فيرحي و خوانش دموکراتيک از اسلام
یادداشت |
علي ميرموسوي
انسان ها را از نظر نسبت حيات آنها با عمر طبيعيشان ميتوان به سه دسته تقسيم کرد:1. با حياتي کوتاه تر از عمر طبيعي 2. با حياتي همسان با عمر طبيعي 3. با حياتي ماندگارتر از عمر طبيعي. زنده ياد دکتر داود فيرحي از دسته اخير بود و رمز ماندگاري او افزون بر اخلاق و سيره والاي وي، خدماتي است که در زندگي نسبتاً کوتاهش به ايران و پيشرفت آگاهي و دانش ايرانيان کرد. فيرحي از اندک انديشمنداني بود که در زندگي علمي و سياسي خويش پروژه مشخصي را دنبال ميکرد. پروژه فکري او در مجموع ارائه خوانشي دموکراتيک از اسلام با تمرکز بر فقه بود. دغدغه او بيش از آن که ديني باشد، ملي بود و او نجات و توسعه ايران را در گرو تقويت چنين برداشتي ميدانست. باور فيرحي به اين خوانش به طور خلاصه بر مقدمات و پيش فرض هاي زير استوار بود:
1- گذار به تجدد و دموکراسي در ايران از مسير خوانشي دموکراتيک از اسلام و فقه ميگذرد، همان گونه که تجدد غربي نيز ريشه هاي الهياتي داشت.
2- نصوص و آموزههاي ديني و شريعت اسلام ظرفيت چنين خوانشي را دارد.
3- اسلام تاريخي و سنت اسلامي در سايه ساختار اقتدار گرايانه قدرت و تعامل با آن، بيشتر به خوانش اقتدارگرايانه و غير دموکراتيک از اين نصوص مجال و فرصت ظهور دادهاند، ولي اين تنها خوانش ممکن نيست.
4- خوانش دموکراتيک از اسلام نيز سنتي نوپا دارد که از عصر مشروطه و در پرتو تلاش مجتهدان مشروطه خواه همچون آخوند خراساني و ناييني شکل گرفته و در اين راستا بايد آن را بازخواني و تقويت کرد.
5- اين خوانش در ايدئولوژي انقلاب اسلامي نيز جايگاهي با اهميت داشت و انديشه رهبر فقيد آن را نيز ميتوان بر اين اساس تفسير کرد.
فيرحي بر اين اساس با ديدگاه ها و جريانهاي ديگر مرزبندي ميکرد. او نخست در برابر جرياني قرار داشت که خوانشي اقتدارگرايانه از دين ارائه مي کردند و به تعبير وي جريان قدرت را يک سويه و از بالا به پايين ميدانستند. او استبداد ديني را محصول اين جريان مي دانست و تمام تلاش خود را براي رد و مبارزه با آن به کار گرفت. دومين جريان مقابل وي مخالفان سازگاري اسلام و دموکراسي بودند؛ کساني که به تنش ذاتي بين دين و دموکراسي باور داشتند و تلاش براي جمع و سازگار کردن آن ها را بيهوده و پوچ ميپنداشتند. در نهايت او با جرياني که چنين خوانشي را براي گذار به دموکراسي در ايران لازم نمي دانست، نيز مخالف بود. موضوع رابطه و نسبت اسلام و دموکراسي از مسائل محوري انديشه سياسي معاصر ايران است. اين مسئله از هنگام رويارويي و آشنايي با تجدد و شناسايي استبداد به عنوان يکي از عوامل اصلي انحطاط و عقب ماندگي ايران، همواره مورد توجه و بحث بوده است. در اين مدت ايده سازگاري اسلام با دموکراسي از سوي بسياري انديشمندان با ديدگاه هاي گوناگون طرح و تقويت شده است. اما اين تلاش ها کمتر در چارچوب فقه و نگرش فقهي بود. ويژگي ممتاز فيرحي اين بود که کوشيد بيشتر از اين ديدگاه به بررسي موضوع بپردازد.
بي ترديد برخي از پيش فرض ها و مقدماتي که انديشه استاد فيرحي بر آن استوار بود، جاي نقد و تشکيک دارد. براي مثال در سومين سالگرد درگذشت وي، پيش فرض اول را مورد نقد قرار دادم و بر خلاف وي استدلال کردم که گذار به دموکراسي در ايران از مسير فقه عبور نميکند و دموکراتيک شدن فقه بيش از آن که علت اين گذار باشد، معلول آن خواهد بود. با وجود اين نمي توان اهميت خوانش دموکراتيک از اسلام را براي گذار از وضعيت کنوني انکار کرد. به ويژه به اين دليل که اقتدارگرايي ديني عامل اصلي اين وضعيت است و چنين خوانشي بي ترديد مي تواند در تضعيف و به حاشيه راندن آن موثر باشد.
استاد علوم سياسي