آموزه هايي براي بازنشستگي


یادداشت |

مهدي سيف حسيني

بعد از مدتها، چند ماه پيش دوستي را در خيابان ديدم که ظاهر آشفته اي داشت. بعد از احوالپرسي، پرسيدم، چطوري؟ گفت: خيلي بد. گفتم چرا؟ پاسخ داد: بعد از دوران بازنشستگي بيکاري شروع شد و لاجرم خانه نشيني که سخت آزار دهنده است. صبح مي آيد و شب مي رود و روزها تکراري مثل هم. گفتم: براي بيکاري ات تدبيري بکن. گفت: چه تدبيري؟ آنهم در اين اوضاع و احوال. گفتم: پيشنهادي برايت دارم. گفت: بگو. پاسخ دادم: اکثر بقول معروف (با زن نشسته ها) روزهاي خود را گاه همراه همسر به مراکزي که برنامه هاي مختلف نظير شاهنامه خواني، تفسير اشعار حافظ و مولوي هست، مي روند. گاه در مکان هايي نظير کافه کتاب ها به بحث پيرامون مسائل مختلف روانشناسي و يا فلسفه مي پردازند. آنجا خيلي خوب مي شود اوقات فراغت را پر کرد. يا پياده روي در جنگل النگدره و ناهارخوران. پاسخ داد: اين کارها علاقه و دل و دماغ مي خواهد. گفتم: بالاخره از خانه نشيني و يکنواختي و هي نگاه کردن به تلويزيون با اين برنامه هاي بي محتوا که بهتر است. گفت: آدرس اين مکان ها را بگو. گفتم و از هم جدا شديم. ماهها بعد (چند روز پيش) او را در حال قدم زدن ديدم. احساس کردم تغيير محسوسي کرده است. وقتي مرا ديد، گفت: خدا خيرت بدهد. از روزي که به پيشنهاد تو عمل کردم و در اين گردهمايي ها شرکت کردم، اولا حالم خيلي خوب شده است و دوم اينکه معلومات و دانشم افزايش پيدا کرده است. پرسيدم، چطور؟ گفت: راستش آنقدر غنا در ادبيات و هنر ما هست که  بسيار از آن بي خبر هستيم و حالا وقتي پاي انديشه هاي بزرگاني چون فردوسي، حافظ، مولوي، سعدي، خيام، که دنياي ادبيات ما را تشکيل مي دهند، مي نشينيم، مي بينيم اينها همه در فلاسفه بيشتر مطلب براي بشريت و راه و رسم زندگي گفته اند. درسهايي که بي گمان آموزنده است و بيهوده نيست. قرن هاي قرن از زمان اينها مي گذرد و هنوز سخنانشان مشتري و بازارگرمي دارد و پيرامون مسائل ديگر، برخي اظهارنظرها کرد که فهميدم نه تنها به لحاظ روحي که به لحاظ انديشه ورزي در اين مدت چند ماهه بسيار آموخته است.

با خود انديشيدم که راز بقاء ملت ايران و حفظ زبان فارسي آن شايد به تداوم و باور ملت به تفکرات اين بزرگان است که برخي آنچنان از تاريخ تمدن و گذشته ايران باستان گفته اند که گويي يک هويت کم نظير را رقم زده اند. و برخي درباره هستي و وجود انسان به نظم و نثر نوشته اند که گويي اين تفکرات در قالب يک فرهنگ جا افتاده و راز بقا ملت ايران شده است. هويت ديرين و غناي فرهنگي کم نظير که در خون و باور اين ملت باقي مانده خود راز ماندگاري ملت ايران را تضمين کرده است. و چه خوب بود که در توسعه اين مراکز حاکميت تدبير نشان مي داد و مراکز کتابخواني نظير خانه هاي فرهنگ شهرداري را که زماني بهترين مکان براي ترويج کتاب خواندن و آشنايي با فرهنگ و ادب و هنر بود، دوباره راه اندازي مي کرد که حتما به سطح ارتقاء جامعه فرهنگي مفيد واقع مي شد و مي توانست به کاهش انفعال، افسردگي و خشونت کمک نمايد.