تلنگري به نام مواجهه -- عشق رسيدن است به نرسيدن
یادداشت |
حسين ضميري
آدمي در هنگامه ي زندگي خود، بارها و بارها با خودش روبرو ميشود. گاهي در برابر آيينه، گاهي در طوفان حوادث، گاهي با عواطف و احساسات گوناگون، گاهي با واژهها و در نهايت گاهي با واقعيت و گاهي با حقيقت. آموزش، پرورش و تربيت خودآگاه و ناخودآگاه هر فردي - که نشات گرفته از خانواده و جامعه پيراموني اوست - باعث ميگردد تا در هنگام اين روياروييهاي بيپرده، بازتاب هاي مختلفي را مشاهده کنيم. بعضيها صادقانه ميايستند و انعکاس را پذيرا ميشوند، بعضي ديگر اندکي جا خالي ميدهند و يواشکي با واقعيتها و حقيقتهاي زندگي چشم در چشم ميشوند و عده اي اصلا نمي دانند که اين آينگي يعني چه؟ ريشههاي دانايي و معرفت افراد در هنگام مواجهه با هر رخنموني قابل اهميت است. در واقع اين پساذهن اوست که پس از دچار شدن آگاهانه و عامدانه يا ناگهاني با تمام اتفاقات روزانه، شروع به واکنش انساني کرده و به درک ديگري از هستي ميرسد و گاهي هم ميرساند. پس برخوردها و مقابلههاي افراد بنا به فرهنگ شخصي هر فرد با فرد ديگري فرق ميکند. در اين ميانه گاهي به ديدارهاي گوناگون دعوت ميشويم و يا با عينک کنجکاوي خودمان براي کسب لذت و معرفت بيشتري ميرويم. ميرويم تا بيشتر بدانيم، بيشتر کنجکاوي کنيم، بيشتر با خودمان خلوت کنيم و اگر روزنهاي براي ديدار به ما دادند بيشتر به مکاشفه هاي انسانيِ ساکن در جامعه بنشينيم. در هنگام مواجهه با اين گونه آثار با چند سوال پنهان و آشکار روبرو ميشويم:
1- مواجهه آنِ هنرمند با خودِ هنرمند/ هر هنرمندي داراي آنِ مخصوص به خود است. لحظاتي ناب که او در آن فضا دست به کشف و شهودهاي تازه ميزند و سعي ميکند تا اين پنجره ي ديدار را به تماشا دعوت کند. تماشاي خود و تماشاي مخاطب
2- مواجهه هنرمند با مخاطب/ براي اين رويارويي هنرمند نياز دارد تا
جهان مخاطبهاي خاص و عام خود را به خوبي بشناسد و فضايي براي رفت و آمد و ادراک آنها در هنگام مواجه شدن با آثار خود بگذارد. اکتاويوپا در کتاب هفت صدا ميگويد که من در حدود 60 درصد شعر ميگويم و مابقي آن وقت تکميل ميشود که مخاطب با اثر من ارتباط برقرار کند، به ادراک برسد و کشف هايي جديد اتفاق بيفتد. مخاطب نيز بنا به شناخت نسبي از هنر - و گاهي از هنرمند - اقدام به مواجه شدن ميکند. او نيز ميرود تا رشد يا عدم رشد يک خالق را ببيند و در مجموع به رشد جريان زندگي در خود و جامعه کمک کند.
3- مواجهه مخاطب با اثر هنري/ در اين بخش شاهد بروز چند اتفاق هستيم: اثر هنري آيا به گفتمان با مخاطب مينشيند؟ آيا خالق اثر - که پس از خلق آن اثر به جرگه ي مخاطبان آن اثر هنري پيوسته - همان احساس هنگام خلق را در لحظات ديدار با اثر دارد؟ آيا اثر افقهاي محدودي براي گفتمان، کشف و شهود دارد يا افقهايي نامحدود؟ هرمنوتيک هنگامي در يک اثر هنري اتفاق ميافتد که آن اثر، دچار زمان و مکان نشود. آيا اثر توانسته با استفاده ابزاري از هنر، فرهنگي تازه و حتي تذکري آرکائيک را در ذهن مخاطب به بازآفريني بنشاند؟ آيا آيا آيا؟؟؟
خواستم تا بگويم که يک اثر با خود هنرمند بسيار بسيار فرق ميکند. و اما نمايشگاه آثار هنري تجسمي مواجهه باعث شد تا براي چندمين بار به تماشا، کشف و لذت دچار بشوم. نمايشگاهي شايسته، عميق و قابل آينگي که مخاطب را دچار مواجهه مي کرد. بيشتر تابلوهاي نقاشي و مجسمههاي چوبي به نمايش گذاشته شده در گالري ندا بيانگر انتخابي هوشمندانه، چيدماني حرفهاي و ايجاد بستري آرام و تخصصي براي گفتگوي مخاطب با آثار است. آثار به نمايش درآمده مخاطب را به چالشي تازه براي ديدار نخستين و ديدارهاي مجدد دعوت ميکند. تعداد زيادي از آثار داراي تاويل هاي گوناگوني هستند که اين خود بيانگر قدرت آثار به نمايش درآمده ميباشد. عبور از حد و مرزهاي منطقي براي دست يافتن به دنياهاي جديد، پيشگام بودن هنرمند به عنوان راهبر اين کوره راه، روشنگريهاي تازه، خرق عادت کردن، چشم را شستن به منظور جور ديگر ديدن و جور ديگر نشان دادن و .... همه و همه براي تنفس هاي بعدي، احساس لذتي حتي اندک و عبور از رنج مدامي به نام زندگي است. هنرمند و مخاطب، دو بال ضروري براي خلق و زندگي يک اثر هنري هستند و هرچه تعداد مخاطب در رويارويي با آثار بيشتر ميشود و گفتمان تازهتري در ميگيرد، هنرمند به ظرايف موجود پنهان اثر خود واقفتر ميشود و سعي ميکند در مواجهه با خلق آثار بعدي خود از آني تازهتر بهره بگيرد. اين استمرار غير تکراري، هوايي تازه را در جامعه انتشار ميدهد؛ هواي تازه، مدام و ضروري به نام مواجهه.
به ندا ميرقاسمي - صاحب امتياز و مدير گالري ندا - به خاطر بسترسازي و ايجاد پلهاي انساني - در قالب نمايشگاههاي هنري در گرگان - صميمانه خدا قوت ميگويم. در اين چند صباحي که اقدام به جريان سازي آگاهانه کردهاند، توانسته اند فضايي مناسب براي مواجهه را ايجاد کنند. به تمامي هنرمندان گران مايه ي اين نمايشگاه نيز بابت به اشتراک گذاشتن آثار ارزنده و عميق شان دست مريزاد ميگويم و اميد آن دارم که ما را با آنهاي پس از اين نمايشگاه نيز به مواجه بنشانند. از فرهنگمداران و هنردوستان فهيم گرگان و استان هم تقاضا دارم تا با حضور در اين مجامع هنري فرهنگي، هم اسباب قوت قلب و ذهن هنرمندان بومي خود باشند و هم به عمران روح خود و جامعه اهتمام بورزند.
به هر حال به قول صائب تبريزي: عشق حالي ست که جبريل بر آن نيست امين.
شاعر و پژوهشگر