از خط مقدم جبهه تا جنگ با کرونا
یادداشت |
■ دکتر هاشم موسوی
از خاطرم نمیرود یک شب مسئولی نظامی به بیمارستان آمد و با من که تقریبا مسئول آنجا بودم صحبت کرد. به من تأکید کرد که چون وضعیت بحرانی است و هر لحظه خطر هجوم عراقیها و سقوط آبادان هست، اگر کسی مایل به ترک آبادان است، کمک کنیم و شما را خارج کنیم. ضمنا حتما خانمها از بیمارستان خارج شوند و آبادان را ترک کنند. وقتی من موضوع را با همه در میان گذاشتم، هیچکس با وجود آنهمه خطرات، موافق با ترک آبادان نشد و هر چه به خانمها هم اصرار کردم، آنها نیز موافقت نکردند. همه گفتند در کنار هم میمانیم. شجاعتشان با آنهمه خطر، برایم حیرتانگیز بود.سرانجام با تسخیر بهمنشیر توسط ارتش و به فرماندهی سرهنگ «کهتری» که زخمی هم شده بود، آبادان از محاصره بهدرآمد و حالا ما، علاوه بر رسیدگی به مجروحین، میبایست به تخلیه اجساد کشتهشدگان ایرانی و عراقی از بهمنشیر و شناسایی آنان هم میپرداختیم. هفتهای گذشت و اوضاع، تا حدی رو به آرامی گذاشت. مجروحین کم شدند و با خارج شدن آبادان از محاصره، به تدریج و تک و توک، پزشکان دیگری نیز از راه میرسیدند؛ چند ماه بعد، علاوه بر داوطلبین پزشکی، دولت، خود برنامهای تنظیم نمود تا همه پزشکان، سالانه یک ماه، اجبارا به خدمت در جبههها، اعم از کردستان تا خوزستان، اعزام شوند. این در شرایطی بود که به جز حرفه پزشکی، هیچ یک از وزارتخانههای دیگر چنین وضعیت خدمت اجباری منظمی را نداشتند. پزشکان هم واقعاً با حضور خود در جبههها و به خطر افتادن جانشان در طول ۸ سال جنگ، حداقل به بهبودی ۵۰۰ هزار مجروح جنگی و نجاتشان از مرگ، موفق شدند و این رقم کمی نیست. تازه علاوه بر این تعداد، همه بیماران بومی منطقه و نیازمند به درمان را نیز مداوا میکردند.
■ خاطره ای دردناک
يكى از دردناكترين صحنههاى جبهه كه هرگز فراموشم نمىشود اين است:
ساعت حوالى ١-٢بعداز ظهر بود و من توی درمانگاه بودم. گفتند يك وانت آمده با زخمىهاى زياد. فورى رفتم بيرون ديدم يك زيلوى بزرگ را با محتوياتش آوردهاند.گفتند خمپاره زده به اطاقشان و همه داغون شدهاند.
وقتى باز كرديم ديديم سفره غذا با محتوياتش و بدنهاى تكه تكه شده همه خانواده درون آن.صحنه وحشتناكى بود. بمن حالت بسيار بد عصبى داد. به همه بد و بیراه میگفتم. به آنها كه با وانت اينها رو آورده بودند با عصبانيت گفتم چرا از منطقه نرفتيد؟ من دادو بيداد ميكردم، با درماندگى گفت: دكتر جان كجا مى رفتيم؟ ما هيچى نداريم پول هم اصلا نداريم كه بتونيم جايي بريم ما مجبوريم كه همينجا بمونيم. راست ميگفت. اين من بودم كه نمىفهميدم. سرم را پايين انداختم . ديدم نوزادى را آوردند كه با اينها بوده. چون احتمالا در گهواره بوده فقط دستش تركش كوچكى خورده بود. با هما ن چشمان اشكبارم بردمش وبخيه زدم وگفتم چیزی نيست ببريدش/ طرف گفت اين كسى را نداره ما فقط اينها رو آوردیم. بچه بىصاحب بود. فكر كردم گفتم عيب ندارد خودم چند روزى همينجا در بخش نگهش میدارم. شيرش را بدهید مو قع رفتن ميبرمش. چند روزى با يك احساس خاصى بهش سر ميزدم شده بود دخترم. تا اينكه یک روز یک آقاى دهاتى آمد سراغش التماس ميكرد كه آقای دكتر اين تنها باز مانده خانواده ماست رضايت بده ببريمش. خيلى اه وناله ميكرد. با وجود محبتى كه به بچه پيدا كرده بودم تحويلش دادم.اين حوادث در جبهههاى ما فراوان بود و دردناك .
