آپتيمايزري واژه معجزه آسا
یادداشت |
اسفنديار قبادي
براساس آمار دولتي در کشور ما هر سال بالغ بر 20 هزار نفر در تصادفات رانندگي کشته مي شوند و چند برابر اين رقم، مجروح و مصدوم مي شوند. بخشي از اين آمار مربوط به افرادي است که در پياده روها بر اثر تصادف با موتورسيکلت به قتل رسيده يا مصدوم شده اند. اين تنها يک نمونه از گسيختگي فرهنگي در جامعه ما است. رشوه خواري، اختلاس، کلاهبرداري و انواع جرايمي از اين دست، نمونه هاي ديگري از اين گسيختگي فرهنگي هستند. در حوزه آب، برق و گاز که از عناصر اوليه لازم براي توليد و شکوفائي اقتصاد هستند، کشور با کمبود و بحران مواجه است. براي کشوري که به عنوان يک ابر قدرت انرژي در جهان شناخته مي شود اين وضعيت سوال برانگيز است. سوال مهم تر اين است که چرا کشور ما با ثروت هاي خدادادي کم نظير و فرهنگ چند هزار ساله، با چنين مشکلاتي مواجه است و چگونه مي توان آن ها را برطرف کرد يا تخفيف داد؟
سال ها است که به اين مسايل فکر کرده ام و به اين نتيجه رسيده ام که جز با افزايش آگاهي هاي مردم، هيچ راه حل ديگري براي رفع اين مشکلات پيچيده و درهم تنيده وجود ندارد. در ظاهر، ناترازي برق و گاز و مسايلي از اين دست، مشکلاتي فني است که در نتيجه بي کفايتي مسوولان امر به وجود آمده است. بي ترديد بي کفايتي مسوولان و مجريان، علت بلافصل اين قبيل مشکلات است. اما اينکه چرا بي کفايت ها عنان امور را به دست گرفته اند، يا اينکه چرا هر کس فقط منافع خود را مدنظر دارد و مثلا موتورسيکلت ها در پياده روها تردد مي کنند، سوال عميق تر و اساسي تري است و پاسخ قانع کننده تري مي طلبد. در تامل و تفکر در اين زمينه، روزي ناگهان حکمتي را به ياد آوردم که در يکي از درس هاي خود خوانده بودم، بدين مضمون که «انديشيدن و برنامه ريزي بدون عمل کردن، بيهوده است و عمل کردن بدون فکر و برنامه، نابودکننده و فاجعه آميز است». به برکت اين حکمت به اين نتيجه رسيدم که عمل کردن بدون فکر و برنامه، همان چيزي بوده که کشور ما را به رغم امکانات بالقوه اي که از آن برخوردار است، بدين ذلت و استيصال کشانده است. نيانديشيدن به عواقب رفتار و کردارمان در عرصه هاي مختلف قابل مشاهده است. در اوايل پيروزي انقلاب، بدون تفکر و تعمق در انتخاب مسئولان و مديران، به ظواهر اسلامي توجه کرديم و در آن شرايط که دوست و دشمن شناخته شده نبود، برخي از افراد مزدور و فرصت طلب، براي کسب پست و مقام و قدرت، خود را متظاهر به ظواهر اسلامي کردند و با شرکت در همه مراسم مذهبي و حکومتي، خود را مسلمان پرهيزکار جلوه دادند و پس از تصاحب پست و مقام به «آن کار ديگر»، يعني فساد و غارت اموال عمومي پرداختند. به مصداق آن مثل معروف که «يک بز گر، گله را گر مي کند»، فساد به تعداد بيشتري از مديران و مسئولان سرايت کرد و با به مصداق آن مثل ديگر که «پيش نماز اگر خطائي کند، پس نمازان خطاهاي بزرگتر مي کنند»، رشوه خواري، اختلاس، زد و بند و انواع خلافکاري هاي ديگر از مسئولان فاسد به عموم سرايت کرد و افسار گسيخت. «هر کس به فکر خويش بودن»، به اصلي کم و بيش فراگير تبديل شد. تاملات من درباره اينکه گره کار کجا است و از کجا بايد آغاز کرد، من را به ابداع واژه اي