احمد نعمتزاده، شاعر آييني: راز ماندگاري شعر در مردمي بودن آن است
گفت وگو |
سيد مهدي جليلي
اشاره:
احمد نعمت زاده، شاعر پيشکسوت آييني، متولد بهمنماه 1323 در فومن گيلان، سرهنگ بازنشسته و فرمانده اسبق هنگ مرزي گنبد کاووس، به خاطر کسوت خدمت نظامي که برگزيده، در بسياري از شهرهاي ميهنمان سير و سياحت و اقامت گزيده است و حال 36 سال است در گنبد کاووس ساکن است. صداي خوشي دارد که وقف مدح اهل بيت (س) کرده است و شعر خوانيهايش نيز شکوه و طنطنه خاصي دارد. عضو شوراي مرکزي «مجمع الشعراي اهل بيت» استان گلستان، وابسته به موسسه فرهنگي ميرداماد گرگان است و انتشار مجموعه شعر «مرگ سرخ شقايق» و «شمشيرهاي بيوضو» را در کارنامه ادبي خود دارد. موسسه فرهنگي ميرداماد، عصر سهشنبه 13 آذر براي عمري فعاليت ادبي در حوزه شعر آييني از او تجليل خواهد کرد. به همين بهانه، گفتوگويي با وي انجام دادهايم که ميخوانيد.
از کي و چطور وارد دنياي شعر و شاعري شديد؟
تربيت و رشد من در خانوادهاي شکل گرفت که معمولا علاقهمند به ادب بوده در محاورات معمولا شکل و نحوه سخن گفتنشان همراه با وزن و آهنگ بود. و اگر از سواد کافي برخوردار ميشدند و احيانا در مجامع ادبي که آن روزها اصلا در محل زندگي ما وجود نداشت برخوردار بودند، شايد تحت تاثير آن و با آموزش فنون و آرايههاي ادبي آثاري را هم رقم ميزدند. براي اثبات اين قسمت از عرايض من نسل بعدي تشکيل ميشوند از خاله زادهام؛ شيون فومني، شاعر گرانقدر حتي برادرانش و در خانواده اين حقير، فرزندان من اعم از پسر و دختر که از طبع ظريف ادبي و هنري بي بهره نبودهاند. بنابراين رشد من هم در چنين خانوادهاي بي تاثير در طبع و روان من نبود. و اما آشنايي با اساتيدي چون شادروان حسنعلي باي، اسماعيل جاجرمي و رجب بذرافشان جرقهاي بود براي شکوفايي شوق نهفته ادبي در من و استمرار شرکت در انجمن ادبي گنبد که به نام حافظ بزرگ، تزيين يافته با دوستاني که امروزه به عنوان شاعران خوب گلستان و ايران مطرح هستند و خوشبختانه صاحب تاليفاتي نيزهستند، محشور بودهام و بجاست از شادروان شيون نيز يادي کرده باشم که مصداق کلها عليه فان بودند، خدا بيامرزدشان.
چه تعريفي از شعر داريد؟
صحبت از شعر و اين که شعر چيست؛ دشوار است و حتي غير ممکن زيرا به اندازه ابناي بشر در اين کره خاکي ميتوان تعريفي را ارئه نمود و به عنوان تاريخ زندگي بشر در کره زمين نام گذاري کرد چون هر جا انسان بوده شعر هم بوده به اشکالي متفاوت کما اينکه امروزه نظير آن را در قالبهاي مختلف ميبينيم و قضاوت ميکنيم. کلا بايد عرض کنم تعريف جامعي که شعر را در چهار چوبي به قيد بکشد به نظرم وجود ندارد چرا که در طول دورانهاي مختلف ادبي عدهاي آمدهاند، قسمت اعظمي از اشعار را جدا کرده به عنوان اينکه آن را از دايره اشعار خارج و مردود دانسته و در دوره ديگري هنرمنداني ديگر نثر پارسي را شعر عنوان نمودهاند. نمونه بارز آن رضا براهني در کتاب طلا در مس ميگويد؛ تعريف شعر بسيار مشکل است، اصولا يکي از مشکل ترين کارها در اين زمينه است. شايد بشود گفت که شعر تعريف ناپذيرترين پديدهاي است که وجود دارد. منتقدين ادبي، با نگاه به عناصر مختلف شعر تعبيرهاي گوناگوني از آن ارائه نموده اند. مثلا؛ شعر جاودانگي يافتن استنباط احساسي انسان از يک لحظه از زمان گذرا در جامه واژههاست. شعر فشردهترين ساخت کلامي است. شعر يک واقعه ناگهاني است از سکوت بيرون ميآيد و به سکوت ميرود. شعر زاييده بروز حالت ذهني است براي انسان در محيطي از طبيعت. و و و.
