مَله مَيدان


تیتر اول |

مهران موذني- عصر يکشنبه نهمين نشست از سلسلهنشستهاي سرزمين مادري تحت عنوان «مَلهي مَيدان» برگزار شد. سرزمين مادري نام سلسلهنشستهاي مؤسسه فرهنگي ميرداماد است که با هدف آشنايي بيشتر با تاريخ و فرهنگ گرگان برگزار ميشود که اين بار به محله ميدان اختصاص پيدا کرد.

 

تاريخ محله ميدان

محمود اخوان، پژوهشگر و نسخهشناس اسناد تاريخي نخستين سخنران اين جلسه بود و علاوه بر نمايش تصاويري تاريخي از محله ميدان از دوره قاجار تا به امروز، به ارائه توضيحاتي درباره تاريخ اين محله و پيوند آن با مسائل فرهنگي پرداخت. وي صحبت خود را با اشاره به محله ميدان به عنوان يکي از محلات اصلي استرآباد آغاز کرد و گفت: محله ميدان در کنار نعلبندان و سبزهمشهد يکي از 3 محله اصلي گرگان به شمار ميآمد. اين محله شامل محلاتي فرعي مثل ميدان عباسعلي، دربنو (دربزنو)، شازده قاسم که در گذشته با نام دوچناران شناخته ميشد، دوشنبهاي، ميرکريم و گذرهايي مثل بادگير، پشتواره، سرخواجه، مقبره و برخي گذرهاي با اسامي قديمي مثل کلهپزان، کاسهگران و قانچيان ميشد. ميدان يک کوچه طولاني به اسم بالاکوچه يا درازکوچه که با نام کوچه معيني نيز شناخته ميشود را نيز در بر ميگيرد. دروازههاي مازندران و چهلدختر دو دروازه فعال ميدان بودند. دنکوبان نيز نام دروازهاي بود که از دوره قاجار غير فعال شد. در محله ميدان سه تپه وجود دارد. يکي از آنها تپه قلعهخندان است که طبق نظريهاي، هسته اوليه شکلگيري شهر گرگان است. البته اين نظريه نياز به مطالعاتي بسيار جدي دارد. ژاک دمورگان، باستانشناس فرانسوي در دوره قاجار از اين تپه عکاسي کرده. در فرهنگ شفاهي ما افسانههايي درباره وجود يک راه زيرزميني هست که بسيار رايج بوده و حتي در سفرنامهها به نقل از بوميان مطرح شده. گفته ميشد تپه قلعه خندان راهي زيرزميني به تپه قلعه کهنه داشته. فرانسيس مککنزي در زمان قاجار اين تپه را به همين منظور بررسي کرده و ميگويد که راه زيرزمينياي در آن نيافته. دمورگان هم در اين امر ناموفق بوده. «تپه گلافشان» نام قديم تپه قلعه کهنه است. اين موضوع وقتي جالب ميشود که بدانيم در آذربايجان نيز تپههايي با نامهاي گلخندان و گلافشان وجود دارد که آنها هم داستاني مبني بر داشتن راهي زيرزميني به يکديگر دارند. اين موضوع سبب ميشود که آن را يک افسانه تاريخي بپنداريم که واقعيت ندارد. گفتني است که برخي محلات جديدتر از جمله ايرانمهر، امام رضا و ژاندارمري در دورههاي متأخر در پيرامون محله ميدان شکل گرفتند. همچنين قنات سرخواجه که يکي از منابع تأمين آب شهر گرگان و محله ميدان است، چندين بار تعمير شده. در زمان قاجار که سيلي موجب خشک شدن اين قنات شد، محمدزمان مفيدي مشهور به نظامالعلما يک رشته قنات جديد در کنار قنات سابق احداث کرد. درباره جايگاه فرهنگي قنات سرخواجه بايد بگويم در گذشته اين باور وجود داشت که يکي از اهالي محله ميدان بايد دختر تازهمتولدشده خود را نذر يا وقف يا به بياني واضحتر، به ازدواج اين قنات درآورد. اعتقاد بر اين بود که هرگاه آب قنات کم شود، اين خانمها بايد در آب قنات آبتني کنند. آخرين خانمي که به عقد اين قنات در آمد تا دهه 40 در قيد حيات بود. ريشه اين باورها به ايران باستان و ميترائيسم باز ميگردد. همچنين در تمام زيرمحلات ميدان آبانبارهايي وجود داشت. تا اينکه در دهه 40 بعد از انجام لولهکشي شهري، منابع آب در مراکز محلات احداث شد. يکي ديگر از بناهايي که با آب سر و کار داشتند، سقاخانهها بودند که هم زيارتگاه به حساب ميآمدند و هم در تأمين آب شرب استان کاربرد داشتند.

