وزير خندان لب، خونين جگر !!!


یادداشت |

حسين ميقاني

 

 

من به وزراي خارجه اي که بيش از يک دوره وزير خارجه کشورها بوده اند، خيلي علاقه دارم! از جيمز بيکر آمريکايي گرفته تا ديتريش گنشر آلماني، اندره گروميکو وزير خارجه مقتدر شوروي سابق و تا طارق عزيز وزير خارجه صدام و حتي ولايتي خودمان و در نهايت جناب يگانه سياستمدار عاقل و بالغ و مقتدر از لحاظ سياسي و در صحنه آقاي دکتر محمد جواد ظريف که جديدا با وارد شدن به عرصه انتخابات يکي از مهمترين عوامل انتخاب دکتر پزشکيان بوده است تا بيش از اين به نظر من کشور به چاه ويل نزديک نشود!. قبل از هر چيز بايد به يک خاطره از دوران وزارت آقاي دکتر ولايتي اشاره کنم و آن اينکه در سال 1360 در يکي از جلسات شاخه دانشجويي حزب جمهوري اسلامي ايشان از ديدار خود با طارق عزيز حرف زد و گفت: در يکي از جلسات وزراي خارجه کنفرانس اسلامي آقاي طارق عزيز از من سوال کرد چرا شما هر دم از صدور انقلاب حرف ميزنيد و من در جواب ايشان گفتم آيا بايد ساکنين قطب از صدور يخ بر منطقه شان ناراحت باشند؟ شما که فرياد انقلابيگريتان گوش دنيا را کر کرده است چرا از صدور انقلاب به کشورتان ناراحت و عصباني هستيد؟ با اين خاطره کوتاه به کتاب مورد نظر و آن هم در چند پاراگراف مي پردازم. برنامه مستند تلويزيوني  دوران، که در مورد تاريخ انقلابهاي معروف جهان تهيه شده بود و انقلابهاي روسيه، چين، آمريکا، انقلاب اسلامي ايران و ...را مورد تجزيه و تحليل قرار داده بود به موضوعي مهم اشاره داشت و آن هم پيمان وستفالي در سال 1648 ( 1027 هجري شمسي ) بود که به بنيان نهادن روابط بين المللي منجر شد و تا حدودي تا قرنها اين پيمان مستحکم بود تا اينکه جنگهاي جهاني اول و دوم و دولتهاي متحد و متفق و ... ايجاد شدند و در نهايت دوران جنگ سرد شروع شده و پس از آن جهان دوقطبي و پس از فروپاشي شوروي، مسئله نظم نوين جهاني و تئوري هاي ديگر به وجود آمدند که امروزه بايد از دوراني جديد نام برد و به آن دوران  پسا بين المللي  اطلاق کرد و در اين دوران هر دولتي بايد نقش خود و نقش حاکميتش را در اين پروسه تاريخي به درستي فهم کرده و شرايط تاريخي خود و ديگر بازيگران اصلي و فرعي آن را به درستي تصوير و دکترين آينده خود را بر اين اساس سازماندهي کند و تاکتيکها و استراتژي مناسب زمان را انتخاب و اجرايي کند. قاعدتا در اين دوران نقش وزارت خارجه هر کشور ميتواند در معادلات و معاملات جهاني نقشي ويژه باشد و به نظر بنده وزير خارجه هر کشوري تاج سياستهاي آن کشور محسوب ميشود. چنانچه در سطور اوليه اشاره شد بهمين خاطر وزراي خارجه چند کشور در ذهن هر سياستمدار و دوستدار مباحث سياسي حک شده و در مورد آنها قضاوت خواهد کرد. با اين مقدمه طولاني به بحث و بررسي و نقد و ... کتاب فوق مي پردازيم.

 

1 در سطور اوليه کتاب به اين موضوع به درستي پرداخته شده و ايشان وفاداري به يک قطب و يا قطب ديگر را بي معني دانسته، چرا که جهان قطب – بنيان را ناشدني دانسته و اذعان دارد که جهان  پساقطبي رو به شکل گيري است و با توجه به شروع انقلاب اسلامي در سال 1979، تشيع حيات خود را بيش از هر ارزش ديگري وامدار سه گانه  عقل، عدالت، گفتگو  به عنوان ستونهاي برجسته توانمندي خود وابسته مي داند.

