ادبیات کودک و نوجوان


کودک و نوجوان |

يادداشت دبير صفحه

آزاده حسيني

بني آدم اعضاي يک پيکرند

که در آفرينش ز يک گوهرند

اين هفته ادامه متن هاي يلدايي شما را مي خوانيم. يلداي هزار و چهارصد و سه گذشت و با توجه به شروع ماه آزمون هاي مدرسه؛ احتمالا شب يلدا آخرين دورهمي فاميل و خانواده بود. حالا سرگرم درس خواندن و انجام پروژه هاي مدرسه هستيد. بدين ترتيب تقريبا براي بيشتر دانش آموزان، ماه دي دور از ديدار فاميل مي گذرد. نظرتان در مورد فاميل چيست؟ پسر و دختر خاله و عمو و دايي و عمه؛ همان ها که دلتان گاهي برايشان تنگ مي شود و شب يلدا حسابي با هم خوش گذرانديد. چطور است داستاني با موضوع فاميل و رفت و آمدهاي خانودگي بنويسيم؟! ميان سطرهاي آن با طنز يا جدي نظراتمان را از طرف شخصيت هاي داستان مطرح کنيم. تا حالا عبارت «فاميل به درد نخور» را شنيده ايد؟ آدم ها در کنار هم به چه کار مي آيند که به درد بخور يا نخور باشند؟! دوست صميمي پدر و مادر شما، از فاميل هايشان هستند؟ شعر معروف سعدي که مي گويد: «بني آدم اعضاي يک پيکرند» آيا شامل فاميل هم مي شود؟ منتظر آثار شما هستيم.

شاملو بخوانيم

من درد مشترکم

مرا فرياد کن!

«درد مشترک» چيست؟ معمولا به کليه، کبد، حتي دندان و لثه خود فکر نمي کنيم و اصلا جاهاي دقيقش را نمي دانيم. يا حداقل چيزهايي نيستند که روزمره درگيرش باشيم. نهايتا جلوي آينده وضع ظاهر را مرتب کنيم و جاي چشم و ابرو و آنچه به چشم مي آيد را مي دانيم. اما اگر ناشناخته ترين سلولمان دچار درد شود، با تمام وجود درک مي کنيم و تمام وجودمان مي شود «درد». مثلا اگر ناخن انگشت کوچک پاي چپ يا راستمان زخمي شود و در کفش اذيت شويم؛ تمام روز ضمن انجام هر کاري بخشي از حواسمان به آن زخم و درد کوچک است. حتي گاهي سرمان را با آن همه افکار شگفت انگيز يادمان مي رود که روي گردن است، مگر جلوي آينه. اما اگر سردرد شويم؛ تمام وجودمان درگير مي شود و بي حال مي افتيم. بدين ترتيب با درکِ درد تازه متوجه آن عضو بدن مي شويم. از طرفي هيچ آدمي با تجربه سردرد، نمي تواند سردرد ديگري را درک کند. يعني آدم ها هر قدر هم دردي را تجربه کنند؛ باز هم به راحتي همديگر را درک نمي کنند. اما «درد مشترک» که شاملو مي گويد، چيست؟ اگر از راه شعر سعدي به آن نگاه کنيم: «بني آدم..... چو عضوي به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار». اين درد چيست که همه شاعران از آن مي گويند؟

حافظ مي گويد: «درد عشقي کشيده ام که مپرس»؛ يا «فراق يار نه آن مي کند که بتوان گفت». يا آن درد جهان که مولوي مي گويد: «هم درد و داغ عالمي، چون پا نهي اندر جفا» و «نشان درد اگر خواهي بيا بنگر نشاني را». اين شعر را از مجموعه «هواي تازه» احمد شاملو بخوانيد و با صداي خودش بشنويد. اگر چه شاملو بعدها شعرهاي قويتري سروده؛ اما اين از بندهاي معروف و آشناي ايشان است.

قصه نيستم که بگويي

نغمه نيستم که بخواني

يا چيزي چنان که ببيني

يا چيزي چنان که بداني

من درد مشترکم

مرا فرياد کن!

 

 

 

حديثه کوهساري

 

شب يلدا شبي است که  يک دقيقه بيشتر کنار هم هستيم. در خانه ي مادر بزرگ مي نشينيم و سفره يلدا مي چينيم. شبي است که دانه هاي انار و تمام عشق و عاطفه در ظرف هايمان پُر است. شب يلدا يعني درکنار هم دور از کينه نفرت و غم و غصه به سر مي‌بريم. با خانواده هايمان تمام شب را در کنار هم به خوشي مي گذرانيم.

