مدير خردسراي فردوسي در گرگان: گلستان خانه ادبيات ميخواهد
تیتر اول |
مهران موذني- عصر يکشنبه، به مناسبت تأسيس خردسراي فردوسي در استان گلستان، همايش استاني «خداوندگار خرد» با حضور چند تن از اساتيد برجسته شاهنامهپژوهي کشور در گرگان برگزار شد. در اين همايش علاوه بر بررسي جايگاه شاهنامه به عنوان اثر سترگ ادبيات فارسي، بر لزوم تأسيس خانه ادبيات گلستان تأکيد شد. دکتر محمدجعفر ياحقي، استاد ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد و مدير خردسراي فردوسي با اشاره به اين نهاد به عنوان بهانهاي براي گردهمايي و همدلي، يکصدايي را نياز امروز جامعه قلمداد کرد و گفت: روزي که ما خردسراي فردوسي را تأسيس کرديم تنها بوديم، در حالي که امروز در حال جهاني شدن هستيم. خردسراي استان گلستان ششمين خردسرايي است که تاکنون پس از خردسراي استانهاي گيلان، مازندران، يزد، اردکان و بجنورد رسما افتتاح کردهايم. همچنين دو خردسراي جهاني هم در ونکور کانادا و واشنگتن آمريکا تأسيس شده است. اگر فردوسي بتواند محبت و مهر را ميان ما بيافريند، ما بزرگترين بهره را از شاهنامه بردهايم. شاهنامه چنين کاري ميکند. خردسراي فردوسي بهانهاي براي مهر و همدلي ماست. اين فردوسي است که ما را کنار هم مينشاند. اين بهانهاي است تا همه کساني که دلشان در گروي خردورزي است و براي ايران ميتپد، گرد هم آيند. بياييد همه خردمنديها را کنار هم بگذاريم و يکصدا شويم...
همان طور که فردوسي چنين کاري کرد. بياييد شاهنامهخواني، حافظخواني، مثنويخواني و بيهقيخوانيها را کنار هم بگذاريم و تشکيل يک خانواده بزرگ ادبي بدهيم. زبان ميتواند فرهنگ را قدرتمند کند و فرهنگ ميتواند همه دوستداران اين ارزشها را کنار هم قرار دهد. در جلسهاي که در خدمت مديرکل آموزش و پرورش استان بوديم، صحبت از تأسيس خانه ادبيات شد تا تمام اين «خوانيها» اعم از شاهنامهخواني، مثنويخواني و... را در بر بگيرد. اگر اين دستها به هم فشرده شوند، ميتوانند تحول بزرگي ايجاد کنند که امروزه به آن نيازمنديم. از فرهنگستانها و دانشگاههاي ما هيچ کاري ساخته نيست. چرا که سرهايشان را پايين انداختهاند. ما بايد راههاي تعالي فرهنگ در روزگارمان را کشف کنيم. امروزه زمينه بسيار مساعد است. طوري که تنها يک صدا يا به عبارتي، يک فردوسي نياز است تا همه را به اتحاد فرهنگي و اتفاق نظر دعوت کند. خوشبختانه فردوسي چنان انگيزهاي در ايران ايجاد کرده که در تمام نقاط آن طنين شاهنامهخواني و نقالي هست. حتي پيش از ورود اسلام نيز داستانهاي بومي و حماسي توسط خنياگران همراه با موسيقي نقل ميشدند. ما نبايد موسيقي را فراموش کنيم. خوشبختانه تنوع هنري در استان گلستان درخشان است.
