اختيار يا تقدير


یادداشت |

 محمدرضا ايزد

 

الغياث اي تو غياث المستغيث

زين دو شاخه اختيارات خبيث

اي خداوندي که دادرسِ دادخواهاني، فرياد از دو راهي‌هاي اختيار پليد. اي خدايي که پاسخ گو و اجابت کننده بيچارگان هستي، به فرياد و درخواست من از دست ترديد و دو دلي و اين کنم يا آن کنم اختيار نجاتم دهِ.

چرا که ترديد و دودلي زندان روح است و شخص بايد اين حالت را با استعانت از خدا و مدد از اولياء و سالکان راستين خود را از زندان ترديد نجات دهد.

من زدستان و ز مکر دل چنان

مات گشتم که بماندم از فغان

من از مکر و حيله‌ي دل چنان مات شدم که حتي از فرياد زدن هم باز ماندم

من که باشم؟ چرخِ با صدکار و بار                    زين کمين فرياد کرد از اختيار

من کيستم؟ يعني من که هيچم، حتي فلک نيز با همه شکوه و شوکتش از دام اختيار که ترديد و دودلي و استرس و تشويش مي‌آفريد، داد و فغانش بلند است. اختيار مسئوليت به بار مي‌آورد و مسئوليت آدمي را تحت مواخذه قرار مي‌دهد. گويي که اختيار و نيروي انتخابگري، آدمي را به دام مسئوليت فرو مي‌افکند.

کاي خداوندِ کريم و بردبار

دِه امانم زين دو شاخه اختيار

اي خداوند بخشنده‌ي بردبار مرا از اين دو راهي اختيار نجات بده، يعني مرا از دوراهي ترديد  که اين امر را انتخاب کنم يا آن امر را، وارهان.

جذب يک راهه صراط المستقيم

بِه ز دو راهِ ترددّ، اي کريم

اي خداوند کريم، گرايش و انجزاب يک طرفه به راه مستقيم بهتر از دوراهي ترديد است. در راه مستقيم انتخاب صورت گرفته و ماحصل آن راحتي و اطمينان خاطري و آرامش است. و سالک با خيالي آلوده بدنبال وصال در حرکت است اما در تردد و تشويش و دودلي، حرکتي صورت نمي‌گيرد و انتخابي انجام نشده و فرد دچار استرس و پريشان خاطري است لذا ماندن در دودلي بسيار سخت است.

زين دو راهه گرچه همه مقصد تويي

ليک خود جان کندن آمد اين دو پي

خداوندا، اگرچه مقصود و منظور از انتخاب اين دو راه تويي، ليکن اين دو گانگي و ترديد، نوعي جان کندن و در تشويش به سر بردن است. چرا که ترديد کُشنده است و روح را مي‌خورد.

زين دو رَه، گرچه بجز تو عزم نيست

ليک هرگز رزم همچون بزم نيست

خداوند اگر چه منظور ازاين دو راه تنها تويي و لاغير، ليکن رزم مانند بزم نيست. آري افعال انسان چه خوب و چه بد جملگي در قلمرو مشيت الهي و اراده خداوندي صورت مي‌گيرد، ولي اين بدان معني نيست که کار خوب و بد يکسان شمرده شود. چناچه رزم و بزم يکسان نمي‌باشد.

در بُني بشنو بيانش از خدا

آيتِ اَشفقنَ اَن يَجملنها

اين مطلب را که آسمان و زمين و کوه‌ها از قبول امانت الهي يعني اختيار شانه خالي کردند، از قرآن کريم بشنو. يعني اختيار که مسئوليت مي‌آورد و مسئوليت، مواخذه را به همراه دارد و حسابگري!، آنقدر سخت و زمخت است که حتي آسمان و زمين و کوه‌ها از پذيرش آن سرباز زدند و نپذيرفتند. قرآن اين مسئله را در آيه 72 سوره احزاب چنين بيان کرده است: همانا ما امانت را بر آسمانها و زمين عرصه داشتيم، آنها از برداشتن آن تن زدند وحالت وجد آميخته با بيم پيدا کردند، انسان اين امانت را برداشت، او ستمکار و نادان است.

