ساختار و اتلاف منابع
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
گاهي، انتقاد يا گلايه اي از يک مدير يا يک کارشناس مي شود، مي توان طول و عرض اشتباه يک کارشناس يا يک مدير را نشان داد، فلان مدير در دوران صدارتش با فلان تصميم نابجا فلان لطمه را به اقتصاد، اجتماع يا ... وارد کرده است و اگر بخواهيد معادل ريالي آن را حساب کنيد بايد فلان مبلغ از او ستانده شود، چنين امري هم ممکن است و هم ميسر، چه بسيار اتفاق افتاده است که خسارتي وارد شده است و با حساب و کتاب آن خسارت جبران شده است و چه بسيار که مديران و کارشناسان ديگري بدون هيچ نقد و پاسخگويي راه خود را رفته باشند، اينها را مي توان پذيرفت اما هنگامي که يک ساختار دچار اشتباه محاسباتي مي شود و توان به روز شدن ندارد را چگونه مي توان محاسبه کرد و خسارت آن را ستاند. براي نمونه از زمان سقوط بالگرد رييس دولت سيزدهم تا به اکنون چند ماه مي گذرد و تا به استقرار مديران کل و مديران دولت چهاردهم احتمالا چند ماه ديگر زمان خواهد برد، در اين ميان بخشي از مديران که اميدي به ماندگاري ندارند بدون انگيزه تنها روزها را مي گذرانند و چندان دل و جانشان به کار نمي رود و اين بي انگيزگي و بي برنامگي به سرعت در زندگي روزمره شهروندان تاثير مي گذارد. کافيست به عنوان يک شهروند در يک اداره گرفتار چنين مديراني شويد، تا متوجه هزينه اي که آنها براي سيستم به وجود مي آورند، باشيد. اين البته جداي از هزينه هاي سنگيني است که فقدان برنامه منسجم براي تغيير در ساختار قدرت در ايران براي کشور به وجود آورده است، نکته مهم آن است که هر چهار سال همين اتفاق براي کشور مي افتد و به صورت عادي در دنيايي که براي صدم ثانيه خود برنامه ريزي دارد ما براي شش ماه و شايد بيشتر روزمرگي را تجربه مي کنيم و انتظار داريم که در رقابت با دنيا در جا نزنيم. اين البته يک اشکال اساسي در ساخت قدرت در ايران است...
و بايد براي آن راه چاره اي انديشيد و البته بهترين راه براي اصلاح اين اشکال ساختاري تن دادن به انتخابات حزبي است و هيچ بديلي هم براي آن در دنيا وجود ندارد، اما معلوم نيست چرا در اين راه روشن گام بر نمي داريم و اتلاف سرمايه هاي ملي را نظاره مي کنيم. شرايط حکمراني ايران به جايگاهي رسيده است که بايد تصميم هاي بزرگ گرفت، با ساده کردن مشکلات بزرگ راهي به دهي نخواهيم برد.