 

کارکردهاي محله ميدان

حسين ضميري، شاعر، نويسنده و پژوهشگر حوزه فرهنگ عالمه ضمن عنوان کردن کارکردهاي محله ميدان، توجه نکردن به ساختار محلاتي را ريشه برخي مشکلات امروز گرگان و کمرنگ شدن روح آن دانست. وي در همين باره گفت: محله ميدان بنا به ضرورتهاي اجتماعي پيريزي و ساخته شده و توسعه يافته است. ميدان داراي مرزبنديهاي دقيق نانوشته و کاربردي است و از اندامهايي برخوردار است که باعث انسجام کالبدي ميشوند. نهادهاي اجتماعي در اين ميان نقشي کليدي براي ايجاد اندامها و انسجام ايفا ميکنند. اين نهادها به قدري قوي هستند...

 که بدون اعتنا به فرامين حکمرانان به صورت خودجوش بنا به عقلانيت و گاهي احساس، پول و قدرت در رشد يا عدم رشد محلات اعمال فرايند ميکنند. اين نهادها بنا به توانمنديهاي شهروندان ساکن در محلات، شبکههاي اجتماعي به هم پيوستهاي را برنامهريزي کرده و اسباب حيات و رشد اقتصادي و اجتماعي را فراهم ميکنند. جدا از اعيان، پولداران هر محله و لايههاي مياني محلات نيز به صورت چشمگير و مستمر اما آهسته نقشي مؤثر را در تداوم و توسعه محلات به نمايش ميگذارند. وقتي محلات بنا به اين توانمنديها رشد ميکنند، در مييابند که داراي نقصهايي هستند و بايد آنها را پوشش دهند. در نتيجه ميپذيرند تا مهاجران جديد از قوميتهاي ديگر به آنها اضافه شوند و آن حفرهها را پر کنند. اين موضوع باعث ميشود تا شاهد حضور اقوام جديد به عنوان خردهفرهنگهاي تازه در محلات کهن باشيم. تبادلات اجتماعي و فرهنگي مابين ساکنين قديم محلات و اقوام تازهمهاجر، حال و هواي محلات را عوض ميکند. فرهنگ وقف که بنا به اسناد تاريخي قبل از به وجود آمدن اسلام از دوره ساساني نيز وجود داشته است، زمينهساز تحولات نوين و مداوم براي بهرهبرداري بهينه در مديريت محلات بوده است. وقف از قديم بنا به احساس مسئوليت و دين يک فرد يا يک خانواده به منظور رشد و توسعه جغرافياي محلي افراد ساکن در آن انجام ميشده و دستگاه حکومتي دخل و تصرفي در آن نداشته است. براي همين نيز ترغيب همگاني شدن فرهنگ وقف در سطوح مختلف جامعه بسيار متداول بوده. اشاعه فرهنگ وقف که ريشه در باورهاي ديني دارد، باعث شد تا نهادهاي جديدي نيز شکل بگيرد. مکانهاي خاصي براي سازماندهي مذهبي مورد نياز بود و همين مهم به توسعه محلات کمک کرده است. تکايا، مساجد، مراکز بهداشت، قنات و آبانبارها از اين دسته مکانها هستند. در اجراي انديشه نظام شهرسازي نزديکي به وروديهاي شهر، تملک بيشتر براي رونق اقتصادي، دسترسي به نيازهاي اوليهاي چون آب، بهداشت، امنيت و آموزش ساختار جديدي را به عنوان نظام اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي تعريف کرده. در اين نظام جديد نامگذاري محلات بنا به شرايط خاص انجام شده است. برخي اقتصادي مثل ميخچهگران و نعلبندان، برخي مذهبي مثل دوشنبهاي، چهارشنبهاي، شازدهقاسم، برخي اجتماعي مثل دربزنو، ميدان عباسعلي، بادگير و خيابان شاليکوبي. يکي از خطکشهاي ميان محلات قديمي، نوع اجراي مراسمهاي مذهبي است. زيرمحلات هنگام توسعه يک محله شکل ميگيرند و در مجموع فرامحلي ميشوند. همنشيني فقرا و اغنيا در اين شکلگيري قابل لمس و مشاهده است. با کمي دقت درمييابيم که از دوره قاجاريه در گرگان شاهد حرکت رشد محلات هستيم. دولت متمرکز بنا به فرامين اجباري اين رشد را به هم زده و سعي در تمرکززدايي ميکند. اين موضوع باعث به هم خوردن نظم صحيح و توسعه مردمي محلات ميشود. وقتي صحبت از واژهاي به نام محله ميکنيم، به عناصري نظير احساس تعلق، صميميت، روابط نوعدوستي، حفظ خاطرات مشترک، همبستگي اجتماعي، ميراث فرهنگيتاريخي و تسهيل دسترسي به خدمات عمومي اشاره ميکنيم. در توسعه شهري به معناي امروزي يادمان ميرود که اين انسانها هستند که به شهر روح ميدهند و نه شهرها به انسان. وقتي عمران روح اتفاق ميافتد، اين روح متعالي در معماري و شهرسازي نيز منعکس ميشود. انسان در کالبد محلات اثر انگشت خود را به جاي ميگذارد و اين نقشآفريني باعث حيات يک محله ميشود. عمران روح ساکنين محلات باعث آرامش، هويتبخشي، انسجام، امنيت، اعتماد اجتماعي، نشاط جمعي و کاهش آسيبهاي اجتماعي ميشود. بازتاب اين همه انرژي مثبت در توسعه محلات قابل مشاهده بوده و شما به راحتي هنگام گذر از يک محله به محلهاي ديگر ميتوانستيد منحنيهاي رفتاري ساکنان محلات را نسبت به يکديگر ارزيابي کنيد. در نگاه کارکرد فرهنگ در شهرسازي امروز آيا جايگاهي براي انسان و عمران روح او در نظر گرفته ميشود؟ آيا حال افراد محلات امروز ما خوب است؟ آيا افراد ساکن در هر محله ارق و تعصبي خاص به جغرافيا، تاريخ و رويدادهاي در حال انجام آن محله دارند؟ اصلا آيا پرسش «بچه کدام محله هستي؟» امروز کاربردي دارد؟