اين ترّدد هست در دل چون وغا      

کين بود بِه يا آن حالِ مرا؟

اين ترديد و دودلي و گفتن اينکه انجام اين کار براي من بهتر است يا آن کار، جنگ و غوغايي در دل ايجاد مي‌کند.( بيت 208 دفتر ششم)

در تردّد مي‌زند بر همدگر

خوف و اوميد بهي درکرّ و فَر

در حالت ترديد و دودلي، بيم و اميد ناشي از اين خيال که آيا اين کار بهتر است يا آن کار با يکديگر گلاويز مي‌شوند. به عبارتي دلشوره داشتن که سرانجام اين کار را بکند يا کار ديگر، در دلش چون سير و سرکه مي‌جوشد و با هم نبرد مي‌کنند. تا کداميک پيروز شوند. ولي بهر حال تا زمان انتخاب و اختيار، تشويش و استرس ادامه دارد.

اولّم اين جزر و مَدّ از تو رسيد

ورنه ساکن بود اين بحر، اي مجيد

اي خداوند بلندمرتبه، درياي وجودم آرام بود اما تو براي نخستين بار آن را دچار تلاطم کردي. يعني با دادن قوه اختيار به من، سراسر گشته کردي، زيرا دائماً ميان دو کار حيرانم که اين را انجام بدهم يا آن راه ولي اگر اختياري در کار نبود، اين ترديد و اضطراب هم نبود.

هم از آنجا کين ترددّ داديم

بي تردد کن مرا هم از کَرَم

خداوندا تو را به حق کَرمَت، چون اين ترديد و تشويش ناشي از اختيار را به من دادي، پس آن را از من بگير.

تا به کي اين ابتلا؟ يا رب مکن

مذهبي‌ام بخش و دَه مذهب مکُن

اين امتحان تا چه وقت ادامه دارد؟ پروردگارا مرا امتحان مکن. يک راه پيش پايم قرار بده و مرا مقابل دَه راه قرار مده که نتوانم تصميم بگيرم. يعني مرا دچار حيرت و اضطراب ناشي از ترديد و دو دلي مکن.

اُشتري‌ام لاغري و پشت ريش

ز اختيار همچو پالان شکل خويش

من در مَثَل مانند شتر لاغري هستم که کمرش از اختيار پالان گونه‌ام زخمي شده است. مولانا در اين بيت با تمثيلي عالي موضوع اختيار و تبعات آن را بيان مي‌دارد و مي‌گويد: انسان مانند شتر است و قوه اختيار مانند کجاوه. همانطور که اگر بار دو طرف کجاوه متعادل نباشد، کجاوه به اين طرف و آن طرف متمايل مي‌گردد و با اين حرکت نوساني، پشت شتر ساييده و زخمين مي‌شود، قوه اختيار نيز باعث مي‌گردد که انسان از ميان دو يا چند کار يک کار را انتخاب کند.

و انتخاب، مسئوليت آور است و مسئوليت تشويش آفرين. پس ترديد و تذبذبي که محصول اختيار و قوه انتخاب است خود عامل جريحه‌دار شدن قلب و روح آدمي مي‌شود. درحالي که اگر اختياري در کار نبود انسان از يک راه مي‌رفت و هيچگونه اضطرابي نيز پيدا نمي‌کرد.

البته منظور مولانا از بي‌اختياري، رسيدن به مقام بندگان خاص خداست که اراده خود را در اراده حضرت حق فاني مي‌سازند و به مقام فنا و بي‌خويشي مي‌رسند و اين همان چيزي است که در تعبير مولانا به جبر خاصه معروف است.

اين کژاوه گه شود اين سو گِران

آن کژاوه گه شود آن سو کَشان

اين طرف کجاوه گاهي به اين سمت متمايل مي‌شود و آن طرف کجاوه گاهي به آن سمت متمايل مي‌گردد. قوه اختيار آدمي در کشاکش عقل قدسي و نفس اماره به اين سو و آن سو مي‌گرايد. کشمکش و اضطراب در سالکي پيدا مي‌شود که هنوز به مقصد خاصگان نرسيده است. لذا گاه در سيطره عقل است و گاه در سلطه نفس. اما سالکي که به مقام اطمينان قلبي و سکينه روحي رسيده از چرخه‌ي پراضطراب نوسانات روحي مي‌رهد.

بفکن از من حمل ناهموار را

تا ببينم روضه‌اي ابرار را

خداوندا، بار ناهموار از دوش من بيفکن تا گلزار بندگان صالح را مشاهده کنم. يعني خداوند اختيار و اراده مرا در مشيت و خواست و رضاي خود فاني فرما تا ديگر از خود و براي خود هيچ اختياري نداشته باشم و همه حرکات و سکناتم به اراده‌ي تو صورت بندد، بقول خود مولانا مرا به مقام جبر خاصه برسان که مقام عارفان بالله است.

 

مثنوي پژوه