 به نظر ميرسد که تشخيص وزير تا حدودي زيادي به واقعيت نزديک بوده و تاريخ جهان در حال حاضر و مخصوصا بعد از به وقوع پيوستن انقلاب اسلامي به درستي به طرف  پساقطبي  بودن به پيش ميرود و البته تنها جمله اي که ميتوان به اين قسمت از نوشته خرده گرفت چرا از نقش بقيه نحله هاي فکري حامي انقلاب اسلامي سخني به ميان نياورده است و فقط به تشيع اشاره داشته، هرچند که نقش اصلي و پر رنگ حرکت انقلاب بر دوش مرجعيت شيعه و مردم اکثر شيعه کشور عزيزمان ايران بوده است و از طرفي هم آن اصطلاح سه گانه  عقل ، عدالت، گفتگو  از چه منابعي توسط ايشان استخراج شده است؟.

 

2 در گفتگوي زنده تلويزيوني جمله معروفي گفتم که خودمان انتخاب کرديم که اينگونه زندگي کنيم  و در پايان متن براي تاييد اين جمله  نگاه نکردن به توانمنديها در رفتار روزانه ما نيز به چشم ميخورد. آنجا که پشت چراغ راهنمايي براي گردش به راست تمام پهناي خيابان را گرفته و راه همگان را مي بنديم و يا در پشت تونلها و راه هايي که دو خط به يک خط تبديل ميشوند چندين خط مي سازيم و مايه تاخير خودمان و ديگران ميشويم. اين همان گزينش تاريخي است که خودمان انجام داده ايم و هنوز هم در گوشه گوشه زندگي به همين گزينش مشغوليم. بنده نيز خودم را تافته جدا بافته اي از اين " خودمان " نميدانم و بر برج عاج روشنفکران شيفته بيگانگان نمي ايستم.

 

در همين نوشته کوتاه ميتوان به چندين مطلب اشاره کرد:

الف: اينکه خودمان انتخاب کرديم که اينگونه زندگي کنيم را بايد از دريچه چند وجهي به آن نگاه کرد. باعث تعجب است که فردي مانند ظريف چرا به مسئله اينگونه مينگرد؟ در انتخاب راه و روش يک ملت و حتي يک فرد چندين فاکتور دخالت دارد آيا ما در زمان ايران باستان هم اينگونه رفتارها را از خودمان نشان مي داديم؟ آيا با آمدن اعراب مسلمان به کشورمان ما باز هم بر سر آن عادات قديم خودمان مانده ايم و يا اينکه اين عادات و رسوم و ... تغيير کرده است؟ ما چه مقدار از آداب و عادات و .. خود را از اعراب آموخته و در طي قرون به آنها عمل کرده ايم؟ چرا اين عادات غلط به زعم دکتر در ديگر کشورهاي مسلمان کمتر ديده ميشود؟ مطلب ديگر اينکه آموزش در اين زمينه نقشش چيست؟ اگر رفتارهاي درست اجتماعي در طول دوران نقش بستن جوهره هر فرد مناسب آموزش  داده شود آيا اين رفتارهاي غلط به منصه ظهور ميرسند؟ مثال بارز آن در اين زمينه بستن کمربند ايمني در وسايل نقليه است که تا قبل از اجراي آن کمتر کسي به بستن آن تمايل داشت ولي اکنون ميتوان ادعا کرد که 90 درصد مردم به آن عمل مي کنند هر چند با جريمه و اعمال شاقه شروع شد ولي اين کار کاملا در جامعه جا افتاده است.

ب: مطلب مهم ديگر مسئله آموزش است که در جامعه ما به عهده چندين و چند عامل تاثير گذار مي باشد که مهمترين انها اموزش و پرورش و روحانيون و وسايل ارتباط جمعي مانند راديو و تلويزيون و اخيرا فضاي مجازي مي باشند و به نظر من اگر در اجتماع ما شاهد اينگونه ناهنجاريها هستيم مسئوليت آن بر عهده اين عوامل ذکر شده است.