 

 

فاطمه خاندوزي

 

شب يلدا يکي از بلندترين شب ها سال و البته آغاز زمستان است. زمستاني که در آن برف مي بارد و همه جا را سفيد مي کند. پاييز هم با آغاز شب يلدا به پايان مي رسد و زيبايي برگ هاي رنگارنگ خود را که در پاي درختان ريخته را به سفيدي برف مي سپارد. شب يلدا که يکي از شب هاي زيبا و آييني ما ايرانيان است؛ اينگونه برگزار مي شود که کوچک ترها به ديدن بزرگ ترها مي روند و آنها براي کوچک ترها قصّه هاي قديمي و زيبا مي گويند. مادر بزرگ ها روي کرسي انواع شيريني هاي سنتي و ميوه‌ هاي خوشمزه اي مانند: لبوي قرمز و آبدار، کدو حلوايي زرد، هندوانه خوشمزه و انار شيرين مي چينند. در آن شب ما همه گرد هم جمع مي شويم و فال حافظ مي خوانيم. اين شب، در ايرانِ باستان بوده و تا الان ادامه داشته و خواهد داشت. شب يلدا به شب چلّه هم معروف است. من هر سال به خانه مادر بزرگم مي روم و کلي با دختر خاله هايم بازي مي کنم و چيزهاي خوشمزه مي خورم و خلاصه به همه ما خوش مي گذرد.

 

 

 

 

آخرين شب پاييز بود

سيد حسين حسيني

 

امشب بابا خيلي خسته بود هنوز مامان حرفش تموم نشده بود که صداي خروپف بابا بلند شد. مامان خنديد و به من گفت: «اميد جان برو يه پتو بيار بنداز رو بابات»! پتو کشيدم رو بابا و به مامان گفتم: «مامان چرا بابا اينقدر زود خوابيد؟ امشب شب يلداست، مگه قرار نبود بريم خونه ي بابابزرگ»؟

مامان لبخندي زد و با مهربوني گفت: «چرا پسرم اما ديدي که بابات اينقدر خسته بود که وسط حرف من خوابش برد». با ناراحتي به بابام نگاه کردم که يک دفعه چشمم به دستاش افتاد که از سرما ترک خورده بود. رفتم از توي کمد مامان کرم مرطوب کننده برداشتم و اومدم کنار بابا نشستم و دستاش رو مرطوب کردم و ماساژ دادم. خيلي وقته که بابا اين موقع خونه نبود.

شبا تا صبح تو خيابونا مشغول نظافت شهره و حالا امشب که زود اومده که کنار ما باشه از خستگي خوابش برده. همانطور که تو فکر بودم و دست هاي بابا رو ماساژ ميدادم چشمم به چشم هاي بابا افتاد که بهم زل زده بود. گفت: «يلدات مبارک پسرم. پريدم تو بغلش و با تمام وجودم بهش افتخار کردم و گفتم: «يلداي شما هم مبارک بابا! خوشحالم که امشب يک دقيقه بيشتر کنارمي»!

 

 

 

نيما ابراهيم زاده

 

يلدا طولاني ترين شب سال و جزو جشن هاي کهن ايران محسوب ميشود، خانواده ها گرد هم مي آيند. هندوانه، انار، خرمالو ميل مي‌کنند و فال حافظ مي خوانند. همينطور شاهنامه خواني در اين جشن رواج دارد. شب چله يا شب يلدا از غروب آفتاب سي آذر، آخرين روز پاييز آغاز و تا طلوع آفتاب نخستين روز زمستان ادامه مي يابد.

 

 

شب چِله

هستي رضايي. روستاي نوديجه

 

وقتي شب چله اِنه، فاميل شونِنه گت ترها پَلي و فک و فاميل پيش هم جمع وونِنه، يَک شُوي به ياد ماندني رهِ به اَرمغان يِلننه و سِفره يلدايي رِه چيندنه و کرسي رِه پهن کاندنِه، کرسي تَه نيشرنِنه و زير سايه گترها از خاطرات گذشته هاي قديم تعريف کاندنه. از کتاب حافظ تعريف کاندنِه و فال گِرنه و ميوه ها و غذاهاي شب چله رهِ در کنار هم خارنِه مثل اِنار، سِه، لبو، هندانه، خِرمالو، کاندس، آجيل، و تيم که نحس اهريمني هَسته. خلاصه خارننه و سير ووننه. پايان فصل پاييز رهِ به سالِ زيبا و فصل جديده ره از زمستان ره شروع کاندنه. اين جشن اِما آداب و رسوم سنت هاي خادش رِ دارنه، اين شو يلدايي سرد هسته. اين دورهمي هاي زيبا در شب يلدا خاش دلاره در کنار هم گرم کاندنه. که غرق شادي ووننه و سرگرم. شونشيني يلدا هرچي طولاني بواشه جذاب تر وونهه.

