روز اول مدرسه
یادداشت | شعر و ادب |
سلام؛ من هستی علیزاده هستم.امروز روز اول مدرسه هست وخیلی خوشحالم دوباره مدرسه ها باز شده و به مدرسه میروم و دوستانم را می بینم، شب قبل از مدرسه از خوشحالی نمیتونستم بخوابم و خوشحال از اینکه چقدر خوب که مدرسه ها باز شده،اما، امان از این کرونا، باید نکات بهداشتی را رعایت میکردیم.باید ماسک میزدم،باید ضد عفونی استفاده میکردم و دستکش، ولی با خودم گفتم،اشکالی نداره، همین که مدرسه ها باز شد و میتونم معلم، مدیر و دوستانم راببینم خوشحال بودم. و صبح خیلی سرحال و خوشحال بیدار شدم صبحانه خوردم و با نکات ایمنی به مدرسه رفتم.اما وقتی به مدرسه رسیدم جلوی در مدرسه مدیر ایستاده بود، وگفت باید فاصله اجتماعی وبهداشت را رعایت کنید. خیلی ناراحت شدم، اما مدیر عزیز ما هم گناهی نداشت وظیفه خودش را انجام میداد و بخاطر خودمون میگفت. وقتی دوستانم را دیدم خوشحال شدم واز طرف دیگه ناراحت، آخه نمیتونستم دوستام و بغل کنم،باهاشون بازی کنم،و سر کلاس کنار هم بشینیم. خیلی از این موضوع ناراحت شدم. وقتی ماسک زدم نمی تونستم به راحتی نفس بکشم و صورتم از عرق خیس شده بود،دستکش گذاشته بودم وقتی هم دستکش را برداشتم، دستهایم خیس بود و پوست دستم چروک و پژمرده شده بود.ما باید ساعت هفت و سی به مدرسه برویم تا ساعت نه و بیست دقیقه وبعد از تعطیلی مدرسه به خونه میآییم و ساعت ده و سی تا ساعت دوازده و سی باید با گوشی به صورت آنلاین درس بخونیم. خیلی سخت هست هم برای ما و هم برای معلم عزیزمان.آخه انقدر آنتن دهی ضعیف هست موقع درس گوش کردن نت قطع و وصل میشود و این ضعیف نت بیشتر من رو کلافه میکنه ودرس خواندن سخت هست. همیشه با خودم میگم ای خدا جون کی میخواد این کرونا دست از سر ما برداره و از زندگی ما بره بیرون خیلی خسته کننده شده. اینطوری دوست ندارم برم مدرسه جز اینکه ناراحت بشم وغصه بخورم کاری نمیتونم بکنم.خدا جون خودت به ما بچه ها کمک کن تا بتوانیم مثل سالهای قبل خوشحال بریم مدرسه درس بخونیم، با دوستان مان بازی کنیم، همدیگر را بغل کنیم، باهم تغذیه هامون روبخوریم. آیا دوباره آن روزهای خوب بر میگرده؟