وجود شناسی مرگ(1)
یادداشت |
■ حسین پایین محلی
تقدیم به پیشگامان انقلابی تاریخ جدید در جهان.ازآمریکای لاتین دوبولیوار تااسیاسلیمان حلبی .ازافریقالوموبا تا فلسطین عزالدین قسام
انقلابیون ضد استعمارکثیف غرب و آزاده خواهان عالم ضد امپریالیست که چشم برزندگی بستند ومرگ باعزت را رقم زدند تاملتهایشان آزاد زندگی کنند.
تاریخ بشر تاریخ زیستی است که بامرگ قرین بوده.این مرگ گاه فردی بوده(مثل اتفاقی که براثر ان یک فرد میمیرد ازسکته تاخودکشی) وگاه جمعی(مثل بیماریهای واگیردار وبلایای طبیعی تا خودکشی مثل سپوکه وهاراگیری درفرهنگ ژاپنی).گاه اگاهانه ومختارگونه (مثل شهادت یابه مرگی)وگاه نااگاهانه وغیرارادی. باتمام انچه درباب مرگ شنیده ودیده ایم هنوز این پدیداربرای ما مجهول است واضطراب اور وبرای بسیاری دهشتناک وبه تعبیر بسیارزیبای مولای متقیان مرگ رازی است که جز باورود به ان ساحتش برماگشوده نمیشود. حکیم بزرگ المانی نیز مرگ را امکان تام دارین میداند. این پدیدار همواره برای بشر پرسش برانگیز ومعماگونه بوده ودر اسطوره ها وقصص دینی مواجه های بسیاری را روایت کرده انچنان که به باور دینداران درادیان الهی پیامبرانی چون خضر نبی،مسیح(ع)،حضرت و ...درقید حیات اند ومنجی اخرالزمان نیز در قید حیات.همچنین اسطوره اب حیات، اسکندر رابه ایران کشاند تاشاید پس از کشف چشمه حیات ونوشیدن ازان نامیراشود.
حکیم بزرگ ایرانی واحیاگر زبان فارسی این مواجه رازیباسروده
اگر مرگ دادست بیداد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
ازین راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر ترا راه نیست
همه تا در آز رفته فراز
به کس بر نشد این در راز باز
برفتن مگر بهتر آیدش جای
چو آرام یابد به دیگر سرای
دم مرگ چون آتش هولناک
ندارد ز برنا و فرتوت باک
درین جای رفتن نه جای درنگ
بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ
چنان دان که دادست و بیداد نیست
چو داد آمدش جای فریاد نیست
جوانی و پیری به نزدیک مرگ/یکی دان چو اندر بدن نیست برگ
دل از نور ایمان گر آگندهای
ترا خامشی به که تو بندهای
برین کار یزدان ترا راز نیست
اگر جانت با دیو انباز نیست
به گیتی دران کوش چون بگذری
سرانجام نیکی بر خود بری....
بله!چه بدانیم وچه ندانیم(که همه میدانند)چه بخواهیم وچه نخواهیم!همه میمیرند!این هراس از مرگ یاحس جاودانگی اصحاب علم رابه دنبال اکسیر زندگی وتضمین حیات بیشتر برای بشر کشانده.اما واقعیت این است که مرگ نیمه دیگر زندگی است.اگر وجود راچونان سکه ای تصور کنیم یک روی ان مرگ است وروی دیگر ان زندگی. مرگ عین زندگی است.چراکه به باور ما بامرگ انسان ساحتش تعییر میکند ولی حرکت وجودی او ادامه دارد. ما به دنیامی اییم وبزرگ میشویم وزندگی میکنیم وبه هرطریق هرانسانی برحسب تقدیر تاریخی خود می میرد.یکی در حالت جنین،یکی نوزادی،یکی جوانی ونهایتا پیری. برخی مرگ رابه مانند نیستی میدانند.اپیکور گفته بود تاماهستیم مرگ نیست ووقتی او هست مانیستیم.این نیستی، بیانگر عدمی است که اگر ادمی رافراگیرد دیگر ازاو نشانی نخواهد ماند درحالیکه درادب عرفانی برخی چون مولانا انسان راانقدر بزرگ میبینند که میتواند مرگ راتجربه کند به عبارتی جام مرگ رابنوشد.چنانکه سقراط ویا شهید به استقبال مرگ می رود.مرگ تنها مرحله ای است.
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو/کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مرگ دان آنک اتفاق امتست
کاب حیوانی نهان در ظلمتست
همچو نیلوفر برو زین طرف جو
همچو مستسقی حریص و مرگجو
مرگ او آبست و او جویای آب
میخورد والله اعلم بالصواب
ای فسرده عاشق ننگین نمد
کو ز بیم جان ز جانان میرمد....
اماهمه نیک میدانیم که همه سقراط ومولوی وشهید نیستند که اینگونه به اسانی مرگ راپذیراشوند ومرگ درانها مستحیل شود. بااین وجود کماکان این پرسش وجود دارد که مرگ چیست؟!مابامرگ چه نسبتی داریم؟ایاباید ازمرگ ترسید؟واینکه چگونه خواهیم مرد!؟ مرگ برای انکه اصیل زیسته نه تنها نیستی نیست بلکه عین هستی است.برای انسان اصیل مرگ اندیشی نوعی تذکر به "بودن – در - عالم" هست، که او باید متذکراین معنی باشد که هرلحظه ممکن است بمیرد لذا باید اصیل باشد.مرگ تنها مختص انسان است چرا که اوست که تاریخ دارد.حیوانات نمینرند بلکه تمام میشوند. این گونه زیستن ادمی راقرین مرگ میکند ومرگ اندیش وانسان مرگ اندیش برهراس روانی از مرگ تاحدود زیادی چیره میشود اگر چه اضطراب وجودی حاصل از مواجه بامرگ واینکه احتنالاچگونه میمیریم!؟" را نمیتوان انکار کرد. درست مثل فیلم مسیر سبز. مرگ جزوی از پازل نمایشنامه وجود است.بدون مرگ مامعنی را ازدست میدهیم. انسان میراست. لذا برای حیات بهتر درانتظار وجستجوی مرگ حرکت میکند.
فعال فرهنگی