چند کلمه ساده
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
پايان حکمراني خاندان اسد بر سوريه اعلام شد. نخست وزير از مردم خواسته است به اموال عمومي صدمه نزنند تا انتقال قدرت به آرامي اتفاق بيفتد، قدرتي بلامنازع مي رود تا قدرتي ديگر جايگزين شود. اينکه قدرت بعدي از حکمراني بشار بر سوريه بهتر خواهد بود را بايد منتظر ماند، اما واقعيت و تجربه مي گويد وقتي نهاد هاي مدني و احزاب قدرتمند در جامعه اي ريشه ندوانده باشند نمي توان در انتقال قدرتها اميد به آسايش و آرامش براي کشوري جستجو کرد. ليبي، مصر هم آخرين شاهدان اين داستانند. آنها تنها از يک ديکتاتور به ديکتاتوري ديگر با فرمي جديد منتقل شدند، در حالي که گمان مي کردند، مي توانند به برابري و آزادي برسند. اما تاريخ از اين دست رفت و آمدها سر شار است. بن علي در تونس، حسني مبارک در مصر، قذافي در ليبي و امروز بشار اسد و پيش از همه اينها محمدرضا پهلوي در ايران که رفتند و جاي خود را به ديگران سپردند، اما چرا اينگونه شد؟ وچرا اينگونه مي شود؟ چرا شهرهاي بزرگ سوريه پياپي و بدون مقاومت به دست مخالفان افتادند؟ چرا شهروندان در دمشق و شهرهاي بزرگ در برابر گروههاي مسلح ايستادگي نکردند؟ دقيقا شبيه همان پرسش هاي سال 57 و پيروزي انقلاب اسلامي، آن زمان هم همه مي پرسيدند مگر مي شود قدرتي چنين مقتدر در کمتر از شش ماه از هم بپاشد و پادگان ها و مراکز نظامي يکايک تسليم شوند؟ مگر مي شود ارتشي با آن صلابت اين چنين قدرت را رها کند؟ پاسخ به اين پرسش ها تنها چند کلمه ساده است و آن عبارت است از اينکه مردم ديگر نمي خواستند. اين يک نکته بنيادين است که حکمراني بايد بر وجدان عمومي شهروندان حکومت کند تا ماندگار شود، بنابراين رضايت عمومي به معناي دقيق و علمي آن همواره بايد در اداره امور مورد توجه باشد و بايد دانست هيچ قدرتي بدون پشتوانه شهروندانش ضمانتي براي بقا ندارد. شهروندان تمام اقتدار يک حکمراني هستند و بدون آنها حکومت اعتباري نخواهد داشت. اگر مفهوم همين چند کلمه ساده را بن علي، قذافي، مبارک و اسد مي فهميدند خاورميانه و شاخ آفريقا حال و روز بهتري داشت.