در گذشته ادبيات و موسيقي با هم همراه بودند. حتي موسيقي جلوتر از ادبيات بود و ادبيات در واقع بستري براي موسيقي بود. همه شاعران ما موسيقي نيز کار ميکردند. رودکي چنگ مينواخت. خود فردوسي موسيقي ميدانست. اين موضوع در آهنگ کتاب شاهنامه نيز محسوس است. دکتر ياحقي ادامه داد: ورزشهاي باستاني نمود عيني شاهنامه هستند. شاهنامه همه را به پهلواني دعوت کرده و ميگويد: «ز نيرو بود مرد را راستي/ ز سستي دروغ آيد و کاستي». پهلواني به بازو و ستبري سينه نيست. بلکه به انديشه، خرد، راستي و ديگر ارزشهايي است که در شاهنامه جاريست. همه ما بايد پهلوان باشيم تا آنچنان که شايسته است، از حقمان دفاع کنيم. البته به نظر ميرسد در اين روزگار بايد برخوردمان با اين آثار را تا حدي عوض کنيم. اکنون روزگار هوش مصنوعي است. يقيناً هوش مصنوعي در آينده تکليف بسياري از مسائل را معين کرده و به مراتب بيشتر از اينترنت دنيا را متحول خواهد کرد. ما بايد به اين سمت برويم و تحولي در نگاه به آثار کلاسيک و ارزشهاي گذشته ايجاد کنيم تا شاهنامه مقبول نظر جوانان و بچهها واقع شود. گمان نکنيد که اين بچهها هميشه به اين شيوه از نقالي علاقهمند خواهند بود. آنان اين شيوه را ترک خواهند کرد. اگر بتوانيم از امکانات هوش مصنوعي، تکنولوژيهاي جديد و دستاوردهاي علمي نوين استفاده کنيم و اين ارزشها را وارد مغز بچهها کنيم، تحول ايجاد خواهد شد. چنان که در دنياي مترقي چنين کاري ميکنند. چرا ذهن بچههاي ما انباشته از قهرمانان غيربومي است؟ طوري که قهرمانان کرهاي و هنرپيشههاي هاليوود را بهتر از پهلوانان شاهنامه ميشناسند. چرا که آنها توانستهاند از تکنولوژي روز استفاده کنند. اگر به اين سمت برويم و روي بچههاي امروز سرمايهگذاري کنيم، يقيناً موفق خواهيم شد. اما اگر در آموزش کوتاهي کنيم، آنها براي جنگيدن با دنياي نوين آماده نخواهند بود. سلاح آنها چيزي جز تکنولوژي و هوش مصنوعي نيست. کوتاهي ما اشتباه خواهد بود. خردِ امروز يک خرد مدرن است. فردوسي شخصي مدرن و مترقي در روزگار خودش بود و ما نيز بايد نگاهي مترقي به او داشته باشيم. فردوسي زماني که شاهنامه را سرود، تمام امکانات و ابزارهاي روزگار خودش را در اختيار گرفت و توانست کاري کند که تا امروز و انشاله هزاران سال ديگر زنده بماند. پيش از فردوسي نيز ارزشهايي داشتيم که کهنه شده بودند. آن کتابها امروز کجا هستند؟ همگي از بين رفتند. چرا که کهنه بوده و مدرن نبودند. فردوسي آن کتابها و داستانهاي شفاهي را بازسازي و مدرن کرد. اگر برخي نشانهها که از منابع اصلي شاهنامه برجاست را با شاهنامه مقايسه کنيد، در خواهيد يافت که فردوسي چگونه ارزشهاي کهنه روزگارش را نو کرده است. شاهنامه تاريخي نوين از فرايند مليت و هويت ايراني خلق کرد و آن را به جريان انداخت. فردوسي شخصي مدرن است. چرا که شخص مدرن کسي است که روزگار خودش، نيازهاي آن و ابزارهاي کارش را بشناسد. فرد مدرن کسي است که متناسب با فضاي اطراف چيزي خلق کند و ارزش بيافريند. فردوسي چنين کاري کرد. امروزه هر جاي ايران برويد، سخن از فردوسي است. همه ايرانيان و فارسيزبانان بايد دست به دست هم دهند.