آيا براي شعر چهار چوب قائل هستيد؟
ادبيات، همراه با تاريخ پر نشيب و فراز ايران راههاي سختي را پيموده است. در يک زمان شاعران، براي شعر چهار چوبي با شروطي مثل وزن، قافيه، رديف و مضمون پرداختهاند و شعر با اين گونه عقايد چهار چوب منظمي داشته و فقط يک نگاه واحد درآن حاکم بوده که با شرايط ذکر شده تطابق داشت و فهم آن براي مخاطب آسان و سهل بوده اما امروزه نگاه به گونهاي ديگر است، خصوصا در دو دهه اخير در کشور ما شعر متفاوتي ظهور کرده است. شعري که در آن شاعران از نگاه متفاوت ساختار شکن چند صدايي بهره گرفتهاند. پس ميتوان گفت که شعر آينده محدوديتي به نشانههاي شعري خاصي ندارد. به نظر من بايد ظرافت شاعرانه در شعر موج بزند هر چند تابع نظم و قوانين بوده باشد ولي من چهارچوبي براي شعر تعريف نميکنم، باز هم تاکيد ميکنم که ظرافتها بايد حفظ بشود.
اين تغييرها و نو آوريها در شعر ما چطور اتفاق افتاد؟
در اواخر دوره قاجاريه وضع ادبيات به گونهاي بود که احساس ميشد که بايد به کانال جديدي در قلمرو بهتري هدايت بشود البته بعد از دوره بازگشت ادبي که تدبيري غير مناسب براي دميدن روح تازه در کالبد شعر کهن پارسي بود به نظر ميرسيد که شعر کلاسيک ايران بزرگ با همه جلوه گريهايش، قهرمانيهايش، عشقهايش با دنيا خيالي و لبريز از صلح و صفايش حالا بايد صاحب قلمروي زيبا، سبز تر و با شکوهتري شود تا قابليت خود را در حوزههاي جديدتري به نمايش بگذارد که اين توفيق نصيب نيما شد. البته خالي از لطف نيست، اين توفيق هم نيازمند معيارهايي بود که عبارت بودند از سنت شکني، شتاب ـ که ويژگي دنياي امروز است که نشات گرفته از ماشيني شدن زندگي است ـ تفسير جهان بيني که اصولا دوران مدرن تعريف و جايگاه انسان را در دايره هستي تعيين ميکند که طي مراحل گوناگون در شعر صورت ميپذيرد.
آيا شعر امروز توانسته خودش را به مردم نزديک کند؟
قبل از هر چيز بايد بدانيم که شعر آيينه جامعه است و شاعر در اين آينه خود را ميبيند پس هر قدر اين آينه صافتر، صيقليتر و بزرگتر باشد، ميتواند واضحتر و گوياتر و با فراگيري بيشتري مشکلات و مسايل جامعه را تبيين کند. بنابرين شعر وقتي مقبوليت پيدا ميکند که از زبان مردم، براي مردم حرف بزند. پريشانيها ودغدغههاي مردم را واگويه کند. اگر غير از اين باشد آن شعر با جامعه بيگانه بوده و فاقد وجهه براي مقبوليت خواهد بود. اين مهم را در عصر ما به نام شعرهاي آوانگارد ميبينم که پي بردن به مضامين شعر و مفاهيم آن به دليل پيچيدگي قابل فهم و برداشت نيست. شعر بايد از سُستي گرايي و سهل انگاري که بلايي جانسوز در ادبيات فعلي است بيرون بيايد و راه ميانه را پيدا کند تا به مخاطب نزديک و نزديکتر شود.