 

3 در ارتباط با رفتار نمايندگان با وزراي پيشنهادي دولتها و همچنين در حين خدمت يک وزير و حتي در زمان استيضاح يک وزير، معمولا نمايندگان از خط انصاف و اخلاق خارج گشته و مسائلي را مطرح مي کنند که هيچ سنخيتي با رفتار آن وزير محترم ندارد. من به عنوان يک مثال تاريخي استيضاح جناب مهاجراني را مطرح مي کنم که ايشان مجبور شد حتي آن را به صورت يک کتاب به جامعه ارائه کند و در زمان مطرح شدن وزارت آقاي ظريف در مجلس هم اين اتفاق افتاد که ايشان در صفحه 37 کتاب به اين موضوع اشاره کرده است:

" يکي از نمايندگان گفته بود در اين ميان آقاي ظريف يک استثنا است که صد در صد غربي فکر ميکند و در آمريکا تحصيل کرده است و اجازه بدهيد بگويم پايان نامه فوق ليسانس و دکتري خود را با چه کسي گذرانده است که منظور ايشان کيسينجر بوده است و البته از سر ناآگاهي چون کيسينجر هيچ جايگاهي در تحصيلاتم نداشت. از اين رو در پاسخ آن نماينده گفته شد:

البته من ميدانم ايشان به چه کسي اشاره مي کند. اما اطلاعات غلط به ايشان داده اند آن اقايي که ايشان اشاره مي کنند هيچ وقت معلم من نبوده، اما شما را خدا آيا بد است که يک سياسي کهنه کار هشتاد ساله به يک فرزند چهل و خرده اي ساله انقلاب بگويد " دشمن قابل احترام "! چه مي خواستيد که بگويد تا شما را خوش ايد؟.

مشاهده ميشود که بعضي از نمايندگان محترم در چه واديهايي سير مي کنند و مطالب را چنان قلب مي کنند که جامعه را دچار سرگرداني و وارونه جلوه دادن واقعيات مي کنند و به نظر مي آيد که نظارت استصوابي موجود يکي از دلايل روي کار آمدن و انتخاب شدن چنين نمايندگاني باشد و البته دلايل متعدد ديگري هم ميتواند داشته باشد که در اينجا نمي خواهم به آن بپردازم.

 

4 در مرکز تحقيقات استراتژيک، نشست هاي هفتگي کميته سياست خارجي به رياست دکتر واعظي با نظم و مديريت مثال زدني محمد واعظي که دوست چندين دهه اي از زمان دانشجويي در آمريکا بود، برگزار ميشد. پس از انتخاب آقاي دکتر روحاني  نگارش برنامه سياست خارجي دولت يازدهم در دستور کار اين گروه قرار گرفت. در آن زمان آگاهي داشتم که اينجانب گزينه دکتر روحاني براي وزارت امور خارجه هستم اما ديگر اعضا باور داشتند که وزير امور خارجه، دکتر واعظي هست. جالب آنکه نخستين نام در فهرست پيشنهادي نگارنده به دکتر روحاني هم دکتر واعظي بود. پس از يکي دو روز، دکتر روحاني با خرسندي خبر دادند که رهبري با کمترين پرسشي، گزينش اين کمترين را براي وزارت خارجه پذيرفتند.