عليرضا قيامتي، شاهنامهپژوه و استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فرهنگيان مشهد از ديگر چهرههاي شناختهشدهاي بود که در اين مراسم به بررسي جايگاه شاهنامه پرداخت و عنوان کرد: شاهنامه براي ايرانيان هيچگاه اسطوره نبوده است. شاهنامه تاريخ ديروز ما، داستان امروز ما و حقيقت فرداي ماست. شاهنامه هر روز تازهتر، شادابتر و جذابتر از گذشته است و صدها هزار دل و جان عاشق را جلا ميدهد. جامعه ايراني بعد از هزار سال همچنان به زبان فردوسي سخن ميگويد. اين کتاب در مکتبخانهها، مدرسهها، قهوهخانهها و... بيش از هر کتابي خوانده شده و هميشه همراه و همدم و همنفس مردم ايران بوده است. شاهنامه کتاب نو شدن است و ما را در گذشته گرفتار نميکند. بلکه از گذشته پلي به آينده ميزند. شاهنامه که درس ميهندوستي به ما ميدهد، در واقع حکايتگر غم و فقدان شکوه، فرهنگ پهلواني و جوانمردي در ايران است. شاهنامه درون ناآرام دهقانزاده نجيب ايراني است که نميتواند فروکاستن آزادگي، مرگ انسانيت و از دست رفتن شکوه و آيينهاي ايرانيان را ببيند. هيچ کتابي نميتواند به خوبي اين کتاب حماسه اخلاق، ميهندوستي، دادگري و صلح و دوستي باشد. کمتر نکته اخلاقياي را ميتوان يافت که در اين کتاب نباشد. شاهنامه کتاب رزم، بزم، پند، اخلاق، دانش، خرد، فرهنگ، آشتي، سوگ، شادماني و عشق است. شاهنامه هم داستان عاشقانه زال و رودابه را دارد و هم تراژدي رستم و سهراب و رستم و اسفنديار را. همچنين نيايش و سوگند را شامل ميشود. نکته قابل توجه اين است که اين نيايشها و سوگندها به رنگي ايراني است. چنانچه ميگويد: «به دادار دارنده سوگند خورد/ به روز سپيد و شب لاژورد/ به خورشيد و ماه و به تخت و کلاه/ به مهر و به تيغ و به ديهيم شاه/ که هرگز نپيچم سوي مهر اوي/ نبينم بخواب اندرون چهر اوي» آرمان فردوسي ارتقاي نام ايران است و ميگويد: «که دادار گيهان مرا ياورست/ که از دانش برتران برترست/ به نيروي آن پادشاه بزرگ/ که ايران نگه دارم از چنگ گرگ» در زمانهاي که ايران چندان مورد توجه نبود، فردوسي هزار و 700 بار نام ايران و ايراني را در شاهنامه فرياد کرد و آيينهاي اين کشور را براي جهانيان برجا گذاشت. آرمان انساني شاهنامه آن را به کتابي فراتر از حماسه ملي تبديل ميکند. شاهنامه علاوه بر پاسداري از ايران، از نيکي نيز پاسداري ميکند. پهلوانان ايراني در راه آزادگي و آزادانديشي جانفشاني ميکنند و زندگي را براي انساني زيستن دوست ميدارند. شاهنامه عامل وحدتبخش ايرانيان در طول تاريخ بوده است. امروز بيش از هر زماني به شاهنامه و فرهنگ ايران زمين نياز داريم تا خودمان را بهتر بشناسيم و بکوشيم با دوري از فرهنگ بيگانگان ايراني بمانيم. روزگار ما روزگار از خودبيگانگيها و گسست فرهنگي است. در چنين روزگاري، بيش از هر زماني به شاهنامه نياز داريم. بسيار خرسندم که چراغ شاهنامه در گوشهگوشه ايران، به ويژه در سرزمين فرهنگپرور استان گلستان برافروخته است.