راز ماندگاري شعر در چيست؟
به نظر من راز ماندگاري شعر در صادق بودن آن است يا به عبارتي مردمي بودن آن است. (توانا بود هر که دانا بود) که با تمام سادگي و بي آرايگي، براي هميشه زمان ماندگار است چرا که به زبان مردم است، درد دل مردم است و در غايت در زندگي مردم جاري و ساري است.
شما از شاعران خوب آييني گلستان هستيد، از شعر آييني و مصاديق آن بگوييد.
ما اگر از منظر ادبيات به باورهاي ديني نگاه کنيم ميبينيم که يک موضوع عام جايگاه ويژهاي پيدا ميکند که آن را ميتوانيم شعر آييني بدانيم. با اين حساب از نظر عامه مردم و حتي برخي خواص شعر آييني شعري است که صرفا پيرامون مناقب و يا مراثي خاندان عصمت و طهارت باشد.
و شعر عاشورايي بخشي از شعر آييني است؟
شعر عاشورايي هم بخشي از شعر آييني است. البته بخش پر رنگ آن، يعني بخشي که شايد بيش از ساير بخشها مورد کنکاش و قلم پردازي شاعران محترم قرار گرفته است. به دليل اينکه دستمايههاي اين بخش خود از اهميت ويژهاي در تاريخ اسلام برخوردار است. قيام سالار شهيدان حسين بن علي (ع) چيزي نيست که شاعري بتواند در ايران بدون نگريستن به آن مسير شعرياش را بپيمايد.
شعر آييني و عاشورايي به نظر شما قالب خاصي دارد؟
خير، شاعر آييني فارسي، مجاز و مختار است از تمامي قالبهايي که مسير سليقهاش در آن است هنرنمايي کند. مثل مثنوي، غزل، رباعي، دو بيتي، قطعه، ترکيب بند و غيره. مفاهيم بزرگ ديني و مذهبي را در اين قوالب بريزد و تقديم به جامعه هنر و مردم نمايد.
پيش از اين «مرگ سرخ شقايق» و «شمشيرهاي بيوضو»، مجموعههايي بوده که از شما چاپ شده و اشعار آييني و عاشورايي شما را در بر دارد، مجموعهاي در دست چاپ و نشر داريد؟
بله، اين دو مجموعه آييني و بيشتر از همه عاشورايي است و مجموعه ديگري هم در قالب دوبيتي و شعرهاي آزاد، در دست ويرايش و آمادهسازي براي چاپ دارم.
به عنوان شاعر و اهل فرهنگ، از مديران فرهنگي و هنري چه انتظاري داريد؟
وقتي از کمک مديران و متوليان حوزه هنر در امور فرهنگي سخني به ميان ميآيد آدم احساس ميکند به کوچهاي بن بست وارد شده و راهي براي بيرون رفتن از آن را ندارد مگر اينکه دستي از غيب برون آيد باعث نجات شود. من به عنوان شاعري که در اين مسير راه ميپيمايم تا کنون، کمکي براي ارتقاي شعرم از متوليان مربوطه و اداره محترم فرهنگ و ارشاد برخوردار نشدهام. اميدوارم ديگر شاعران بزرگ استان گلستان از اين موهبت عزيزان برخوردار باشند.
و سخن پاياني؟
در آخر از موسسه فرهنگي پر تلاش ميرداماد که به اهتمام آن اولين کتابم چاپ شد، بايد تشکر کنم و از خداي توانا براي روح استادم شادروان حسنعلي باي تقاضاي آمرزش داشته باشم و براي ديگر استادانم که از آنان آموختهام، دعاي خالصانه دارم و از شما هم که اين فرصت را برايم ايجاد کرديد، صميمانه تشکر ميکنم و براي مديران فرهنگي استانم از خداي توانا توفيق آرزو دارم.
از شما ممنونيم که در اين گفتوگو شرکت کرديد.