عرفان مولانا عرفانی زنده است


شعر و ادب |

از استاد دکتر محمدعلی خالدیان مدرس مثنوی  درباره عرفان و نوع نگاه هستی شناسانه  حضرت مولانا پرسیدیم؟

 و ایشان پاسخ دادند که:عرفان مولانا عرفانی زنده است.  عرفان قبل از مولانا که البته شیخ ابوسعید فرق می کند آنها عرفانشان با زندگی خیلی آشنایی ندارد با شرایط معاش و حیات امروزی نمی خواند. ولی عرفان مولانا تفسیری که از هستی دارد و از خدای تبارک و تعالی می کند انسان را مشتاق کند حتی تفسیری که از دین می کند قران را طوری تفسیر می کند که بسیار دم دستی  است و جوابگو و همه را می خواهد بر سر سفره گوهر نایاب معرفت خداوند بنشاند. هیچ کس را خارج از حوزه ی دین نمی داند و نمی شناسد.این چیزی که ما مسلمین پیگیرش هستیم و حقیقتا هم آن درست است ان را بسیار زیبا در قالب تمثیل های روان شناسانه بیان می کند تفاوتش هم با امام محمد غزالی در همین است ایشان جامعه شناسانه نگاه کرده اما مولانا روان شناسانه.مسایل اسلامی را به صورت روان شناسانه و آن طوری که هر کس برای خودش درک می کند معرفی کرده به همین جهت هم من کشیده شدم به سمت مولانا در دانشگاه هم تدریس داشتم. در محافل و جاهای مختلف هم مسایل مختلف مثل جبر و اختیار و توحید و آخرت و احساس حضور حضرت حق و یا معنا بخشی به زندگی و یا اینکه ان چیزی که اگر در حیات نداشته باشد احساس خلاء می کند. در مثنوی به اینها پاسخ می دهد علی الخصوص شادمانی و طرب و طلب را زیاد مطرح می کند و معتقد است که لذت و شادمانی از بیرون نمی آید از دل می خیزد و دل هم وقتی چشمه ی شادمانی می شود که با مرکز عالم وجود حضرت باری تعالی ارتباط برقرار کند. اینها چیزهایی است که برای بشر امروز ضرورت دارد و نیاز حیاتی دارد.نکته  دیگری  که من در مولانا مهم می بینم و برای من ضرورت داشته و عرفای دیگر هم نداشتند  این است که حضرت حق را در زندگی حس می کند متکلمین تکیه شان بر این است که عقل می گوید کسی هست عقل می گوید معلول علت دارد این ظاهر متکی به آن باطن است مثال می آورند که مثلا شما از دور دودی را می بینید دود دال است و آتش مدلول این دال باید شما را برساند به مدلول.مولانا اینها را نمی پذیرد می گوید شما باید حضور حق را احساس کنی در همین حضور فیزیکی  برای این نگاه احساس حضور حق در زندگی مثال می آورد.

آب دیدی در نگر در آب آب   

اینجور مثال هایی که می آورد در سه مقوله هم در ارتباط با خدای تبارک و تعالی بشر را راحت می کند می گوید خدا دور نیست و نزدیک است از نظر اینکه ما خدا را درک نمی کنیم حقیقتش دور است ولی از نظر اینکه هر چه داریم از اوست و با اوست نزدیک است این مقوله دوری و نزدیکی که جمع این ضدین است به زیبایی مولانا آن را حل کرده است. در مثنوی نشان داده است احساس حضور حق در آن دوری یکی هم در برخورد با مردم آن شفقت به حال خلق در مثال های دیگر درست است  شیخ سعدی فرموده و دیگران هم فرمودند ولی مولانا به گونه ای روان شناسانه طرح می کند این موضوع شفقت به حال خلق را. از طرف دیگر وحدتی که او در کاینات دیده که کاینات دو تا نیست و سه کون را مطرح می کند می گوید:کون آفاقی و انفسی و تدوینی داریم کاینات بر محور کتاب تکوینی و تدوینی و نفس ناطق بشری است و این اساس است و خدای تبارک و تعالی یک طرف و طرف دیگر انسان است منظور این است که در گره زدن انسان به خدا و هستی بسیار مولانا موفق بوده و معتقد است به اینکه مظاهر جهان هستی متنوع و مختلف است ولی همه اش حکایت از یک حقیقت واحد می کند.مثلا اینجا که می گوید وقتی می خواهند بروند شکاری را بگیرند کمند را می آورد و می گوید

آن دو انبازان گازر را ببین

دو نفر می ایند یکی می شوید و یکی خشک می کند و یکی می کوبد

اصل در ظاهر خلاف زان و این

یعنی در ظاهر اینها کارشان با هم متفاوت است

  آن یکی کرباس را در آب زد

وان دگر هم باز خشکش می کند

لیک این دو ضد استیزه نما

یکدل و یک کار باشد در رضا

این جهان متکثر و متنوع و این جهانی که هر کسی پیگیر کاری است و به ظاهر با هم ناسازگاری دارند ولی در واقع با هم از یک حقیقت حکایت دارند و حقیقتش یکی است  و این معتقد شدن به حقیقت واحده یا وحدت تکوینی که بر هستی حاکم است و همه را یکی می بیند باز در مساله ی دین هم می گوید

هر نبی و هر ولی را مسلکی است

لیک تا حق می برد جمله یکی است

پیامبران هم با توجه به اینکه مبدا شان و مقصدشان یکی بوده  اما خب محتوای مطالبشان با توجه به کم و زیاد فرق کرده ممکن است سلوکشان متفاوت بوده ولی همه از یک بحر حقیقت دریافت کردند و هدفشان هم یکی بوده که شناخت خداوند بوده و رهبری مردم به جهت معرفت الله لذا آنها هم یکی هستند.مولانا وحدت ادیان را هم مطرح می کند و مساله ی مذاهب را مطرح می کند که مذاهب هیچ اختلاف بنیانی ندارند و همه از یک سرچشمه می جوشند و ما  مسافران یک مقصدیم و افراد یک کاروانیم و با هم هیچ اختلافی نداریم حالا در حب شما حب ات به کسی بیشتر است به کسی کمتر است