■ و اینک کرونا
۸ سال گذشت. جنگ به پایان رسید، اما علیرغم بوق و کُرنای آنچنانی و به حق، برای همه آنها که در جنگ شرکت کردند، و یا نبودند و گفتند بودیم، لقبها، حقوقها و پاداشها و پست و مقامهایی زاییده شد که بعدها هم دیدیم برخی در سایه همین افتخارات، چه کارها که نکردند. اما دریغ از یک تشکر آبکی از این سیل پزشکان و پرستارانی که هر ساله یک ماه، اکیپ به اکیپ، همه بیمارستانهای جبهه را پوشش دادند و شب و روز، به نجات رزمندگان هموطن پرداختند و باز افسوس بیشتر آنکه همان رزمندگان هم، قدرشان را ندانستند و حمایتشان نکردند این سرنوشت خطشکنان درمان جبههها بود که هرگز به چشم هیچکس نیامدند و نیامدند. بگذریم.
چیزی نگذشت. دشمنی غدارتر و بسی خطرناکتر از عراق، نه تنها میهن ما، بلکه جهان را درنوردید و باز اینبار هم، همین پزشکان و پرستاران، در راه نجات بیماران، روپوشها را به تن و کمربندها را سفت کردند، تا هموطنان عزیز از حمله ویروس در امان بمانند و متاسفانه در این نبرد، روزی نیست خبر آلوده شدن پزشک یا پرستار و یا سایر کادرهای درمانی و یا خبر مرگ پزشکان و پرستاران، در صدر اخبار هر کشوری قرار نگیرد. تعداد از دهها به صدها و از صدها به هزاران رسید، اما هنوز همینها هستند که بدون پشتجبههای موثر و علیرغم همه آن طعن و لعنهای گذشته، هنوز به مقاومت میپردازند و به نجات انسانها میشتابند و هنوز با گذشت نزدیک به یکسال، همچنان در صف اول و خطشکن این مبارزه باقی ماندهاند و گلهای هم نکردهاند.
بهتر است بدانیم، موج اول کشتار پزشکان و پرستاران، جز به علت خطای جناب وزیر محترم بهداشت و درمان و علوم پزشکی نبود که در چند ماهه اول باعث شد علاوه بر مردم عزیز، این کادر زحمتکش، بدون هیچ اطلاع و احتیاطی، خود را در معرض این ویروس مهلک قرار داده و گرفتار شوند و حتی هماکنون نیز، با سیاستهای کجدار و مریز، یک روز قرنطینه و یک روز را به رهاسازی مردم میپردازند و در شرایطی که خود، حداقل فاصله جداسازی را از هر طرف ۲ متر میدانند.
جناب وزیر که میبایست در اصل، سیاست کلی کشور را از نظر وضعیت کرونا روشن میکردند و عالمانه به مسئولین هشدار میدادند،. گویا نمیدانند که بیشترین خسارات را در این میان، کادر درمانی و حتی اداری بیمارستانهاست که تحمل میکند و بیدلیل نیست که در هر بیمارستانی صدها نفر از پرسنل آلوده شده که بخش کوچکی از آنان -افزون بر ۳۰۰ نفر- تا کنون درگذشتهاند که اکثریت آنان نیز از پزشکان بودهاند؛ پزشکانی متعهد و فداکار همچون «فرید نیرویی»ها، «عباسی»ها، «جلیل لطیفی»ها و صدها تن دیگر که همچنان ادامه خواهند داشت.باید توجه کرد کدامیک از مشاغل، اینچنین در نجات مردم نقش داشته و برای نجات مردم از جان خود مایه گذاشتهاند و در عوض، کدامین شغلها، اینچنین مورد لعن و توهین واقع شدهاند؟! البته ما، آن عده هموطنان عزیزی را که قدردان ما بودند، هرگز نه تنها فراموش نمیکنیم، بلکه همین قدرشناسی آنان است که ما را به تلاش بیشتر و ازخودگذشتگی بیشتر، تشویق میکند؛ ازخودگذشتگی و ایثاری که کادر پزشکی در سراسر جهان و علیالخصوص در کشور ما به خرج دادهاند، در تاریخ جهان کمسابقه است. هر چند ارجگذاری مدیران نسبت به این از خودگذشتگیها، هیچ بوده و حتی آنان را به لقب ایثارگری نیز مفتخر نکردند. در حالی که حتی بر طبق ارزیابیهای خودشان، چنانچه فردی، چند ماه در جبههها خدمت نماید، جزو ایثارگران محسوب میگردد و پزشکان ما که حداقل در ۸ سال جنگ، ۸ ماه در جبههها خدمت کردهاند، از این ارجگذاری نیز کنار گذاشته شدهاند.امروز جامعه پزشکی و پرستاری و کادر درمانی همه کشورها، همان خطشکنانی هستند که حتی یک گام در مقابل این دشمن غدار انسانها، عقب ننهاده و شبانهروز در تلاشاند تا همنوعان خود را نجات دهند و آنان را به محیط گرم خانواده خود و اجتماع باز گردانند.بیاییم در دل، به این ایستادگی و از خودگذشتگی، آفرین گفته و به این همبستگی مردمی ببالیم.
■ فوق تخصص جراحی