من برگشتم
تحلیل |
از این پس گاهی می کوشیم با طرح یک داستان یا یک شعر از شاعران و نویسندگان گلستانی زمینه نقد آثار آنها را بوسیله صاحب نظران فراهم آوریم، در این شماره داستانی از مجید کلاته عربی را درترازوی نقد علیرضا ابن قاسم، سارا سعیدی، خسرو بنایی و جناب عمرانی گذاشته ایم امید که در این مسیر همراه ما باشید.
انسیه روشنی _الفبای زیرزمینی اسم رمز موجودات فرازمینی و سیبزمینیطور بود که بجای ... تو شعرهاشون از لفظ زشت ترش که مرسوم هم نبود استفاده میکردند. به میزان سه درجه در سه دهه گذشته هوا سردتر و قرمزتر شده بود. خوشمزهها همون فرازمینیهای سیب زمینیطور مثل نهنگ شنا می کردند تو فضای لاجوری اطراف مه دور دوربرشون. یکی از اونها به مراتب سهمگین تره. اسمش سیب زمینی سرخ شده ست. البته با رشتههای سبز همون جوری که آبیها کنار سبز ها ایست می کردنو بعد فریادهای بلند به آسمون قرمز و سراسر امید کشور آسمانیها بلنده.
پرتوزاها فارغ از ماوراییها و راستگوشتها و سبزیطورها با فرازمینیها مثل علف هرز کنار ماه برخورد می کردند. شاید تاریخ درستی برای برخورد نداشتند شاید شدت هم مقایسه غلطی باشه. یک جا عقب گرد کنیم و بر گردیم پیش لُری بایرام پادشاه این ملک عصبانیطور. لری خیلی باحال بود برای کشتن همهی فرازمینیها جایزه های میلیاردی از ذخایر پرتوزاها در نظر گرفته بود. برگرد عقب. برگرد. الان لری بایرام دستور عقبگرد داده. مهم نیست. من میرم المیرا و تامسون یکی یکی رفتند. منم باید یکی یکی برم. چند پا در میون افتادن یک دست نمایانه انگار نمایان واژه وقیحهاست انگار وقیح زاده شده که بگه کو ؟ بگن کو؟ بگیم حق با توست. فقط دست می آد بالا و از بین پاهای مُرده فرازمینیها شهد گل درست می کنه. سمور و الاغ تنها حیوانات این جهنم دره هستند. با گوشهای پر از بوی باروت خاصشون که توصیف من درباره این بود جالب به نظر می آد. برگرد برگرد لری بایرام خسته است. لری بایرام تنهاست. لری بایرام معشوق منه.
نقد اول
متن پیش رو در چند وجه می تواند با متن های متداول تفاوت های ماهوی داشته باشد. بارزترین نمود تفاوت جای گزینی های متعدد کلمات است به این صورت که هیچ کلمه ای به دنبال الصاقش به مصداقی روشن و مسلم نیست. اگرچه می توان در برداشتی استعاری حتا برای یک یک کلمات معنایی تراشید اما فقط می توان در حدس و گمان ماند، برای پرهیز از افتادن به ورطه ی یک جانبه نگری. فرار بودن کلمات از نشستن در معنا حالت سیالی را به متن ارجاع و دست یافتن به قطعیت داده است که می تواند باعث شود شاهد تولید معناهایی باشیم که کلمات در همنشینی شان به وجود می آورند. البته در همین متن اگر چه حتا تعمدن اصرار بر این است که هیچ کلمه ای به شکل متداولش عرضه نشود اما در جاهایی این اتفاق نیفتاده است ترکیب «علف هرز» در این نوشته خارج از آن منطقی است که این متن بر آن استوار است باید در نظر داشت هرچه قدر هم بخواهبم کلمات را پاکیزه کنیم یعنی از آن چه که در متداولش بوده منفک کنیم به نظر می رسد که مشکل است یا شاید مشکل ساز است. با توجه به این شیوه از پرداختن افراط گرایانه پای استعاره به میان می آبد و این خود یعنی تولید معنا به شکلی که مخاطب خود می تواند راه را از چاه تشخیص دهد. روایت وجه دیگری است که متن در بروز خود از پذیرفتن اش در ظاهر می