من کيستم


یادداشت |

مهدي سيف حسيني

وقتي امواج راديوئي گام هاي ابتدائي خود را وارد کشور ما کرد، گاه صداي موزون خوانندگاني که از دستگاه هاي راديو آندريا پخش مي شد، هم همه شلوغ بچه هاي کوچه را به سکوتي لذت بخش تبديل مي کرد تا آنها در بعدازظهرهاي گرم تابستان از شنيدن صداي دلنشين خوانندگان لذت ببرند. يکي از برنامه هاي جالبي که آن سال ها از راديو پخش مي شد، برنامه اي بود که توسط خواجه نوري اجرا مي شد که سر تيتر آن با شعري آغاز مي گرديد. شعري که من پس از سالها هنوز آن بيت را بخاطر دارم. در اندرون من خسته دل ندانم کيست- که من خموش ام او در فغان و در غوغاست و هميشه از آن سالها فکر مي کنم که اين اندرون چيست که اين همه مورد سئوال جستجوگران قرار گرفته است و پيوسته متفکران و انديشمندان مي خواستند و مي خواهند از اين ابهام رازگشايي کنند و بدانند که در مقابل بيرون که درون هست. يا در برابر عين که ذهن است. يا جدايي جسم از روح چه فاصله اي وجود دارد و همچنين ظاهر با باطن- بويژه در برابر اُبژه. شناخت اين مهم آنگونه بود که مسائل ظاهري را قابل حل مي دانست. بدين معنا که جسم مريض مداوا مي شود. يا وضعيت رفتاري عين و ظاهر کاملا مشهود است، اما آنچه که ناديدني هست چه سرمنشائي دارد و براساس چه مواردي واکنش نشان مي دهد. در يک قرن و نيم اخير، جديت در مورد شناخت اين دنياي درون بيشتر شده است. اگرچه در طول تاريخ پيوسته، مسئله دنياي درون براي فلاسفه- انديشه ورزان الهي يا عرفاني و ديگر نحله هاي فکري مورد پرسش گري بوده است، اما با ورود علم روانشناسي به حوزه شناخت اين موضوع مسئله خودآگاه يا ناخودآگاه- دنياي روياها و خواب ها ذهن روانشناسان را بگونه اي به خود مشغول داشته که معتقدند واکنش هاي دروني انسان تحت عوامل گوناگون از جمله ژن ها- وراثت- فطرت- احساس- ادراک- شهود- تفکر و ... مي باشد. في المثل وقتي فردي عصباني مي شود و خود از اين رفتارش ناخرسند است، فرايندي در ذهن صورت مي گيرد که ناشي از وراثت است که به اين رفتار ناخودآگاه تبديل شده است. بهرحال پيچيدگي هاي دنياي درون راز و رمزهايي دارد که مي طلبد تا انسان به اين دانش برسد که ناخودآگاه- ذهن- درون- وجدان چيست و تحت چه شرايطي به رفتار تبديل مي شود. شناخت اين من به انسان کمک مي کند تا در رفتار خود و زندگي روزمره طوري انتخاب کند که هم آگاهي در آن باشد و هم آرامش و در حقيقت با کنترل و شناخت اين من درون است که رفتار متناسب مي شود و اين رفتار در جامعه بگونه اي انسان را معرفي مي کند که آرام آرام محيط پيرامون تشخيص مي دهند که شخص در مقابل فلان موضوع چه عکس العملي نشان مي دهد و اين گونه است که شخصيت انسان شکل مي گيرد که آيا خوب، مثبت و منطقي است يا نه. که گفته اند آدم هاي منفي به پيچ و خم جاده مي انديشند و آدم هاي مثبت به زيبائيهاي طول جاده نظر دارند. عاقبت هر دو به مقصد مي رسند. اما يکي با نگراني و آن ديگري با لذت. علت تفاوت اين دو ناشي از چيست؟ و از اين نقطه است که خودشناسي راهنماي (من کي هستم) مي شود.