خيام در ميان ما ‎خيام، آي خيام! ...


یادداشت |

 

هادي راشد

 

خيام در فرهنگ، شعر و ادبيات ما ايرانيان، از هر نگاه، «ديگري» است. آن ديگري، که به هيچ‌ راه و روشي، نمي‌توانيم او را به ميان خود باز آوريم، يا با او يگانه شويم. هم‌اين که با او يگانه مي‌شويم، از ما مي‌گريزد؛ و در بي‌گانگي، دوباره به سوي ما بازمي‌گردد. هم‌اين که به زندگي، دل مي‌بنديم؛ آونگ مرگ را مي‌گرداند و از گذرندگي «آن» و «دم» سخن مي‌گويد؛ و هم‌اين که در انديشه‌ي مرگ فرو مي‌رويم؛ به باده‌اي، رستاخيزي برمي‌انگيزد. چنان که، زندگانيِ سرودانْ‌سرودِ خيام در ميان ما، خود پرتوي از رستاخيز است.

اي دوست! بيا! تا غم فردا نخَوريم

وين يک دمِ عمر را غنيمت شِمَريم

فردا که از اين ديرِ کهن درگذريم

با هفت هزار سالگان، سر به سَريم

خيام، که ــ به گفته‌ي داريوش شايگان ــ نه عارف روزگارش بود، نه پي‌رو سخت‌پاي ارسطوييان، و نه شاعرِ سرشناس، به روزگاران (جامي در بهارستان، بخش شعر و شاعري، نام او را حتي در ميان 35 شاعر برگزيده نياورده و ترانه‌اي از او بازننوشته است)؛ ناگهان صاعقه‌وار در سده‌ي بيستم درخشيدن آغازيد.

 زير بار درخشش ترانه‌هاي خيام در آغاز سده‌ي بيستم، ذکاءالملک فروغي (پدر)، در شماره‌ي دوم آوريل 1903ي روزنامه‌ي تربيت، او را «شاعرِ فيلسوف» خواند و نوشت: «رباعيات خيام داراي مطالب فلسفه و تصوف است، با بعضي آزادي افکار که علماي آن زمان پسند نکرده، بر او تاخته و تهمت بي‌ديني به او زده‌اند. اما دانشمندان دنيا، امروز او را ولتر مشرق مي‌نامند؛ بلکه بعضي خيام را از ولتر بالاتر مي‌دانند.» اين يادداشت، در شمار نخستين بازشناسي‌هاي خيام از پس سده‌ها در زبان فارسي است. کارکرد دوگانه‌ي انديشه‌هاي پنهان در ترانه‌هايي که اکنون به نام خيام شناخته و زبان‌زد است، در دگرگوني نگاه به شعر و ادبيات کارگر افتاد. بازي هدايت در بوف کور با مرگ، يادآور انديشه‌هاي خيام در ترانه‌هاي او است و با اين بازي، خواست تا به سويه‌ي ديگرگونه‌ي مرگ راه برد. در برابر او، نيما با واسازي پاره‌هاي انديشه‌ي شناور در ترانه‌هاي خيام، کوشيد تا سويه‌ي پيوسته‌ي آن انديشه‌ها را در آينه‌ي شعر فارسي بازيابد. براي نمونه، پيوستگي سخن خيام، «اين کوزه‌گر دهر، چنين جام لطيف/ مي‌سازد و باز بر زمين ميزندش» را با سخن غزالي در نوشتارِ حکمت مخلوقات، بازجست؛ و نوشت: آيا آن رساله، نبايد اين رباعي را پديد آورد؟ از ديد نيما، انديشه زاينده‌ي انديشه است. او که گرايشِ آزادانديشي در شعر فارسي را شناخته بود، سويه‌ي دگربودگي ترانه‌هاي خيام را در دگربودگي شعر فارسي بازشناخت. چرا نبايد بپذيريم که مانندِ خيام‌ها، بارها اين رباعي را سروده‌اند. از ديد او، «هيچ شخصي اين‌قدر متمايز و مجرد يافت نمي‌شود، و بايد اين شخصيت بزرگ در پيرامون شخصيت‌هاي ديگر، کم‌وبيش، کوچک و بزرگ و شبيه خودش باشد.» (درباره شعر و شاعري، ص102). با اين نگاه، ترانه‌هاي خيام در آغاز سده‌ي بيستم، خون تازه‌اي در رگ شعر و ادبيات فارسي دواند.

 

پژوهشگر ادب فارسي