نگاهي به انديشمند مغرب زمين-- فرانسيس بيکن
یادداشت |
محمد حسين شعباني
بيکن (Francis Bakon) [1561 – 1626 ] را از بنيانگذاران علوم جديد که مبتني بر تجربه و مشاهده است مي دانند و به نوعي او پدر معنوي مکتب فلسفي پوزيتويسم نيز هست. او از مهم ترين اشخاصي است که همزمان با هم عصرانش اروپا را وارد عصر مدرن کرده است. او با از حجيت انداختن ديانت مسيح و کتابها و تعليمات قديم، روشي تازه براي کسب علم و دانش معرفي نموده است. بيکن در طول زندگاني 65 سالة خود تلاش فراواني براي حضور و انجام خدمت به دولت داشت که اين مهم با به دست آوردن مناسبي مانند عضويت مجلس ملي و مجلس اعيان، رياست قضات کشور و مقامات بلندپايه دولتي ديگر نائل آمد. در کنار اين گرفتاري هاي شغلي، او از خود کتاب هايي گرانبار و گرانبها برجاي گذاشته است که مهم ترين عناوين آنها پيشرفت دانش (The Advanccement of Learning) و نو ارغنون(Novin Organon) است که شيوة کسب علم را براصولي تازه گذاشته است. علت انتخاب عنوان اخير آن است که بيکن به جاي منطق ارسطو که مشهور به ارغنون است، براي تحصيل علم روشي نو پيشنهاد کرده است. او در آثار خود از اهل حکمت و علمايي که به صرف بحث ها و مجادله هاي کلامي و لفظي بي حاصل مي پرداختند و به گفته هاي پيشينيان بدون تعيين درستي يا نادرستي آنها تکيه مي کردند انتقاد مي کند و مي گويد: فلاسفه تاکنون يا براي هواي نفس و کسب منفعت مالي به دنبال دانش بودند يا در طلب شهرت. حال آنکه وظيفة علم کسب قدرت و توانايي عملي براي بهبود اوضاع و احوال زندگي مردم و آسايش آنهاست.
نو ارغنون:
بيکن با نگاهي انتقادي مي گويد: فلاسفه قديم گفته اند که، مقصود از طلب علم و دانش، رسيدن و شناخت حقيقت است. حال آنکه اين سخن کافي نيست، علمي که از آن استفاده عملي نشود چه فايده اي دارد؟ البته که نتيجة به دست آمدن علم، معرفت يافتن به حقيقت نيز هست اما منظور نخست بايد تحصيل قدرت باشد يعني انسان به روش تجربيِ مشاهده و مطالعة طبيعت، قواعد و قوانين آن را کشف کرده و با پيروي و اعمال آنها بر طبيعت چيره مي شود و آن را تابع اراده خود مي سازد. در نهايت با پيشرفت علوم و انجام اختراعات زندگي خود را بهبود خواهد بخشيد. بيکن معتقد است که کشف حقيقت تنها از طريق روش عقلي، قياس، برهان و استخراج قواعد جزئي از کليات ميسر نمي شود، بلکه بايد با استقراء و مطالعة جزئيات، کليات را از آنها استخراج کرد و تا زمانيکه به اين روش عمل نشود، استدلال و عقل ورزي مبتني بر اوهام و تخيلات بوده، از جعليات ذهن خود انسان است و با قواعد واقعي طبيعت نسبتي ندارد.
بت هاي ذهن:
بيکن بر اين باور بود که ذهن انسان در کسب دانش دچار خطاهايي است که باعث بروز مشکلات و ايجاد موانعي براي او خواهد شد و آنها را بت ناميد.
1) بت هاي قبيله اي: يعني خطاهايي که ناشي از طبيعت بشري هستند مثلاً ذهن تمايل دارد همة امور را در نظم و کامل بيند و مشابهت هاي بي مورد بين آنها قائل شود، براي همه چيز علت غايي قائل مي شود، در عقايدش تعصب دارد و با عواطف و احساساتي مانند خشم، غرور، شهوت و ترس حکم مي کند. همچنين حواس انسان که ابزار دستيابي به علم اند بسيار دچار خطا مي شوند.
2) بت هاي شخصي: يعني خطاهايي که اشخاص به دليل طبيعت شخصي خود انجام مي دهند مثلاً مبناي عقايد هر کس بر اساس علايق اوست، بعضي جزئي بين و بعضي ديگر کلي بين هستند، بعضي شکاک و برخي ديگر جزم انديش هستند.
3) بت هاي بازاري: يعني خطاهايي که به دليل نقص معنايي عبارات و الفاظ در گفتگوهاي مردم با يکديگر رخ مي دهد. مثلاً الفاظي مانند شانس، بخت، اقبال و تصادف در خارج موجود نيست و يا معاني الفاظي مانند وجود، ماهيت، جوهر و عرض روشن و واضح نيست و در نتيجه مطالب به درستي فهميده نميشوند.
4) بت هاي نمايشي: يعني خطاهايي که از استدلالات و تعليمات اشتباه فلاسفه رخ مي دهد مثلاً بعضي فلاسفه مانند فيثاغورس و افلاطون حکمتشان بر پاية عقايد مذهبي شکل گرفته و خواسته اند که از داستان هاي مذهبي و حتي از ارواح و .. علم به دست آورند يا برخي ديگر از فيلسوفان مانند ارسطو برخي امور بديهي و متداول را پيش فرض گرفته و بدون تحقيق در درستي يا نادرستي آنها، همة مسائل را با اين امور معلوم مي نمايند. حال با اين اوصاف، روش خود بيکن براي تحصيل درست علم چگونه است؟ کسب علم براي دستيابي به قدرت است تا بتوانيم با تغيير و تبديل طبيعتِ اجسام در طبيعت تصرف کنيم؛ بنابراين بايد ابتدا مشاهده (Observation) و تجربه (Experience) در امور طبيعت که از اين طريق مواد اوليّه جمع آموري مي شود را انجام داده؛ سپس استقراء (Induction) است که يعني قوه تعقل را در مواد اوليّه به کار برده و قوائد کلي را از آنها استخراج کنيم.
پژوهشگر