 

 

 

 آيسا طائي. روستاي نوديجه

 

شب يلدا آخر ماه آذر و آخرين روز فصل پاييز است. ما صبح آن روز وقتي از خواب بيدار مي شويم به کارهايمان مي رسيم، خانه را مرتب مي کنيم. وقتي که کارهايمان تمام شد به فاميل هايمان زنگ مي زنيم که هم حالشان را بپرسيم و هم شب يلدا را به آنها تبريک بگوييم. و اگر جايي دعوت نباشيم آنها را به خانه مان براي يک دورهمي شب يلدايي دعوت مي کنيم. وقتي تلفنمان را تمام کرديم، حاضر مي شويم و به بازار مي رويم تا براي شب يلدا خوراکي هايي تهيه کنيم. هندوانه، انار، پشمک، آجيل و... . به خانه بر مي گرديم و ميز را مي چينيم، ميوه ها را در ميوه خوري مي چينيم، آجيل ها را در آجيل خوري مي ريزيم و روي ميز مي گذاريم. وقتي کارمان تمام شد منتظر ميهمان ها مي مانيم، ميهمان ها رسيدند حالا مي توانيم يک شب عالي را کنار خانواده هايمان داشته باشيم.

مه مار گِنه: دتر اَمه زمان شمه زمان واري اين قرتي بازيا دني بيه، سفره پهن کاردمي مهمونا امونه همه نيشتيمي ونه دور فال گيتمي کرسي يِشتيمي خوش گذروندمي. شما الآن گني شب يلدا اما گتمي چله شو، انار دون کاردمي، اغوز اشکنديمي، هندونه خردمي و گتمي خنده کردمي امه غذا ساده بيه، کهي پلا خردمي همه چي ساده و قشنگ بيه. چله شو مبارک.

 

 

 

 

زهرا جندقي. روستاي نوديجه

 

ما شب چله ره مار مرده درست مِنيم. مار مرده از کنجي و نيمدانه و شکر درست مِشه. پشتزيک هم درست مِنيم. پشتزيک هم از کنجي توش داده با شکر آب شده درست مِنيم. پپو درست منيم. پپو از گرمکه با نمک و روغن درست مِشه. تخمه شورک منيم، تخمه از کدو افتو گردان درست مشه. يکم نون ببتو درست منيم، يعني نيمدانه و شکر و زعفران دم پختش منيم. بعد کلوچه درست منيم و کنه روغن سرخ منيم. وقتي آماده شد کرسي مياريم وسط خانه مذاريم. لاف کرسي بالاش مندازيم. همه ره توي ظرف مي ريزيم و مجمه مرسي ره بالاي کرسي مذاريم. مه زير کرسي مي شينيم و آخر آخر هندوانه ره مشکنيم و نوش جان منيم.

 

 

 

آيلين عليزاده

پايه ششم روستاي نوديجه

 

ميخواهم از رسم و رسوم شب يلدا يا همان شب چله صحبت کنم. ما محلي هاي استان گلستان رسم داريم که کوچکترها به خانه‌ بزرگترها برويم و دور کرسي جمع شويم و از خاطرات و داستان هاي گذشته و جديدمان صحبت کنيم. يکي از رسم هاي مهم شب يلدا اين است که براي تک تک افراد خانواده فال حافظ مي گيريم و آن ها را مي خوانيم. يکي ديگر از رسم هاي شيرين شب يلدا اين است که هندوانه هاي شيرين و قرمز آبدار را بشکنيم و آن ها را قاچ هاي شتري بزنيم و نوش جان کنيم. و اما يکي از رسم هاي ديگر شب يلدا انار خوردن است که انارها را اول دان مي کنيم و بعد آن ها را در ظرف مي ريزيم و به آن نمک و نعنا اضافه مي کنيم و آنها را با قاشق مي خوريم. شيريني و شکلات خوردن هم يکي ديگر از رسم هاي شب يلدا است تا کاممان را شيرين کنيم. بعضي ها براي شب يلدا به بچه هاي کوچک اعضاي خانواده هدايايي مي دهند. در شب يلدا بعضي از افراد بازي هاي مخصوص سنتي و محلي انجام مي دهند. ما در شب يلدا از ميوه هاي جنگلي استفاده مي کنيم و روي سفره مي آوريم مثل کندوس، ولک و آلو جنگلي.

