از قلم تا قدم --- هواي تازه در فضاي ادبيِ گرگان


یادداشت |

عباس فرهادي  (لوکال)

الف)ديباجه:

پس از مدتها سوت و کوريِ فعاليتهاي ادبيِ گرگان - يا اگر هم جنبشي بود خيلي چشمگير نبود، - حدود يک سالي ميشود که محافل و انجمنهاي ادبي از نظر کميّت و کيفيت، متنوعتر از گذشتهها به صحنه برگشتهاند و خصوصاً به مناسبتهاي مختلف و مرتبط جانِ تازهاي بخشيدهاند. اين پويايي و سرزندگي بعد از دو دوره رکود و حتي تعطيلي بخصوص در برخي دولتها ثابت کرد که برخي نگاههاي بسته و خستهي بنيادگرا اگرچه براي مدتي ميتوانند فرهنگ و هنر را حتي 7سال خشکسالي و يا 4سال مديريتِ مصنوعي ببخشد. ولي عاقبتش همان قطرههاي پيدرپي حتي دلِ سختترين سنگها را نرم و درصورتِ مقاومتِ صخرهها سوراخشان خواهند کرد؛ خلاصه که اين شرايط ميتواند تجربهي خوبي براي دولتمردانِ آيندهي نزديک باشد که جلوي انديشههاي ناب و مردمي را نميتوان گرفت و حتي نميشود آنها را تنظيماتِ دستي براي مدتِ طولاني کرد.

 

ب)انجمنها:

1-شِبهِ پژوهيها:

اگرچه گروههاي مختلف با توجه به علاقهها و عادتهاي ذهني از ديرباز فعاليتهاي خاص با عنوان "شناسي/ پژوهي" داشتهاند، مثلِ انجمنهاي حافظشناسي و شاهنامهپژوهي و نيز آنچه به فرهنگ و ادبياتِ کلاسيکِ ما مربوط ميشود؛ اما چندساليست که به دلايلِ مفصل دورهميها به بهانه‌‌هاي مثل حافظ پررنگتر شده است و شايد هم اگر همين اقدامات نميشد، کشوري ديگر ادعا ميکرد حافظ از ماست، چنانکه به بهانهي تقسيماتِ کشوريِ جديد و تابعيتهاي حتي ناخواسته بسياري از بزرگانِ اهل فرهنگ و هنرِ پارسيِ کهن مثل مولوي و حاجيبکتاش و نسيمي و سيف فرغاني و و ... را به اسارتِ تبليغاتي گرفتهاند. اگرچه برخي از اين محافل و انجمنهاي ادبيِ کلاسيکِ ما نگاهِ بسته و کهنه و نيز تا حدودي متعصبانه به مولفانِ کهن دارند و خيلي وقتها شبيهِ کلاسهاي دانشسراهاي قديم به داستانپردازي و فالِ حافظ گرفتن و کلّيگويي و تمجيدها ميپردازند و کمتر به کالبدشکافيِ شعري ميکوشند و کمتر به نقدهاي علمي براساس واقعگراييها ميپردازند و با نگاهِ مصلحتيِ خوشبينانه به توجيهاتِ شعر و شاعر خيره ميشوند و البته شايد لذتِ گل و پروانهي آهنگين را  با تعريفِ عادتي از حظّ شعري دارند؛ اما در عينِ حال نقشِ نسبتاً خوبي هم در زندهنگهداشتنِ ميراثِ گذشتگان را فعلاً به عهده دارند. و از سويي گاهي با پرورش يا تشويقهاي بجاي نسلِ نونهالِ شعرخوان عليالخصوص حافظخوانان به انتقالِ فرهنگِ اصيل هم کمکي هرچند ناچيز ميکنند. البته انجمنهاي ادبيِ پيشرو بخصوص نئوکلاسيکها هم تازگيها بخصوص در مناسبتها برنامههاي تلفيقي با اين انجمنهاي سنتي ميگيرند و از پيشکسوتان و مديرانِ آنها در اجراها هم استفاده ميکنند که حالا اين روش اگرچه گاهي با مخاطبانِ نوانديش به لحاظ کيفيت سازگاري ندارد و حوصلهي جوانان را سر ميبرد ولي به کمّيّتِ جلسات براي گرفتن عکس و فيلمِ تبليغاتي کمکِ شاياني ميکند و به رقابتِ جالبِ انجمن‌‌هاي پيشرو هم رنگ و بويي تازه ميبخشد. آنچه از گفتار و کردارِ مخاطبانِ پيشکسوت و جوانِ ادبي ديده ميشود در بين جمعِ فعالِ ادبيِ اينگونه محافل قطعاَ يکي از بهترينها جناب آقاي مهران انارکيان است که در همان تعريفِ سنتي هم اطلاعاتِ کامل، حافظهي مناسبِ براي اشعارِ مصداقي و نيز اخلاق و صداي خوشايند بيش از بقيهي بزرگواران توانسته است حتي در دلِ نسلِ مطالبهگرِ امروزي هم جا باز کند که تجربهي تدريسِ چندساله نيز فنّ کمگوي و گزيدهگويي را درمقايسه با همنسلهاي يک سينه سخن دارمش نيز کار ايشان را جذابتر کردهاست و البته آيين تجليل از ايشان همراه با سخنرانيِ پخته و کوتاهشان مورد توجهِ جمعِ کثيري از علاقهمندان به شعر و ادبيات ( در گرگان، سالنِ حوزهي هنري،انجمنِ حافظِ گلستان،22مهرِ1403) قرار گرفت.

