حضرت مولانا برای امروز هم حرفهای بسیاری دارد


یادداشت |

گلشن مهر : استاد محمد  حکیمی در پاسخ به  این سوال که   مولانا برای انسان معاصر چه پیامی دارد می گوید : مولوی برای انسان معاصر این پیام را  دارد  که ما باید از نظر معرفتی نیازهای ذهنی خود را بشناسیم اما نیاز عینی هم داریم و آن این است که قدم برداریم به سمت خدا و به عبارتی سلوک الی الله کنیم  تا برسیم به جایی که باید برسیم و انسان وقتی که پا در راه می نهد و به سوی خدا حرکت می کند می بیند که آرامش می گیرد اما مقصد بی نهایت است گفت:

خوش بود منتظران را طلب طلعت دوست      عمر آن است که در شور و طلب می گذرد

سالک الی الله معنا پیدا می کند این معنا پیدا کردن زندگی که در مکتبهای اگزیستانسیالیستی غرب هم بسیار روی آن تاکید می شود آلبرکامو جمله ی معروفی دارد می گوید به من چه که مقولات ارسطویی ده تاست یا چهار تا یا پنج تا به من بگو من چرا نباید خودکشی کنم به من بگو معنای زندگی چیست؟

جلال الدین محمد مولوی به ما کمک می کند که معنای زندگی را دریابیم و رنج های زندگی را برای ما معنا می کند. که چرا من باید در زندگی سختی هارا تحمل کنم و هدف زندگی چیست؟

مرحوم شریعتی در کتاب بازگشت به خویشتن می گوید مولوی دو بار مرا نجات داد یکی در دوران نوجوانی از هوا و هوس و یکی هم وقتی در اروپا بودم از دست فرهنگ غرب من را به خودم بازگرداند و من را حفظ کرد

مولوی برای انسان امروز برای روشنفکر دینی برای دکتر شریعتی حرف دارد می تواند او را نجات دهد.استاد محمد تقی جعفری بیست سی سال از عمرش را گذاشت و شرح مثنوی نوشت و زحمت کشید و عاشقانه با مولانا مانوس بود هر سخنرانی هم که می کرد خیلی از مثنوی استفاده می کرد یا استاد شهید مرتضی مطهری رحمت الله علیه از ابیات و اشعار مثنوی بسیار در کتابهاش استفاده می کرد یا حاج ملا هادی سبزواری بزرگ فیلسوف و عارف شرحی دارد بر مثنوی یا استاد جلال الدین همایی که خودش مجتهد  فیلسوف ریاضی دان و ادیب و مورخ بود کتابی دارد به نام مولوی نامه و به مولوی عشق می ورزید و یکی از داستانهای دفتر ششم به نامه( قلعه ی هوش ربا ) شرح کرده و کتاب بزرگی که اول به صورت سخنرانی و مقاله بود بعدا به صورت کتاب دو جلدی بزرگی  در آمد مولوی نامه  و عمری روی مثنوی کار کرد و داستان خودش و پدرش که عاشق مولانا بوده را در همین آثارش بیان کرده است.شما وقتی بزرگان را می بینید همین  استاد دکترسید جعفر شهیدی  که مجتهد بود دنباله شرح دکتر فروزانفر را ادامه داد حالا اینکه چقدر موفق بود بماند اما مرد بزرگی بود مورخ و ادیب و مرد بسیار باتقوایی بود و البته  استاد ما هم بود.

عبدالحسین زرین کوب جمله زیبایی دارد می فرماید که مولوی اگر در زمان ما بود یک گاندی بود. تشبیه بلند و جالبی است. زرین کوب که چندین کتاب درباره مولانا نوشته از جمله بحر در کوزه و پله پله تا ملاقات خدا  و سر نی و توضیحاتی که درجستجوی تصوف و ارزش میراث صوفیه درباره مولوی دارد که خیلی با مولانا  همراه بود و اشنایی عمیقی با مولانا داشت. گاندی شخصیتی دینی تاریخی سیاسی اجتماعی و عرفانی  و جایگاه  رفیعی دارد و دنیا به چشم یک قهرمان  و شخصیت بزرگ به گاندی که قهرمان مقاومت منفی و مبارزه با استعمار انگلیس نگاه می کند. شخصیتی سیاسی  معنوی در دنیاست.استاد محمد تقی جعفری  مکرر می گفت این مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی اقیانوسی است که گوهر های فراوانی دارد انسان باید غواصی کند و گوهر ها  از اعماق اقیانوس بیرون بکشد.درباره اینکه مولوی چه پیام هایی برای ما دارد باید بگویم مولوی در مباحث انسان شناسی و روان شناسی انسان خیلی حرف دارد چون اینها تاملات ودرون نگری داشتند عارف با خودش خلوت می کرد و در خودش فرو می ککرد اینها را در شناخت اعماق روح انسان کمک می کرد.

