فرهنگ عامه
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
فرهنگ عامه را شهروندان در کوچه و خيابان معنا مي کنند، همان شهرونداني که وقتي تاکسي دير مي رسد، چيزي زير لب زمزمه مي کنند.يا وقتي در اداره اي گرفتار مي شوند، چيزهايي مي گويند که نبايد بگويند و يا بر عکس وقتي در جشن و شادماني و پايکوبيند و حال خوشي دارند و با خود ترانه اي مي خوانند آن حرکات و آن کلمات فرهنگ عمومي ملتها را نشان مي دهد. رفتارها و حرفهاي مردم برخاسته از فرهنگ آنهاست و به آن فرهنگ عامه مي گويند. آن بخش از فرهنگ که انسان ها خود واقعي را نمودار مي کنند و بخش واقعي شخصيت اوست، طبيعي است که شهروندان دوست دارند خود را فرهيخته و صاحب دانايي نشان دهند. بر اين اساس بايد بگوييم فرهنگ عامه ملت ايران اين روزها تعريفي ندارد و چنانچه امور فرهنگي و اجتماعي به تبع سياست و اقتصاد هم چنان سر به نشيب داشته باشد اميدي به بهتر شدن آن نيز نخواهد بود و البته در اين ميانه نمي توان خرده اي به شهروندان عادي گرفت. براي نمونه بازي تراکتور و پرسپوليس و توهين هاي رکيک و بي پرواي بخشي از تماشاگران خطاب به دروازه بان رقيب، يا توهين هاي چندي پيش فلان بازيکن فلان تيم در بازي واليبال گرگان و يا راهپيمايي چند روز پيش مخالفان دولت چهاردهم و شعارهاي آنها و يا دهها نمونه از نوشته ها و يا پاسخ ها و پيام هاي شهروندان در ذيل متن هاي مختلف فضاي مجازي را مي توان شاهد مثال آورد. اما جداي از ادبيات شهروندان، سخن گفتن مسوولين هم اندک اندک از فصاحت و بلاغت عاري شده است و با کم فروغ شدن راي مردم در حاکميت ادبيات مسوولان و مديران هم به گونه اي معنا دار تنزل کرده است. استفاده از ترکيب غلط کردن يا کلمات و ترکيباتي از اين دست در ادبيات نمايندگان مجلس که بايد خلاصه مردم باشند و يا سطح ادبيات برخي مسوولان، نشانه دور افتادگي فضاي کلي فرهنگي کشور از مسير فرهيختگي است، بنابراين لازم است دولتمردان کاردان و دلسوز با اصلاح سياستهاي نادرست و انتخاب کارگزاران لايق، راه دانايي و ارتقاي ملت را هموار نمايند.