گزين گويه هايي از مهدي فاضل


شعر و ادب |

 

1

 هنگامي که يک تنِ آسيبديده بهدرونِ چالهاي سقوط ميکند، آنکه هنوز به چاله نيفتاده است، ممکن است از آن بالا جاني ژرف را ببيند که ريشههايش در اعماقِ زمين فرو-رفتهاند؛ آنگاه به چاله ميافتد.

 

2

زخمها او را مجاب به سنجيدنِ اميدهايش ميکنند؛ نيازها او را در باب اهميت و روش «سنجيدن» فريب ميدهند؛ در ميان همين تعارضات است که پي ميبرد روحِ او نياز امروز را مقدم بر آسيب احتماليِ فردا ميداند؛

يا آنچنان که تصور ميکنيم آسيبديده نيست، يا بيش از آنچه خيال ميکنيم.

 

3

او بهدرستي براي مراقبت از خود، از افسردگيِ خود مراقبت ميکرد.

 

4

بايد همهچيز را در رابطه با تو بهخاطر ميسپردم؛ اينگونه متقاعد ميشدم که بيشتر دوستت دارم. عشق براي آنانکه حافظهي ضعيفي دارند، ميتواند يک تازيانه باشد. به سراغِ زنان ميروي؟ ...

 

5

زماني که ميانِ بيماران و روانهاي شکسته نشستهاي به خودت يادآوري کن:

 

1- برخورداري از سلامت روان، گناه نيست. هيچ انساني از اينکه دچار سرماخوردگي نيست شرمسار نميشود.

2- آسيبديده نبودن تو / کمتر بودنِ آسيبديدگيِ تو، هيچ ايرادي ندارد و نشانهاي از ناپختگي، نابالغي يا... نيست.

3- به تبعِ مورد دوم، درک کردنِ عميقِ آنان نيز وظيفهي تو نيست و حتي لزومي ندارد که در توانِ تو باشد.

4- آسيبديدگي، به ميل يا رفتار بيمار براي آسيب رساندن به تو يا ديگري، مشروعيت نميبخشد.

5- صرفاً قرار به کنار آمدن است، اگر قرار است آنان نيز کنار تو باشند: با در نظر گرفتنِ تمام ملاحظات لازم.