دل نوشته


دل نوشته |

هرسال، شب اول ماه رمضان که میاد، ما یه مهمان ناخوانده داریم.

درست سر اذان. قبلنا، وقتی که صدای ربنای شجریان رو زیاد می‌کردم تا به گوش همسایه ها هم برسه میامد و حالا درست، سر الله اکبر اذان....

بوی چای هل دار و نان روغنی که می‌پیچه توی خونه، اون سر می‌رسه.

بی تکلف ساده....

دیگه هرساله منتظرشم اما براش تهیه وتدارکی نمی‌بینم.

اون اولا بهم می‌گفتن: می‌شه نیاد......

اما الان دیگه بسنده کردن به نگاه سرزنش آلودی وگاهی هم لبخندی.

دیگه عادت کردن بهش. من نمی‌تونم بگم نیاد.. یعنی، روم نمیشه.آخه می‌دونین؟اون برای دل من میاد....

همچین صدای الله اکبر اذان که می‌پیچه تو خونه، میاد می‌شینه سر سفره.

 گرم ونمکی.

راستش اونقدر بلوریه که میاد می‌شینه رو تخم چشمام. رو نرمی گونه هام.

بعد من روزه ام رو با اون افطار می کنم

با (اشک)

 اون وقت، نونم رو می‌زنم تو کاسه ی حسرت. حسرت اونایی که جاشون سر سفره ها خالی شده

و بعد لیوان شربت شیرین و تگری شوق رو سر می کشم تا بغضم رو قورت بدم.

شوق اینکه که خدا اجازه داده تا دوباره رمضان رو ببینم. صداش رو بشنوم و عطرش رو ببویم.

می شه اگه شمام ازین مهمانهای ناخوانده دارید، از همسایه تون هم یادتون بیاد....

مصی قربانی