بينوايان تمام نشدني !
یادداشت |
حسين ميقاني
"چه صحنه عجيبي شرح ميدهي و چه زندانيان غريبي را، به راستي که آنان همانند ما هستند" افلاطون، جمهوريت، کتاب هفتم
در دنياي قلم و کتاب تاکنون کتب زيادي از ناحيه نويسندگان نوشته شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است ولي تعدادي از اين رمانها را ميتوان گفت که گل سر سبد آنها هستند ( رمانهايي مانند، برباد رفته، زنگها براي که به صدا در مي آيند، جنگ و صلح، کليدر و ... ) و کتاب بينوايان ويکتور هوگو بدون اغراق يکي از آنها است. سالهاي دور من رمان بينوايان را خوانده بودم و چنان جذاب بود اگر دروغ نگويم تا آن رمان را تمام نکردم حتي نخوابيدم ! (امروزه اسامي مانند ژان والژان وکوزت تقريبا در اکثر ذهنها نقش بسته است). بعدها که فيلم بينوايان اکران شد بدون معطلي به ديدن آن رفتم و صحنه اي که به شدت براي بنده جالب بود اون فردي بود که در خيابان ويولون مي نواخت ( در اين سريال صحنه نواختن پيانو توسط کوزت در منزل شخصي ژان والژان مرا به ياد آن خاطره انداخت که بي نهايت غم انگيز بود ).
سالها سپري شد تا اينکه يک ميني سريال به من پيشنهاد شد با نام بينوايان که شش قسمتي بود. من به يکي از دوستان پيشنهاد دادم که اين ميني سريال شش قسمتي را ببيند و ايشان جواب داد که ديده است و ديگر در ارتباط با فيلم و سريال و کتاب و ... بينوايان دوست ندارد حرف و بحثي انجام دهد ولي من يکي بعد از ديدن سريال با ايشان هم نظر نبودم.
برنامه اي در تلويزيون بود با نام دوران که به انقلابهاي تاريخ مانند انقلاب کبير فرانسه و انقلاب اکتبر روسيه و ...پرداخته بود که در آنجا گفته شد که رمانها ميتوانند بهتر وضعيت جامعه درگير يک جنگ را در مقايسه با کتب تاريخ، نشان دهند رمانهايي مانند: بينوايان، جنگ و صلح، زنگها براي که به صدا در مي آيند و ... حال در اين رمان که وضع جامعه فرانسه را آنچنان نشان مي دهد آيا واقعا ميتوان نتيجه گرفت که واقعيت جامعه هم آنچنان بوده است و اگر فرض کنيم که جامعه پاريس و فرانسه در آن زمان هماني بوده است که در رمان و سريال نشان داده ميشود بايد در مورد تحول آن جامعه از آن وضعيت به وضع امروزي بايد مطالعه عميقي صورت گيرد و البته تا کنون نيز به آن پرداخته شده است. سوالي که از يکي از اساتيد تاريخ در اين مورد شد ايشان جواب دادند مهمترين عامل نهضت ترجمه بود که در قرون 18 و 19 اروپا و آمريکا با جمع آوري کتب علمي جهان اسلام آنها را ترجمه کرده و در جهت کپي برداري و پيشرفت علوم و تکنولوژي مورد استفاده قرار داد و البته با جواب من روبرو شد که علت اصلي اين همه پيشرفت علمي و تکنولوژيکي فقط نهضت ترجمه نبوده است ( البته اين نهضت اثر داشته است و اين اثر غير قابل کتمان است ) چرا ما نمي توانيم با عکس اين حرکت ( ترجمه متون و مقالات و يافته هاي غرب و آمريکا ) و برپايي يک نهضت ترجمه معکوس به اين پيشرفت دست يابيم و در حالي که امروز اين نهضت ميتواند با امکانات اينترنتي و دسترسي به کتب و مقالات و پتنتهاي علمي به سهولت انجام پذيرد؟.