 

 

 

النا رضائي. روستاي نوديجه

 

يلدا شو، گت ترين شوي سال هسته. مردم در اين شوي قشنگ جشن گرنه و غذاهاي خوشمزه درست کاندنه. اَما هم هر سال با خانواده اين شوي قشنگ ره جشن گَرمي. و خوش گذرانمبي. کرسي ته نيشرمي و چايي و پشته زيک خارمي. ميوه و هندوانه و آجيل و اِنار دان کارده هم خارمي، گومبي و خنده کامبي. مي پِيِر اَموه فال حافظ گرنه و مي گَت پِيِر اموه از گذشته هاي خادش صحبت کانده. اما هم با جان و دل گوش کامبي. در کل خَله خوش گُذرنه و يلدا اَماره گونه که به ننه سرما يعني همون زمستان نزديک بويمي. ان شالله همگي شما يلداي خوبي داشته باشين و به همه شما خوش بگذره.

                                     

 

 

خورشيد

آتنا رادپور

 

خورشيد جان پاشو صبح شده ها! امشب بلندترين شب سال و فردا تولد من البته تولد خورشيد هم هست. اصلا بخاطر همينه که اسمم شده خورشيد. امشب بالاخره قراره کلارا بياد پيشم. دو سال از اون شب ميگذره خوشحالم خانواده ام موافقت کردند که بياد خونمون از کانادا داره بخاطر من مياد ايران واقعا خوشحالم. -«خورشيد امروز غير از کلارا عمه و عمو به همراه خانوده هاشون دعوتند. وقت کار کردن شده، بايد کلي دسر يلدايي براي تولدت درست کني»!

-«امان تو رو خدا من تا ساعت پنج بيشتر کار نمي کنم. دوست دارم حتما برم فرودگاه»!

-«مگه ساعت پنج وقت آرايشگاه نداري»؟! -«نه امسال ميخوام يه آرايش ساده داشته باشم. خواهش مي کنم مامان! من دوست دارم خودم باشم. بهم اعتماد کن خودم يه آرايش ساده مي کنم. موهامو هم باز ميذارم». ساعت ها گذشت تو پوست خودم نمي گنجيدم. دوسال پيش در سفري که به ترکيه داشتيم با کلارا آشنا شدم. بعد اينترنتي با هم در ارتباط بوديم. به واسطه دوستيمون هم زبان من خيلي خوب شده بود، هم کلارا فارسي ياد گرفته بود. محکم بغلش کردم. جيغ خفه اي کشيدم. به سمت ماشين حرکت کرديم. تو مسير راجع به يلدا ازم سوال کرد. قبلا هم براش توضيح داده بودم که يلدا يکي از سنت هاي ما ايراني هاست و بلندترين شب سال و اينکه گفته بودم بهترين بخشش حافظ خوانيش هست. يه کوچولو هم در مورد فال حافظ براش گفته بودم. آخ جون خودم امشب براش يه فال ميگيرم. آخه هرسال شب يلدا من براي خانواده حافظ مي خونم و براشون فال ميگيرم.

-«خورشيد چرا اسمت و يلدا نذاشتن؟ چرا خورشيد»؟ با اشتياق برايش توضيح دادم که: «ايرانيان باستان با اين اعتقاد که سپيده دم شب يلدا با دميدن خورشيد، روزها طولاني تر مي ‌شن و تابش نور ايزدي جهان رو فرا مي گيره، آخرين شب پاييز و اول زمستان رو شب زايش مهر يا زايش خورشيد گذاشتند و از آن زمان تا الان،  جشن بزرگي بر پا مي شه و به همين دليل، در آيين زرتشتي، به دهمين ماه سال، دي، به معناي دادار و آفريننده مي‌ گفتند که در واقع، ماه تولد خورشيد بوده. مامان ‌و بابام به خاطر همين اسم منو خورشيد گذاشتند». کلارا که سراپا گوش بود، گفت: «اوووه چقدر جالب چقدر فرهنگ و تمدن شما ايراني ها غني و خوبه»! احساس غرور کردم اين اطلاعات رو مديون استاد عزيزم هستم.

