يادداشتي کوتاه براي روحي بلند


یادداشت |

   عباس فرهادي

 

چرا دکتر سيدهاشم موسوي زنده‌نام خواهد بود!؟

شک نيست که دکتر موسوي از چهره‌هاي خوشنامِ گرگان بوده و از هرکسي هم بپرسيد چرا!؟ جوابي با توجه به زمينه‌ي شناختشان در تنوع فعاليت‌هاي ايشان خواهد داشت.

مثلاً اطرافيان خواهد گفت که تحصيلکرده و نخبه بودند و براي سلامتِ جامعه خدمت‌ها کردند و يا برخي خواهند گفت که با وجودِ هزينه‌هاي سنگين زمانه آن‌هم در اين عصرِ اصولاً اقتصادمحور با فراهم نمودن جا و جايگاه براي اهل فرهنگ، انديشه و ادبيات هم موجبات فعاليت و دورهمي‌هاي فکري را فراهم مي‌کردند. يا بزرگواراني خواهند گفت که ايشان در اشتغالزايي بخصوص براي فرهيختگاني که دنبال کار بودند، از هيچ محبتي دريغ نمي‌ورزيد. خلاصه شما از هر عزيزي درباره‌ي ايشان بپرسي بي‌گمان بداهه نکته‌اي مثبت و خاطره‌اي شيرين دارد به‌ويژه که بين وظايف کاري و فعاليت‌هاي اجتماعي- فرهنگي طوري تعادل برقرار کرده بودند که درهردو موفق بودند. شب گذشته در روستاي شهيدآبادِ (تروجن) بهشهر بوديم، يکي از دوستانِ مازندراني گفتند: شنيدم دکتر موسوي از دنيا رفتند و متاسف شديم چون آدم خيّر و خوبي بود و کلينيکِ تر و تميزي هم داشته است.

يا دوستيِ اهلِ موسيقي از کانادا تماس گرفت و با بغض و گريه گفت که: شمالِ ما دکترِ هنردوست و شريفي را از دست داد.

شکي نيست که مي‌شود مستندي از خاطراتِ خوب درباره‌ي ايشان فراهم نمود، اما آنچه بيشتر شخصيت ايشان را براي ما جذابتر مي‌کند در کنار همه‌ي توانمندي‌ها و خيرانديشي‌هاي ايشان بي‌گمان مردمداري، اخلاق فروتني و خستگي‌ناپذيريِ ايشان در فعاليت‌ها بود و البته استقلال انديشه و منشِ مردم‌پسندانه که هرگز تابع جوّ احساسي و سياسي قرار نمي‌گرفت و مستقل بود و از برجسته شدنِ خودش پرهيز مي‌کرد تا جايي که با وجودِ شناخت از شعر و موسيقي و ...خيلي اهل تريبون نبود و هنرش علني نمي‌کرد و همان يک بار هم به خواهش ما در حاشيه‌ي مراسم رونماييِ کتابي قبول کرد دوستانه و غير رسمي شعري بخواند. يادش گرامي و منشش باقي باد که به قول رودکي:

از شمارِ دو چشم، يک تن کم

وَز شمارِ خرد، هزاران بيش