يکي از نکات جالب سريال نشان دادن نبردهاي خياباني در انقلاب کبير فرانسه است که در همان سنگرها افراد عاشق يکديگر شده و در همان سنگرها، مردها به قتل مي رسيدند و از همان زمان انقلاب بوده است که اصطلاحات راست و چپ به وجود آمده اند و کماکان از سوي سياسيون مورد استفاده است و آن بدين ترتيب است که:
پس از انقلاب کبير فرانسه در سالهاي 1789 – 1799 و تشکيل مجلس شورا، در آن سه سري صندلي قرار داده بودند:
سمت چپ: نمايندگان کارگران و پيشه وران و تهيدستان
سمت راست: نمايندگان سرمايه داران و فئودالها و کارخانه داران وسط: هم مشخص است
ولي در ايران برادران در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي افراد و سياسيون و کنشگران سياسي را در گروههايي مانند چپ، چپ سنتي، راست، و راست سنتي و .... تقسيم بندي کرده بودند و البته امروزه اين دسته بنديها در جامعه دچار تغيير و تحول شده است و جناحها را به سختي ميتوان تشخيص داد. صحنه اي که انسان را سخت تحت تاثير قرار مي دهد نحوه و روش برخورد ژان والژان با تعقيب کننده هميشگي خودش يعني سربازرس است. عليرغم کينه اي که سر بازرس از ژان والژان دارد و در طول سريال و در پي حوادثي چند به دنبال دستگيري و احتمالا اعدام ژان والژان هست ولي در زماني که سر بازرس توسط انقلابيون دستگير شده و به ستوني بسته شده است و امکان فرار و حتي حرکت هم ندارد و در آخرين لحظاتي که انقلابيون در پي از دست دادن اقتدار خود در حرکتهاي خياباني هستند و تقريبا دادگاهي خياباني تشکيل شده است تا به زندگي دستگير شده هاي باقيمانده در دست انقلابيون خاتمه دهند، ژان والژان تقاضا مي کند که افتخار اعدام سر بازرس به او سپرده شود و ژان با در دسترس داشتن يک تپانچه و يک کارد که مي توانست با شليک يک گلوله سربازرس را به قتل برساند و البته او اين کار را نکرد و با کارد در دست، ريسمان اسارت سر بازرس را پاره کرد و او را آزاد کرد و زماني که سربا زرس وارد اداره پليس ميشود از اين عمل ژان به شدت ناراحت و درهم و برهم است و بيشتر از همه وقت کلافه است چون آن رفتار براي او قابل توجيه نيست و غير قابل تحليل و تحمل است. اين رفتار قرن هفدهمي ژان والژان را با رفتار امروزين مردم سوريه در برابر اعدام طرفداران بشار اسد در روزهاي اخير و يا رفتار مردم شهر خودمان گرگان، در شامگاه 22 بهمن با پاسبانان شهرباني مقايسه کنيد تا آنگاه به رفتار انساني ژان والژان و گزارش نويسنده بينوايان و کارگردان فيلم و سريال بيش از پيش احسنت گفته و آن را مورد تقدير و ستايش قرار دهيد . مطلب نهايي که بايد در مورد صحنه هاي به ياد ماندني سريال به آن اشاره داشت حمل جسد نميه جان ماريوس ( معشوقه کوزت ) توسط ژان والژان و در کانالهاي فاضلاب و زير زميني پاريس است. احداث اين کانالها در آن زمان خود يک شاهکار است چرا که هم ميتوانستند از آنها به عنوان کانالهاي فاضلاب و عبور دادن مثلا لوله هاي آب و کابلهاي برق و .... استفاده کنند و هم اينکه در زمان لزوم به عنوان پناهگاهها در زماني که احتمالا بمبارانهاي هوايي صورت بگيرد. پايان سريال البته به خير و خوشي به اتمام ميرسد و بازرس به خاطر عذاب وجدان خودش را در رودخانه غرق کرده و کوزت و ماريوس به يکديگر رسيده و ژان والژان هم در بهترين حالت و در خانه پدر بزرگ ماريوس و بر روي تخت سلطنتي با زندگي وداع گفته و به ابديت مي پيوندد.
عضو هيات علمي دانشگاه گلستان