 سوالي که در ذهن خيلي از دنبال کنندگان موضوعات سياسي مطرح است اين است که به راستي مسئوليت انتخاب وزرا در سيستم جمهوري اسلامي بر عهده چه کسي است ؟. آيا رييس جمهور منتخب مردم در انتخاب اعضا کابينه و معرفي آنها به مجلس محترم آزادي عمل دارد و يا خير؟ اگر آزادي عمل دارد حيطه اين آزادي تا کجاست؟ و اگر محدوديت دارد محدوده آن کجاست؟ در افواه عموم اين فکر در جريان است که رييس جمهور منتخب بايد براي انتخاب سه و يا چهار نفر از وزرا و البته قبل از معرفي به مجلس با ولي فقيه مشورت کرده و نظر موافق ايشان را جلب نمايد. اين سه وزير را ميتوان از وزراي  خارجه  کشور و وزير اطلاعات نام برد. حال اگر انتخاب اين سه وزير با مشورت و تاييد ولي فقيه باشد آنگاه اين سوال مطرح ميشود که مسئوليت آنها هم بايد بر عهده رياست جمهور و ولايت فقيه باشد؟ مگر غير از اين است؟. جناب ظريف در اين مورد اصلا توضيحي نداده اند و البته شفاف سازي هم در کتاب ايشان صورت نگرفته است. در همين ارتباط ميتوان به مساله برجام اشاره داشت. اينکه کماکان بحث بر اين است که نقش رهبري انقلاب در برجام چه بوده است و يکي مي گويد اصلا رهبر دخالتي نداشته است و از آن طرف آقاي پناهيان علنا مي گويد رهبر در جزئيات برجام بوده است محل مناقشه است و از نظر من اينجا محل بحث است که مگر نمي گويند براي انتخاب وزير امور خارجه رهبر حتما بايد اوکي بدهد و چنين به نظر ميايد که ايشان گروه پيشرانه برجام را هدايت ميکرده است ولي واقعا در عمل اين مسير طي شده به چه شکلي بوده است را بايد يک نفر توضيح دهد که البته در اين کتاب بطور شفاف به اين مسئله پرداخته نشده است.

 

5 چارچوب سياست نامه که در نشستهاي چند ساعته براي همه کارشناسان سياسي وزارت امور خارجه ارائه شد را در چندين مورد تنظيم و امر به ابلاغ نموده اند که در اين زمينه کار بزرگي وزير محترم صورت داده است و بايد مورد تقدير و تشکر واقع شود.

 

6 ناچيز بودن حقوق و امکانات در وزارت امور خارجه آفت دارد و آن گرايش همگاني در کارمندان به ماموريت است. دولت ها نيز هيچ گاه با وزارت امور خارجه ديدگاه همدردانه نداشته اند  زيرا بر پايه برداشتها، اهالي وزارت امور خارجه گروهي شيک پوش بي درد هستند که نيمي از عمرشان را در شانزه ليزه قدم مي زنند که اين برداشت نادرست در همه دولت ها وجود داشته است.

آنچه که از فحواي کلام جناب ظريف بر مي آيد اينکه بايد بين کارکنان وزارت امور خارجه با بقيه وزارت خانه ها تفاوتي عميق وجود داشته باشد. نظر اين است که بر چه اساسي و بر اساس چه برداشتي بايد اينچنين تفاوتي بين مثلا کارمند وزارت امور خارجه و کارمند وزارت کشور وجود داشته باشد و در نهايت حقوق امور خارجه اي بسيار بيشتر از حقوق امور داخلي باشد و قس عليهاذا!؟. درحالي که حقوق يک سفير و حتي در کشورهاي کوچيک بيشتر از يک وزير مي باشد ( با توجه به تغييرات قيمت ارز) و البته مسائل جنبي ايجاد شده مثلا براي فرزندان سفرا و کارداران و ...ميتواند مد نظر باشد و از طرفي همين آقايان و خانمهاي سفير و کاردار و کارمند محلي ها ميتوانند از مزاياي دريافت پاسپورت محل خدمت و اميدوار به آينده فرزندان در کشورهاي پيشرفته برخوردار باشند اين را من به شخصه در دوستاني که با بنده در اطريش درس خوانده و هم اکنون به عنوان کارمند محلي در بخش فرهنگي و سفارت مشغول به کار بوده و هرگز به ايران برنگشته اند و از مزاياي داشتن پاسپورت اطريشي برخور دارند. در اينجا من بايد به يک موضوع مهم بپردازم و آن اينکه وزارت امور خارجه موظف است که سفرا و کارداران خود را از ميان افرادي که سابقه سياسي و درک آن را داشته باشند انتخاب کنند و البته در اين انتخاب اين فاکتور مهم نبايد از ديده پنهان باشد که سفير و کاردار بايد به زبان محل اعزام خود تا حدود زيادي مسلط باشد. شايد براي کشورهايي مانند کشورهاي آفريقايي اين فاکتور مهم نباشد ولي براي کشورهاي اروپايي و ... خيلي مهم است مثلا زماني که ما در اطريش بوديم در برنامه هاي تلويزيوني کمتر از سفير ايران دعوت به عمل مي آمد و در اين نوع برنامه ها بيشتر از آقاي کيارشي دعوت به عمل مي آمد و ايشان هم با توجه به تسلطي که به زبان آلماني داشت مواضع ايران را توضيح داده که مورد استقبال مردم هم قرار ميگرفت و ما زماني که روز بعد به دانشگاه ميرفتيم دانشجويان همکلاسي ما خيلي تحت تاثير حرفهاي آقاي کيارشي قرار داشتند.