 

2-انجمنهاي نوانديش:

فضاي شعرِ معاصر چنان دچارِ تحولاتِ جالبي شده و از طرفي ارتباطِ مجازي و حقيقيِ شاعرانِ کشور با هم بخصوص همراهي با پايتختنشينها نگاهي تازه به شعر امروز داده که نمودش امروزه در فعاليتهاي انجمني با مقايسهي دههي 80 به قبل بسيار محسوس است؛ مثلاً دوباره شعر کلاسيک نه تنها از زيرِ خاکسترِ ققنوسي سربرآورده است، بلکه غزلِ به شيوههاي مختلفِ نوگرانه بسيار پا گرفته، چنانکه دستِ کم شاعران و مخاطبانِ کلاسيک و نئوکلاسيککار به لحاظ کميت چشمگيرتر هستند و حتي کيفيت هم با احتياط ميتوان گفت که بسياري از فعالانِ شعرِ نوي منثور از نظر کار و کارگاهي تفاوتِ چنداني با دوران خيلي قبلشان نکردهاند تا جايي که حتي برخي پيشکسوتان بنا به عادتِ دورانِ خوشِ دههي 60 تا هشتادشان در مواجهه با نگاه نسلِ نو دچارِ اخم و تنش هم هراز گاهي ميشوند. اما ويژگيِ ديگرِ اين دوران را ميتوان در نقشِ خانمها هم در فعاليتِ انجمني و هم در قلمفرسايي و حتي آموزشِ ادبي دانست، چنانکه ميتوان به يقين در انجمنِ ادبيِ حافظ از خانم مريم محمديان و در انجمن دوشنبهها از خانم ريحانه دانشدوست و در انجمن داستان و چهارشنبهها از خانم سارا سعيدي و ... در قلم و قدم بايد نام برد که همکاري همگان با ايشان خيلي رونقِ خاصي به فضاي ادبي گرگان و چه بسا استان بخشيدهاست. انجمنِ حافظِ گلستان که عصر شنبهها يک هفته درميان در گرگان(بيشتر در کانون آفرينشِ آموزش و پرورشِ گرگان) و کردکوي (ادارهي فرهنگ و ارشاد اسلامي) برگزار ميشود، اگرچه شنيدهها حاکي از آن است که در دوران رياستِ سيدمهدي جليلي در کردکوي جان گرفت ولي آنچه ما ديديم و شنيديم در خودِ کردکوي ادامهي پررونقي نداشت، مگر جلساتي که اهالي شعر و انديشه با تدارکاتِ ادارهي مربوطه و نهادها و دستاندرکارانشان از ديگر شهرهاي استان در همايشهاي مهم دعوت شدند و اين در حاليست که کانون يا همان جمعِ ترانهسرايانِ شهرستانِ کردکوي تا چندي پيش از هرلحاظ زبانزد بود و حالا امروزها اين کانونِ ترانه چرا يکباره فعاليتِ انجمني چه مستقل و چه همراه با انجمنهاي ديگر نميکند، اميدواريم فعالانشان اين قلم را باخبر کنند که هستند و شما خبر نداريد. اما همان فعاليت يک هفته درميانِ گرگان و نيز ارتباطِ گاهي با انجمن حافظ گنبد و حضور نخبگاني از اهل قلم و شعرِ شهرستانهاي ديگر بخصوص عليآبادِکتول - که اين اين منطقه برخلاف دورانِ طلاييِ گذشتهاش امروزها با خونسرديِ مسوولانِ مربوطه زمستانيترين فعاليتهاي فرهنگي و هنري بخصوص ادبيِ خودش را ميگذراند -  مشغول به کار است؛ البته فعاليتِ جدّي در مناسبتها باعث شده که مخاطبانِ خوبي هم داشته باشند. اگرچه عنوانِ انجمنِ حافظِ گلستان هنوز واقعاً کل استان را پوششِ مصداقي نداده و در سطح کشور بخصوص پايتخت هم نمودِ چشمگيري ندارند ولي قابليتش را دارند، شايد حمايتِ مادي اداراتي مثل فرهنگ و ارشادِ اسلامي و ... بتواند مثلاً کلاسهاي آموزشي را با مدرّسانِ بيرون از کادرشان هم فراهم کند زيرا کلاسهاي عروضشان که موفق بود. و نيز از جمله فعاليتهاي تاثيرگزارشان که مورد توجه و تحسينِ مهمانهاي ديگر شهرها و حتي پايتختنشينها هم قرار گرفت، آيين رونمايي و بررسيِ مجموعهشعر خانم سيدالهام قريشي از مازندران و نيز سخنراني آقاي حسين ضميري دربارهي آيينهاي سوگِ استرابادي در ايام محرم و تجليل از پيشکسوتانِ ادبي و ...