رهنمون شد که مي تواند جمود فکري را بگشايد و سدي باشد در برابر عمل کردن بدون فکر و برنامه. اين واژه را «آپتيمايزري» ناميده ام که تلفيقي است از واژه «آپتيمم» (در زبان لاتين به معناي بهينه) همراه با «ياي نسبت» فارسي. آپتيمايزري در تعريف من به معناي انديشيدن، برنامه ريزي کردن و سپس عمل کردن بر مبناي آن انديشه و برنامه به بهترين وجه است. به بيان ديگر مي توان آپتيمايزري را «سنجيده» عمل کردن ناميد. به اعتقاد من شناخت و عمل براساس تعابير گسترده آپتيمايزري، رمز موفقيت و پيشرفت هر فرد و هر جامعه است. جامعه اي که در آن آپتيمايزري راهنماي عملکرد افراد است، جامعه اي است رو به پيشرفت و شکوفائي. آپتيمايزري را مي توان تفکري دانست که به برکت آن مي توان با کمترين «نهاده»، بيشترين بازده را به دست آورد. (اين مسئله در مقاله اي که قبلا نوشته ام و در روزنامه «گلشن مهر» در تاريخ 14 بهمن 1403 چاپ شده، تشريح شده است). به منظور درک بهتر و پيامدهاي مثبت کاربرد آپتيمايزري، به ذکر يک نکته و نيز چند ماجراي تجربي مي پردازم. نکته مورد نظر همان حکمت آشنائي است که به موجب آن براي کمک به درماندگان و فرودستان مي توان به آنها چند ماهي داد تا گرسنگي شان برطرف گردد، که البته کار خوبي است. کار بهتر و اساسي تر اما، اين است که به آنها ماهي گيري ياد بدهيم. آپتيمايزري روشي براي کسب درآمد و ثروت همراه با پيشرفت و موفقيت است. فردي را در نظر بگيريد که مي خواهد به سر کار خود برود، ضمن اينکه بايد بسته اي را به خانه يک دوست برساند و چند قلم کالا هم براي منزل بخرد و به خانه بازگردد. آپتيمايزري اين است که اين فرد با درنظر گرفتن مسير حرکت، زمان لازم براي هر يک از اين کارها، اولويت هر کدام از آنها و زمان سنجي، به ترتيبي اين کارها را انجام دهد که در صرف وقت و هزينه نهايت صرفه جوئي انجام پذيرد. اين يک آپتيمايزري ساده است و اغلب مردم (هرچند نه همه) معمولا آن را انجام مي دهند. اما اينکه با سرمايه اي که در اختيار داريم، چه مقدار، در چه زمينه اي و در چه زماني سرمايه گذاري کنيم که با کمترين نهاده بيشترين بازده را به دست آوريم، يک آپتيمايزري پيچيده است که اغلب مردم در تحقق آن با مشکل مواجهند. براي درک نتايج مثبت آپتيمايزري به شرح ماجرائي مي پردازم که خود تجربه کرده ام. قبل از شرح اين ماجرا لازم مي دانم تاکيد کنم که بسياري از افراد در جوامع پيشرفته با سرمايه اجتماعي بالا، بي آنکه با واژه و مفهوم آپتيمايزري آشنائي داشته باشند، به برکت دانش و آگاهي اجتماعي، آپتيمايزري را در عمل به کار مي برند و از اين طريق شرايط زندگي خود و جامعه اي را که در آن زندگي مي کنند، بهبود مي بخشند. سال ها قبل، هنگام زندگي و تحصيل در شهر «دموين» ايالت آيوا در امريکا، تعجب مي کردم که در يک چهار راه بسيار خلوت، همه رانندگان در مقابل يک تابلو «ايست» ساده، ماشين خود را کاملا متوقف مي کردند و سپس به راه مي افتادند. در اوايل اقامت در آن شهر تصور مي کردم که اين رانندگان ابلهند، زيرا در شرايطي در برابر تابلو ايست توقف کامل مي کردند که تا چشم کار مي کرد، وسيله نقليه اي در ديدرس نبود. اما طي دو سال تحصيلي ديگر همين صحنه را بارها به چشم ديدم. در