزش آن، بيشتر آشنا شويم.

 سيد اميرمحمد باقر استرآبادي (معروف به طالبان) سبب اخراج شيخ الاسلام دارالمومنين استرآباد (جواد کاظمي) شد. زيرا که شاه، ارادت ويژهاي به سيد داشت.

  حبيب الله بن امير سيد شريف زين الدين علي جرجاني، مرد فاضلي نيست چون که خواندمير در کتاب حبيب السير، دربارهي جايگاه علمي او چيزي نگفته است.

  عمادالدين ابو محمد حسن استرآبادي استاد شيخ منتجب الدين از دانش ورزان اهل سنت نبوده است.

 سلطان حسين بن ملاسلطان محمد استرآبادي به جرم تشيع و به منظور پيگيري از حق و با توجه به اينکه گويندهي مشهوري است به تيغ ناجوانمردانه گروه نفرين شدگان، شهيد شد و سر از بدنش جدا گرديد و در هنگام شهادت، نزديک به صد سال از عمر او ميگذشت.

 شيخ حر عاملي، بدون هيچ دليلي، نام معين الدين عبدکي را پس از نام عبدالوهاب آورده است.

 من از سيوطي در شگفتم که چگونه اظهار داشته است که به نام شيخ رضي استرآبادي( نجم الائمه) دست نيافته است زيرا که نام او، در بيشتر نسخههاي شرح کافيه، آورده شده است.

 امير محمد مومن استرآبادي، داماد محمد امين استرآبادي است که در سال 1087 هجري در مسجدالحرام به اتهام تغوط( مدفوع کردن) در مقام حنفي به شهادت رسيد و من او را در سفر حج ديدهام.

پژو هشگر