بود. انجمنِ ادبي دوشنبهها که مرکزيت اصليشان در سالنِ هنرِ تالار فخرالدين اسعدِ گرگاني بوده و فعلاً بخاطر تعميرات در خانهجوانِ گرگان (عصر دوشنبهها عدالتِ 19) انجام ميشود، بيشتر بر سطحِ کيفي توجه داشته تا ميزانِ کمّي چنانکه فعاليتهاي جنبيِ اين انجمن نيز تاثيرگزار است؛ مثل وقت مناسب براي نقدهاي حرفهاي، سخنرانيهاي علمي حتي با دعوت از مهمانهاي خارج از استان و آموزش و مشاعره و بداههگويي و گفتگوهاي مجازي در گروهِ تلگرامي و نيز گاهي همکاريِ انجمني با محافلِ ادبيِ تهران ميباشد و البته روابطِ صميمي بين اعضا نيز کمک به همدلي کرده چنانکه تنشهاي رايج بر اساسِ احساسات و سلايقِ ادبيِ دههي 80 انجمنِ تالار را در اين دوران به حدّاقلها رسانده است. از جمله برنامههاي موفقشان برگزاري همايش به مناسبت روز شعر و ادب در دانشگاه گلستان و نيز شرکتِ گروهي در همايش استاربادِ تهران و نيز ارتباط با شعر ديگر استانها بودهاست. البته کملطفي کردهام اگر پذيراييهاي از جيبِ خودِ مديرانشان حتي با دمنوش تشکر نکنم. اما انجمنِ کانون دوستداران کتاب که از گذشتهها تا چندي پيش به نامهايي مثل سوشيانتِ چهارشنبهها با حمايتِ دکتر سيدهاشم موسوي برگزار ميشده، که مدتي اخيراً بخاطر مشکلِ نامناسبيِ مکانِ پيشنهادي هم دچار تعطيلي شده بود، تا اينکه فعلاُ تحت عنوان همان کانون ( يا عنوان جالبِ " در ساعتِ پنجِ عصر" ) و شايد بهتر است همان "خانهي ادبياتِ گرگان" (سهشنبهها در کتابفروشيِ خانهي هنر) گفته شود با تمام محافلِ ادبي فرق دارد که اين محفلِ نوگرا تبليغاتِ ديگر انجمنهاي نوظهور را مثل پخش پوستر هفتگي و يا همايشهاي تلفيقي با ديگر انجمنهاي سنّتي را ندارند و البته بيشتر گرايشِ ادبيات و نقدِ مدرن با نگاهِ استانداردِ جهاني را ميپسندند، يعني خواسته يا ناخواسته، مخاطب خاص را جلب ميکند و البته هروقت به جلساتشان سر بزنيد شايد جمع معدود و ثابتي را ببينيد ولي قطعاً اثر و مطلبِ تازهاي را ميشنويد و ميآموزيد و اصلا هم اصرار ندارند به جذب مخاطبِ سياهيلشکر بپردازند، چنانکه اگر در آنجا نگاهِ ماقبل تاريخ يا بستهي فسيلي و به اين باورِ کهتهات اصرار هم داشته باشي شايد اخمِ خودجوشِ ناخودآگاهي هم خواسته يا ناخواسته حس کنيد، به هرحال فرق اين انجمنِ نخبگانِ پيشرو با هرمحفلي که ديدهايد مثل تفاوت تئاتر با سينماست. اجراي صبورانه غزلسُراي مدرن آقاي محمد مطلوبطلب و حضور چندين شاعر و نويسندهي باتجربه و حرفهاي باعث شده، کسي صرفاً براي وقت گذراندن و ديدار رفقا به آنجا نرود ولي آنچه براي خيليها سوال پيش ميآيد اين است که اينجور نگاه مدرنِ ادبي را ميشود راحت به علاقهمندانِ امروزي آموزش يا انتقال داد!؟ چرا اينگونه علاقهي ادبي حتي با نقش پررنگ بزرگاني چون زندهياد شاملو و آنهمه کتاب هاي ترجمه انگار اقبالِ عمومي که پيدا نکرده حتي امروزه با انواع غزلِ روز بخصوص بعد از غزلِ پستمدرن و مرکبِ حرکت و انواع نئوکلاسيکها انگار نوعي مکتبِ بازگشت ادبي در تلفيق سنت و مدرن هم اتفاق افتاده است. از جمله فعاليتهاي چشمگيرِ فعالان اصلي اين انجمن ميتوان به فعاليتِ پرانرژيِ پيجِ خوبِ نويسنو و خانهي ادبياتِ گرگان بخصوص در اينستاگرام اشاره کرد که در به کارگيريِ همگان حتي قابليتهاي ديگر انجمنها خيلي خلاق بودهاند و البته برخي فعالانِ پرانرژيِ اين محفلِ ماندگارِ گرگان در همايشها و دورهميهاي ديگر انجمنها بهشرطي خلاقيتِ فکري و فرهنگي ببينند بدون هيچ چشمداشتي اصولاً همکاريِ تاثيرگزاري هم ميکنند.