حقيقت در مدت اقامت در آنجا اين را هم ديدم که در ترافيک سنگين صبح ها که اغب ماشين ها در چهار لاين «رفت» به سمت دانشگاه، به صورت لاک پشت وار در حرکت بودند و گاه مدت ها پشت چراغ قرمز متوقف مي شدند، حتي يک بار هم نديدم که کسي با عبور از خط سفيد ممتد، به لاين هاي بازگشت که کاملا خالي بودند برود و خود را به چراغ قرمز برساند و در جلوي صف قرار گيرد. پس از دو سال اقامت در آن شهر نسبتا بزرگ که طي آن حتي يک تصادف جدي هم به چشم نديدم، به حکمت رفتار مردم آن شهر پي بردم. مثال ديگر به کشور بسيار پيشرفته نروژ مربوط مي شود که در آنجا يک باغدار کوچک، محصول سيب باغ خود را در بسته هاي پلاستيکي قابل رويت، با نصب برچسبي که وزن و قيمت بسته ها را نشان مي دهد، در کنار صندوقچه کوچک و بدون قفلي بر روي يک ميز در جلوي باغ خود قرار مي دهد و به دنبال کارهاي ديگر خود مي رود و غروب پول سيب هاي فروش رفته را از درون صندوقچه برمي دارد. اين بدان معني است که همه (يا تقريبا همه) خريداران پول سيب هاي خريداري کرده را مي پردازند و کسي هم از صندوقچه پولي برنمي دارد (چرا که در غير اين صورت فروش از اين طريق ناممکن مي شد). بي ترديد اين وضعيت با رفاه مادي و سرمايه اجتماعي نروژي ها مرتبط است، اما در عين حال نشان دهنده آپتيمايزري فرهنگي رايج در اين کشور و منافعي که از اين بابت نصيب آنها مي شود هم هست. آپتيمايزري اقيانوس عظيمي است انباشته از ارزش هاي والاي انساني، نظير درستکاري، رعايت حال ديگران، وقت شناسي و حکمت هاي متعالي که کند و کاو در آن، ژرفاي آن را نمايان مي سازد و دانشمندان و جامعه شناسان بسياري را مي طلبد که در بسط و تکميل اين فلسفه فکري که مي تواند به يک معجزه فرهنگي منجر گردد، همت گمارند. کساني که با مفهوم آپتيمايزري و جنبه هاي متنوع آن آشنا باشند درمي يابند که دغل کاري، هر که به فکر خويش بودن و تخلف از قوانين و مقررات، در نهايت به زيان شخص، خانواده و جامعه خود آنها است و به همين دليل از «ميان بر» زدن هاي خودخواهانه و کوته بينانه اجتناب مي کنند. افرادي از اين دست با موتورسيکلت در پياده روها تردد نمي کنند، در هنگام رانندگي کمربند ايمني را مي بندند و با سرعت مجاز و رعايت دقيق قوانين رانندگي حرکت مي کنند. روشن است که در اين شرايط تصادفات رانندگي به شدت کاهش مي يابد و هزاران انسان بي گناه از مرگ و معلوليت نجات مي يابند. به گواهي کساني که با آپتيمايزري و مفاهيم گسترده آن آشنا شده اند، درنظر داشتن اين واژه جادوئي، مغز را به تحرک وامي دارد و انديشه کردن به عواقب کار را به راهنماي هر عمل تبديل مي کند.
در پايان از همه رسانه هاي جمعي و به ويژه مسئولان محترم صدا و سيما استمداد مي طلبم که در تفهيم و تبليغ اين واژه و در اين حرکت سودمند اجتماعي مددکار ملت ايران باشند.
اصل اين حکمت به زبان انگليسي چنين بود:
Planning without action is futile. Action without planning is fatal
واژه آپتيمايزري در هيچ زباني وجود ندارد. در زبان انگليسي، واژه آپتيمم به معناي بهينه و optimization به معناي بهينه سازي است، اما optimizeri معنايي ندارد. به زبان فارسي، آپتيمايزري را مي توان عمل بر مبناي بهينه سازي تلقي کرد.