خواهد سرباز زند و هیچ کانونی را حاضر نیست ایجاد کند. روایت در گسبخته گی و تضاد لفظ و معنا در گیر است متن در پیش روندگی اش نمی تواند روایت را پشت سر بگذارد بلکه هرگاه می خواهد تولید واژه کند در شکل نا متعارفش به این سوی می غلتد که روایتش را شکل دهد. به هر صورت وجه استعاری متن ناشی از ابهام بیش از حد آن است پافشاری در به کار گیری غیر منداول کلمات منجر به این شده است که در تداول استعاری کلمات شاهد تولید معنایی باشیم که در شکل سر راست و مستقیم اش همان چیزی را بازگو می کند که در شکل نامتعارفش می خواهد عرضه کند
■ علیرضا ابن قاسم
نقد دوم
در مورد داستانهای مجید قبلا نوشتم و کار معرکهای که داره انجام میده توی داستان فارسی، این بهترین کارش نیست و نمیدونم به انتخاب خودش بوده یا نه اما اصلا بد نیست که روی چندتا از ترکیبات "مجید"یش انگشت بذارم و امکانات گستردهای رو که بوجود میاره رو و بازیابی که راه میندازه و تن نمیده بهشون و پا نمیده، ول-کنشونه، رو بگم:مسأله سر "فرا زمینی" و "سیبزمینی" صرفاً در حد تداعی و بازی با یه اسم و دلالتهای اونا و بعد جاخالی دادنشان نیست بی "طور" که بلافاصله از سیبزمینی دور میشه و این بازی رو وضعیت ایده-مند که "بجای ... تو شعراشون ...استفاده میکردن که مرسوم" هم نبود، استفاده و مرسوم رو نه صرفاً "مبهم" که دارای وجوه و کارکردای جدیدی میکنه، مرز میندازه، همینطور که بین"سرد" و "قرمز" با رابطههای توسعی: گاهی پوست یا ... از سرما قرمز میشود، علفهای جدیدی میسازه. تداعی در وضعیت "مجید"ی از مراعات نظیر به سمت ماجرا میره. در ادامه، واو عطف فقط شگفت-زده-ت نمیکنه، فقط گسترش نمیده فقط تمرکز رو از نقطهای به نقاطی پخش نمیکنه بلکه همهی این کارا رو با آنچه در کلام و گفتگوهای معمولی روزمره، دهنی و مسلط شده انجام میده "به مراتب سهمگینتره" "آسمان سراسر امید کشور" رو میشه پارودیهای کلام و زبان دانست همانطور که پرتوزاده کنار فرازمینیها و ماواراییها و راستگوشت-ها و... داستان علمی تخیلی رو میکشه وسط و بعدش برای بایرام و جایزه ... قصهها و حکایات رو میاره و بعد برگشت به اول داستان و اشاره به "لفظ زشت ترش"ون که "باسن" نبود و "نمایانه وقیحانه اینبار نیست" واژهی "وقیحانه" یه وضعیت و در نهایت مفهوم دستکاری-شده-ی بازیگوشانه-ی جدید به کل کار میده که ....و ازین دست و مابقی ماجرا
■ سارا سعیدی
نقد سوم
راستش اینطور به نظر می رسه و اعتقاد خیلی ها بر اینه که داستان قبل از هر چیز باید خواندنش لذت داشته باشه که این متن کشش لازم رو نداره،نویسنده آدم بی اطلاعی از عالم قصه نویسی به نظر نمی رسه اما در این متن اولین مشکل زبان است،گویا نویسنده خواسته با نوعی نماد گرایی شخصی که ته مایه ای هم از طنز داره ،حرفهایی جدی بزنه،اما این مدرن و پیشرو بودن ودر لفافه حرف زدن کمکی به داستان نمی کنه،قصه در داستان خیلی مهمه،که این متن فاقد آن است.
■ عمرانی
نقد چهارم
تو گرگان یکی تو خلسه می نویسه که مشوق های خوبی داره که من زیاد ازش سر در نمیارم . چون حتی در تصاویر کارتونی یه اخلال تو تداعی ها داره مثل گنگ خوابدیده ...آشفته نویسی و جنون نگاری هم در یک متن میتونه یک مولفه سبکی باشه و ازش در خلال یه روایت استفاده کرد ... برای حال خوش جناب نویسنده فقط دست بدعا میبرم.
■ خسرو بنایی