 

 ج)در حاشيه:

طبيعيست که هرجمعي و فعاليتِ گروهي در عينِ رقابتهاي موازي و رفاقتهاي هوازي هم مبتلا به حواشيِ تلخ و شيرين ميشوند بخصوص که گرگان را بايد تهراني کوچک و سرشار از تنوع و تکثرِ همهجانبه  دانست؛ از جملهي اين حواشي اينکه:

همه ميدانيم نسلِ دوستداشتني و مهربانِ امروزيِ ما تفاوتهاي بسياري از هرجهت با نسلِ قبلِ خود دارند، بهطوريکه اگر تفاوتهاي طبيعيِ ظاهر و باطن بين ما دههي پنجاه و شصتيها با والدينِهامان سيساله بود، بينِ اين نسلِ جوان با ماها به قبل سيصدساله است و از نگاهِ ادبي گرفته تا اجتماعي و سياسي و ... خيلي بين اين خالهاي مهرويان با دانههاي فلفلِ سياهِ ماها تمايز هست که البته براي امثال اينجانب و آقاي فرازجو و ... که سالها معلم ومدرس بوده‌‌ايم، و نيز خوشاخلاقهايي مثل آقاي مومني و پيامنور و ...بسيار قابل درک و طبيعي است و شک نکنيد خيلي هم از اين نسل آموخته و بخصوص اينجانب به ايشان مديونم اما در مجموع عادتهاي ذهنيِ دو نسل بخصوص در همنشينيِ ادبي و فعاليت اجتماعي گاهي گفتگوهايي را پيش ميآورد که فقط بايد شاهدش بود و حتي گاهي در عين و حينِ جنگِ سردشان لذت هم برد بهويژه وقتي هرکدام فکر ميکنند حقّ مطلق از آنِ ايشان است، اگرچه پيشکسوتها زودتر و بيشتر قهر ميکنند. اما از سويي، حضور چند نونهال و نوجوانِ حافظِ شعر که خيلي جذاب مثل دو رفيقِ ادبيِ خردسالمان بارانخانمِ گل و شادانخانمِ بلبل به دکلمهي اشعارِ بزرگان ميپردازند، در اين دوران با اين سطحِ کمّي و کيفي طراوت و حسّ خوبي بخصوص در همايش و دورهميها به جمع داده است و اگر از سوي مسوولان حمايت بشوند، ميتواند الگوي خوبي براي بقيه باشند مثل گروه شاهنامهخوانانِ نونهال در عليآبادِ کتول که باعث شگفتيِ همگان شدهاند.

اما نکتهي جالبي که امروزه با گذشتهها تفاوت افتاده، اين است که در گذشته براي اجراي اثرِ ادبي بخصوص در همايشهاي مهم رسمي با معيارهاي مختلف اصولاً افرادِ بخصوصي حالا با نظارتِ اداري و مشورتِ نخبگان گزينش ميشدند و درمجموع کيفيتِ کارها نزديک به استاتدارد بود، اما امروزه حالا به هردليل تقريباً تمام آشنايانِ انجمني و شرکتکنندگانِ جلساتِ عاديِ هفتگي از حرفهاي تا تازهکار از عکاسِ مراسم تا کادرِ مديريتي هم حتي اگر ساعتها بيشتر وقتِ هنايشها گذشته باشد براي اجراي اثر به روي سن دعوت ميشوند که حالا اين عزيزان دستِ کم با پست گذاشتن در صفحاتِ مجازيِ خود تبليغاتِ خوبي را در جذبِ مخاطب براي اين انجمنها خواهند داشت و البته اين رويه را در درازمدت با ايجادِ توقع و توهمِ رزومه ساختن براي مولّف بودن ميتوان نگران بود...