 

 

 

 

يلدا توي جمع قشنگه

ويانا روح افزايي

 

دو شب مانده بود به يلدا طولاني ترين شب سال. البته منظور از طولاني اين است که يلدا يک دقيقه از شب هاي ديگر طولاني تر است و البته يلدا شب تولد خورشيد است. در اين شب زيبا در خانه اي کوچک و دنج خانواده بهار کوچولو آماده بودند تا بروند خانه پدر بزرگ و يلدا را جشن بگيرند. اما بهار دوست نداشت امسال يلدا را خانه پدر بزرگ جشن بگيرد. مادر خيلي سعي کرد تا قانعش کند. ولي بهار قانع نشد. بهار گريه و قهر کرد که امسال يلدا را بايد خودمان سه نفري جشن بگيريم. بالاخره پدر و مادر راضي شدند. پدر و مادر و بهار با هم سفره يلدا را با لبو، باقالا، هندوانه و انار تزئين کردند. آنها با هم تخمه خوردند، فيلم ديدند و بازي کردند. بهار گفت: «مامان انگار يک چيزي کمه»! مادر گفت: «بله ک چيز نه خيلي چيزها امشب کمه مثل داستان گفتن مادر بزرگ، حافظ خواندن پدر بزرگ، جوک گفتن عمه جون و بازي با عمو جون»!  -«مادر راست ميگي من خيلي پشيمان هستم». مادر گفت: « بهت حق ميدم تو هم دوست داشتي امسال يلداي خانوادگي داشته باشيم». همان موقع وسط صحبت مادر دختري، پدر پريد وسط حرفشون و گفت: «اي بابا چقدر لفتش ميدين هنوز هم دير نشده وسيله ها رو جمع کنيد و بريم». آنها خانوادگي با هم سفره رو جمع کردند و به خانه پدر بزرگ رفتند. وقتي در خانه را به رويشان باز کردند؛ انگار يلدا تازه شروع شده بود. آن لحظه بود که بهار فهميد يلدا يعني دور هم جمع شدن خانواده.

 

 

 

نيامدي اي عزيز

نازنين زهرا چيت بند

 

درود به نازنين جان! شعري با رديف «اي عزيز» که اتفاق خاصي در شعر ايجاد نمي کند و پيشنهاد مي شود که براي انتخاب رديف در شعر، دقت بيشتري داشته باشيم. مي دانيم که رديف ضروري نيست، اما قافيه در چنين قالب شعري، ضروري است. لازم است که پيش از رديف، حتما قافيه را رعايت کنيم. شما که شاعريد، هنگام خواندن غزل، در کنار لذت خوانش، به مطالعه رديف بپردازيد و دقت کنيد که شاعران مدرن چه عبارت يا کلمه اي را براي رديف انتخاب کرده اند. سپس بررسي هاي خود را با شعر شاعران دوره هاي مختلف مقايسه کنيد.  تبريک به نازنين جان که پس از نوشتن متن و يادداشت هاي ادبي اين بار به شعر روي آورده اند و چه خوب از عهده اش بر آمده، منتظر اثر بعدي شما هستيم.

يک سال گذشت و نيامدي اي عزيز

دلم تنگ است، پس کي ميايي اي عزيز

سرخي انار است همچون خون من

خونم، را به شيشه کرده اي، اي عزيز

نيامدي حافظ را باز نکردم امشب

چه تلخ است، شيرينيِ امشب اي عزيز

پسته وفندق و بادام را چيده ام

به در نگاه مي کنم نيامدي اي عزيز

شب وصل شدن هاست امشب

نيامدي چه تلخ است امشب اي عزيز

 

 

 

                معصومه رضائي کردمحله

 

يک دقيقه عمر شب يلدا بلندترمي شود                     

روز بعد روز است عمرش هي بلندتر مي شود

از براي يک دقيقه در اين شب سرد و دراز

 مي نشينند در کنار هم همه تا بگذرد اين رمز و راز

مي شوند خندان وخرم درکنار هم همه

طي نمايند اين شب طولاني را با شعر و هم با زمزمه

فال حافظ از براي بخت و اقبال وا کنند

شادي وخير وسعادت را به درگاه خدا نجوا کنند

مي خورند چاي و شيريني آجيل و قند و نبات

هندوانه هم لبو و هم انار و ميوه و هم شکلات

قصه وحرف و سخن گفته شود از حال و از عهد کهن

 مي کنند دور از همه هم غصه و غم هم محن