بهشتيان در کلام مولانا


یادداشت |

محمدرضا ايزد

 

 

 

 

 

 

گفت پيغمبر     که جنّت از اله

گر همي خواهي، زکَس چيزي مخواه

 

پيامبر(ص) به يکي از اصحاب فرمود اگر خواهان بهشتي، چيزي از ديگران در خواست نکن.

چون نخواهي،    من کفيلم مر تو را

جَنّت الَما وي و ديدار خدا

 

اگر چيزي از ديگري درخواست نکردي، من ضمانت مي‌کنم که به بهشت درآيي و به لقاءالله نايل شوي.

آن صحابي زين کفالت شد عيار                        تا    يکي روزي که گشته بُد سوار

 

آن صحابي وقتي ضمانت بهشت را از پيامبر (ص) شنيد به چنان صفا و خلوصي رسيد که روزي سوار بر مَرکب خود بود که:

تازيانه از کف ش افتاد راست

خود فرود آمد  زکس آن را نخواست

 

تازيانه از دستش صاف   و يا راست بر زمين افتاد، همان لحظه از مرکبش پياده شد و آن را برداشت و به پيادگان نگفت که آن تازيانه را به من بدهيد.

آن که از دادش نيايد هيچ بَد

داند و بي خواهشي خود مي‌دهد

 

آن خداوندي که بخشش‌هايش هيچ گزندي به کسي نمي‌رساند نياز آدمي را مي‌داند و بدون آنکه شخص برآورده شدن نياز خود را از کسي درخواست کند. خداوند آن نياز را برآورد. مصراع دوم اين معني را مي‌رساند که خداوندي که همه چيز را مي‌داند نيازي نيست که از او چيزي در خواست کني. اما اين معني ضعيف است و با سياق موضوع سازگار نيست و به علاوه با ديدگاه مولانا نسبت به دعا مناسب نمي‌آيد زيرا دعا و نيايش را در هر حالي تاکيد مي‌کند، مثل اين بيت.

ليک گفتي: گرچه مي‌دانم سِّرت                        زود هم پيدا کُنَش بر ظاهرت

 

اما خداوند به ما فرموده‌اي که اي بندگان، گرچه من به اسرار درون شما واقفم ولي شما نيز هرچه زودتر خواسته‌هاي ضمير خود را بر زبان آوريد.

ور به   امر حق بخواهي، آن رواست

آن چنان خواهش، طريق انبياست

 

اگر چيزي را به امر حق از مردم بخواهي، امري شايسته   است. چنين خواستني شيوه‌ي پيامبران است. يعني درست است که ما     گفتيم چيزي از مردم درخواست نکن ولي اگر اين در خواست در حيطه‌ي اذن الهي و ارزش‌هاي اخلاقي و مناسبات انساني باشد، اشکالي ندارد. به عبارتي درخواست‌هاي دنيوي همراه با ذلت را قبيح دانسته است. امام حسين (ع) در اين راستا فرموده اطلبوالحاجات بعزه الانفس، حاجات و درخواست‌هاي خودتان را با عزت و کرامت نفس بيان کنيد نه با ذلت.

 

مثنوي پژوه