دو شهید گلگون کفن دفاع مقدس
یادداشت |
■ لطیف ایزدی
در روزهای آخر هفته دفاع مقدس هستیم. روزهایی که یادآور ایثار جانفشانی هزاران جوانان ایرانی است. ایامی که بیانگر رشادتهای رزمندگان رشید کشورم است. ترکمن ها نیز مثل سایر اقوام در میدان جنگ با دشمن بعثی حضور یافتند و دهها شهید و اسیر و جانباز تقدیم وطن عزیزشان دادند. ایران سرزمینی که باید قدردانش باشیم و برای عزت و آبادانی اش بکوشیم چرا که برای حفظ و حراستش چه خونها که ریخته شده و چه رنجها که کشیده شده است بقول سراینده شعر معروف در امواج سند ، مهدی حمیدی شیرازی :
به پاس هر وجب خاکی از این ملک
چه بسیار است آن سرها که رفته !
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک
خدا داند چه افسرها که رفته !
به مناسبت بزرگداشت هفته دفاع مقدس یادی می کنم از دو شهید والامقام دیارم. دو شهیدی که نامشان همیشه در ذهنم زنده هست. دو جوانمردی که از جنس و زبان و فرهنگ و دین و مذهبم بودند. دو عزیزی که از خویشان و نزدیکانم هستند :
۱ - شهید عثمان ایزدی
۲ - شهید مراد گلدی مدنی
شهید عثمان ایزدی نام دیگرش دانگ آتار بود. از بستگان نزدیک مادرم است. دوست و رفیق گرمابه و گلستان عمویم حاج ولی ایزدی. اهل ورزش بود. بخاطر دارم دانش آموز ابتدایی بودم. آن شهید با عمویم و جوانان روستا والیبال بازی میکرد. من هم تماشاگر بودم و گاه توپ جمع کن. دانگ آتار به اسب و اسبدوانی عشق و علاقه عجیبی داشت. گنبد شهری بود که دوستش میداشت. خوش اخلاق و مردمدار بود. ارتباط صمیمی برقرار می کرد. هر از گاه می دیدم که با موتور سیکلت یاماها صدش به خانه قدیمی پدر بزرگم که کدخدای محل بود می آمد و با عمویم توپ به دست به زمین خاکی روستا می رفت.عثمان پس از آن که حمله ناجوانمردانه عراقی ها را شنید برای برای دفاع از وطن در برابر متجاوزگران به جبهه ها شتافت و در سال ۶۴ به درجه شهادت نائل آمد. بیاد دارم که وقتی پیکر بی جانش را آوردند، روستا قیامت شد. هنوز آن صحنه ی حزن انگیز جلوی چشمم پدیدار است. اول یا دوم راهنمایی درس می خواندم. مدرسه را تعطیل کردند. وقت چاشت بود. همه دانش آموزان و معلمان به مراسم تشییع شهید رفتند . باشکوهترین تشییعی بود که در روستا دیدم. جمعیت مثل دریا خروشان بود. زنان و مردان . جوانان و پیران همه و همه . چشم ها همه اشک شده بود و حتی گرگانرود هم که کمی آنطرفتر بود ناله سر داد.آن شهید جنت مکان را را در آرامگاه تاریخی روستایم دوگونچی بنام دورت چاریار به خاک سپردند. پس از شهادت دانگ آتار برادرش جمشید صاحب فرزندی شد و به رسم نیکوی ترکمنها نامش را عثمان گذاشت که هم اکنون جوانی رشید شده است. وقتی می بینمش بیاد آن شهید والامقام می افتم و فاتحه ای می خوانم.و اما شهید دوم که همیشه نام و یادش بر ذهن و زبانم زنده و جاری است شهید مراد گلدی مدنی است. هم او که ستار سوقی شاعر نامیرای صحرا در رثایش سوگنامه ای جانگداز سرود. و دردی طریک این خنیاگر نام آور ترکمن با نوای سحر انگیز دوتارش آن شعر را بصورت آوازی حزین اجرا کرد که استماعش هر شنونده ی آگاه به زبان ترکمنی را تحت تاثیر قرار می دهد.شهید مراد گلدی یکی از بستگان نزدیک پدرم است. فرزند ارشد هنرمند معروف صحرا حاج قرباندردی مدنی که از او بعنوان پدر تئاتر، نمایش و طنز ترکمن صحرا یاد میشود.نیک به یاد دارم اواخر دهه پنجاه بود. ۷ یا ۸ ساله بودم. یکبار آن شهید به خانه ی کوچک ما می آمد آن زمان در کلبه ی گلی بقول ترکمنها کومه زندگی می کردیم. دقیقا یادم هست مادرم سفره ای پهن کرد و نان و چای گذاشت و مراد گلدی هم سر سفره نشست با حجب و حیای خاص . من کودکی بیش نبودم و نظاره گر ادب و متانتش.آن شهید، نرمخو و خوش رفتار بود. کودکان را دوست می داشت. اهل صله رحم بود به روستای دوگونچی و شورحیات زیاد آمد و شد داشت. مدام به خانه مادربزرگم می آمد و با عموهایم که پسرخاله هایش بودند هم صحبت میشد. صفا و صمیمیت در وجودش نمایان بود. حال و هوای روستا را دوست می داشت. سال ۵۹ وقتی دشمن تا دندان مسلح به کشورمان حمله کرد، مرادگلدی نیز برای پاسداری از وطنش به خط مقدم جنگ رفت و در اوایل دهه ۶۰ جام شهادت نوشید. آن شهید بزرگوار را در قبرستان قدیمی قوش دفه که بعدها به گلزار شهدای آق قلا معروف شد به خاک سپردند. همان قبرستانی که شهیدان حبیبلی نیز آن جا آرمیده اند. همان عبرتکده ای که دوست فرهنگمدار و رسانه ای ام عثمان اکرامی که چند صباحی مدیریت سایت اولکامیز را بر عهده داشت نیز در آنجا در آغوش خاک غنوده است. حاج قرباندوردی مدنی پس از شهادت فرزندش سالها متولی گلزار شهدای آق قلا شد و خدمت کرد. به او مد دادا و گاه بابا می گفتم. او نیز صاحب فرزند ذکوری شد و نامش را مرادگلدی گذاشت. وقتی او را می بینم بیاد آن شهید والامقام می افتم و به روح و روانش درود می فرستم. سخن از یاد شهیدان شد و پاسداشت فداکاری ها و جانفشانی هایشان. خانواده هایشان سالهاست داغدار عزیزان خود هستند.داغی که هرگز کهنه نمیشود به ویژه برای مادران. به این عزیزان نیز خدا قوت می گوییم و درود میفرستیم. نام شهید شد و خانواده شهدا .حیف است که این شعر زیبا و پرمحتوای ستار سوقی را که با صدای گرم دو هنرمند بنام ترکمن ؛ عطا کر و جبار یارعلی بارها در مجالس مختلف شنیده ام زمزمه نکنیم :
واطان اوچون شهید برن انسان لار
واطان سیزینگ غاشینگزدا منت دار
ظالم اورشینگ جورین چکن مردان لار
سیزده بیک داغلار یالی قدرت بار
روحشان شاد و یادشان گرامی.
■ مدیر سایت اولکامیز