 

7 رابطه با رهبري

بر پايه قانون اساسي، خطوط کلي سياست خارجي توسط رهبري تعيين ميشود

و حضور رهبري در تصميم گيريهاي سياست خارجي، حضوري پر رنگ است. به گمانم پايه بنيادين نگرش رهبري به سياست خارجي همواره عزت بوده است. نخستين اصل از سه گانه " عزت، حکمت و مصلحت " ايشان نيز هست. ايشان به دليل تصريح قانون اساسي و نيز دغدغه شخصي بر جلوگيري از چيرگي بيگانگان بر جمهوري اسلامي و عزت ملي بسيار حساس و نکته سنج هستند و در مسائلي که از ديدگاه ايشان با عزت ملي سر و کار دارد حتي در جزئيات وارد شدند.

در اينجا به دو مسئله ميتوان اشاره داشت:

الف: جناب وزير توضيح کافي نداده اند که رهبري تا چه حد در ريز مسائل وارد مي شدند و اگر فردي مثلا از آن نظريات رهبري تخطي ميکرد چه آينده اي در انتظارش بود و اينکه آيا خود ايشان هميشه در راستاي نظريات رهبري و حتي در جزئيات آن حرکت ميکرده است و يا اينکه همان نگاهص "عمودي و افقي " خودشان را در عمل به اجرا مي گذاشته اند؟ نمونه مصداقي آن جريان "برجام " است که در بالا به آن اشاره رفت.

ب : در مورد نگاه " عمودي و افقي " به نظر بنده توضيح کاملي داده نشد و موضوع از نظر اينجانب ابتر مانده است. البته گلايه هاي دکتر ظريف از برخوردهايي مانند دعوت بشار اسد بدون اطلاع وزير خارجه و يا روابط افراد و سازمانهايي به جز وزارت امور خارجه با دولت روسيه و يا حادثه هواپيماي اکرايني، بوده است، که ناراحتي وزير در اين موارد قابل درک است.

 

8 – نمونه ديگري که هنوز هم با آن درگيرم روند انتقال به دانشگاه تهران بود. در انتقال به دانشگاه تهران در دوران وزارت خودم نيز به جاي انتقال با حقوق استاد تمامي طبق مصوبه مجلس شوراي اسلامي، وزير وقت را با حقوق استاد ياري به دانشگاه تهران منتقل کردند که عواقب مالي آن تا پايان خدمت و در دوران بازنشستگي باقي خواهد ماند. اين بار هم براي پيشگيري از هر گونه انگ نا روا با اين سيستم ساختم غافل از اينکه باز هم مدعيان دست از پرونده سازي بر نداشتند. در مورد انتقال با حقوق استادياري و ... بنده از مصوبه مجلس شوراي اسلامي اطلاعي ندارم ولي چون عضو هيات جذب دانشگاه گلستان بوده ام به خوبي از روند اساتيد با درجه هاي استاد ياري، دانشياري و استاد تمامي ( پرفسوري !) مطلع هستم و اينچنين نيست که مثلا فردي با مدرک دکتري بلافاصله وارد درجه استاد تمامي گردد و بايد مراحلي را طي کرده و از جنبه هاي فرهنگي، آموزشي و پژوهشي امتيازات مورد نظر را آورده و ابتدا رسمي آزمايشي و آنگاه رسمي قطعي گردد و در نهايت در صورت موافقت با مراحل مختلف سه گانه ( استاديار، دانشيار و استادي ) در هيات مميزه آن فرد عنوان استاد تمامي را يدک خواهد کشيد و اين انتظار وزير " خندان لب، خونين جيگر " به نظر نامناسب بوده و ايشان نبايد حتي اين انتظار مي داشت که ايشان را به چشم ديگري نگريسته و آن روند را طي نکنند.

 

عضو هيات علمي دانشگاه گلستان