 

روستاييان غرب گرگان و محله ميدان

رحمتاله رجايي، نويسنده و پژوهشگر تاريخ حضور روستاييان غرب گرگان در محله ميدان را زير ذرهبين برد. وي با بيان اينکه حتي امروزه نيز فرهنگ غرب گرگان حضور پررنگي در اين محله دارد، به بررسي علل رفت و آمد اهالي اين منطقه به استرآباد قديم پرداخت و عنوان کرد: محله ميدان عباسعلي دروازه ورود به استرآباد از سمت غرب شهر است. يکي از گروههاي اجتماعي که بيشترين رابطه را با ميدان عباسعلي داشتند، روستاييان غرب استان بودند که از طريق دروازه ميدان وارد شهر ميشدند. در حال حاضر نيز فرهنگ محله ميدان عباسعلي فرهنگ اهالي روستاهاي غرب گرگان است و اهالي آن تقريباً با همان گويش صحبت ميکنند. بسياري از اين روستاييان براي دادخواهي به شهر ميآمدند. به طور مثال برخي از اهالي روستاي قلندرمحله از فردي که دختران و زنانشان را اذيت ميکرد، به مجلس مشروطيت شکايت کردند. گزارش ديگري نيز مبني بر اينکه 70 زن از اهالي سعدآباد براي دادخواهي و شکايت از اذيت و آزارهاي فردي از دروازه غرب شهر وارد ميشوند و به دارالحکومه مراجعه ميکنند، هست. برخي از اربابهاي روستاهاي غرب گرگان که مالک آب و زمين بودند نيز در محله ميدان سکونت داشتند و بعضي از روستاييان براي آمدن به خانه اربابهايشان به اين محله ميآمدند. برخي از اين اربابان عبارتاند از قاضياعظميها که مالک نوديجه بودند، مفيديها که نوديجه و انجيراب را داشتند، آقاي علايي که آب سيدميران را در اختيار داشت، آقاي رئيسي که مالک حاجيآباد و نوچمن بود و حاج ابراهيم کمالي که شموشک را در اختيار داشت. برخي روستاييان هم براي خريد مايحتاجشان که اغلب قند، نفت و ادوات کشاورزي بود به شهر ميآمدند. آن سالها مثل امروز نبود که روستاييان انواع و اقسام نيازهايشان را از شهر تهيه کنند. بعضي از روستاييان هم براي درمان به شهر ميآمدند. برخي از اين مراجعهها نيز بر اساس باورهاي مذهبي بود. من به ياد دارم که روستاييان تا همين چند دهه پيش براي سينهزني به ميدان عباسعلي ميآمدند. برخي براي پرسيدن ساعت شرعي يا جهت انجام عقد و ازدواج به شهر ميآمدند. بعضي هم براي ديدار با روحانيون محبوبشان. تحصيل نيز يکي ديگر از دلايل مراجعه روستاييان بود. مدرسه رامين که در محله ميدان واقع بود و بعدها نامش به سردار جنگل تغيير پيدا کرد، از جمله اين مدارس بود. تفريح و رفتن به سينما هم از جاذبههاي شهر براي روستاييان به حساب ميآمد. بعد از اصلاحات ارضي نيز بسياري از روستاييان به محلاتي مثل اقتصاد و ايران مهر مهاجرت کردند.