این است که شما وقتی مثنوی را مطالعه می کنید می بینید که چقدر حرف دارد برای شناخت انسان از ساده ترین حدیث ها و در متون روایی ما هست در مثنوی گرفته به صورت ترجمه  و شرح بیان کرده تا عمیق ترین نکته های روان شناسانه که جنبه های ارزشی و اخلاقی دارد.مولوی بیشتر بعد اخلاقی و ارزشی را مطرح می کند تا بعد فلسفی که ما تحولی در وجودمان اتفاق بیفتد و حرکتی کنیم و از خطاها و قصورات خود بکاهیم و بیشتر به طرف بعد تعالی روحی دعوت می کند. مثلا داستانی که حدیث امیر المومنین است در کتاب علل الشرایع شیخ صدوق آمده است که از امیر مومنان می پرسند انسان مقامش بالاتر است یا فرشته ایشان می فرماید خداوند سه گونه موجود آفرید حیوان وفرشته و انسان خداوند در حیوانات فقط شهوات را قرار داد در فرشته فقط عقل را قرار داد ولی در انسان هم عقل و امیال غریزی هر دو را قرار داد انسانی که عقلش بر شهواتش غلبه پیدا کند از فرشته ها بالاتر است اما انسانی که شهواتش بر عقلش غلبه کند از حیوان هم پست تر است.

مولوی در دفتر چهارم مثنوی این را به شعر می گوید:

در حدیث آمد که یزدان مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گره را جمله عقل و علم و جود

آن فرشته‌ست او نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا

نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی

هم‌چو حیوان از علف در فربهی

 او نبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت غافلست و از شرف

این سوم هست آدمی‌زاد و بشر

نیم او ز افرشته و نیمیش خر

نیم خر خود مایل سفلی بود

نیم دیگر مایل عقلی بود

آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب

وین بشر با دو مخالف در عذاب

این داستان ساختار روحی ما را بیان می کند و می گوید که انسان تضادی در وجود تو هست تو باید به طرف بعد فرشته خویی بروی نیایی طرف بعدی که با حیوانات اشتراک داری یا در مثنوی یک جا خیلی زیبا می گوید:

در وجود ما هزاران گرگ و خوک

صالح و ناصالح و خوب و خشوک

حکم آن خوراست کان غالبترست

چونک زر بیش از مس آمد آن زرست

سیرتی کان بر وجودت غالبست

هم بر آن تصویر حشرت واجبست

ساعتی گرگی در آید در بشر

ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر............

خلاصه ما چه حکمی داریم ما انسانها خوبیم یا بدیم ؟ می گوید آن میلی که در وجودت خلقی که در وجودت غالب تر است اگر خوی و خصلت فرشته در وجود شما غالب است شما فرشته ای ولی اگر در وجود یک فرد خوی حیوانی غالب باشد از حیوانات هم پست تر خواهد بود.

در مثنوی مولانا می گوید :

ای برادرتو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای

مولوی خودش در فیه مافیه آن را می خواند و معنی می کند می گوید این اندیشه ای که من گفتم اندیشه ای نیست که فیلسوف ها می گویند منظور من از اندیشه احوال روحی است یعنی افکار و احوال روحی یعنی طالب چه هستی و نوع نیازهای ما ارزش ما را تعیین می کند. ارزش انسان به افکار روحی متعالی است مولوی وقتی اینها را میگوید انسان از این دنیا فاصله می گیرد این است که امروز مثنوی می خوانند چون اینها حال ما را عوض می کنند به ما تعالی روحی می دهد ما را از عالم ماده  ما را از عالم شهوات و غرایز بیرون می کشد به ما احساس اعتلا می بخشد.نوع نیازهای انسانها به او ارزش می دهد یا ارزش را از او می گیرد. مولوی می خواهد سطح نیازهای ما را بالا ببرد.بزرگترین نیاز انسان نائل شدن به  وصال حق است مولوی می گوید:

هر چه جز عشق خدای احسن است        گر شکرخواری است جان کندن است

ارزش تو در حد ارزش خداست اگر خدا را به دنیا بفروشی ارزشت به اندازه مادیات است چون دنیا دنی و پست است و شخصیت انسان را حقیر می کند خیلی از آدمها که در این دنیا بودند زمین خورده ی لذایذ بودند از عمرعاص ها و یزیدها و.........