یک اعتیاد دوست داشتنی
تحلیل | یادداشت |
همه ما با کتاب آشنایی داریم و در طول عمرمان حداقل برای چند ساعت آن را در دست گرفتهایم. میدانیم کتاب مجموعهای از صفحات نوشته شده یا مصور است که از یک جهت به هم متصل و از سمت دیگر برای ورق زدن باز است. کتابها دارای جلدهای متفاوتی از لحاظ جنس، رنگ و کیفیت هستند، که امروزه تأثیر زیادی بر انتخاب خریداران کتابو نه خوانندگان حرفهای میگذارند. زیرا خوانندگان حرفهای یا همان کتاب خورها، به محتوای اثر بیش از جلد آن اهمیت داده و براساس نیازشان کتاب تهیه می کنند. حتما شما هم در اطرافتان کسانی را می شناسید که ادعا می کنند اهل مطالعه اند و اتفاقاً کتابخانه بزرگ و پرزرق و برقی هم دارند؛ اما وقتی پای صحبتشان مینشینید جز تفکرات سطحی و جملات همیشگی چیزی برای ارائه ندارند. بین حرفهایشان متوجه میشوید آن چه که مطالعه میکنند، چیزی جز رمان های آبکی و کتابهای زرد نیست. آنجاست که لازم می شود برای خودتان مرزی بین کتابخوان و کتابخوان نما قایل شوید و دنبال چند نشانه عمومی برای این مرز گذاری بگردید. نشانههایی مثل ثابت ماندن سلیقه محتوایی، رسوب کردن دانش و خریدار کتاب بازاری بودن.
از آنجا که کتابخوان نماها کتاب را خوب و درست نمیخوانند، برای انتخاب بعدی سراغ کتاب بهتری نمیروند و همچنان با سلیقه یکی دو سال قبلشان کتاب تهیه میکنند. همچنین به دلیل اینکه کتاب را خوب نخواندهاند، نمیتوانند یک مفهوم را برای خود حلاجی کرده و آن را به زبان ساده، با کلماتی که برای دیگران بیشتر قابل فهم باشد، ارائه دهند. این افراد بیش از آن که در خرید کتاب به آن چه غذای مغزشان و جواب سوالاتشان است توجه کنند، به مد دنیای کتاب و تبلیغات توجه کرده و تسلیم کتابهای سطح پایین می شوند. اما آنچه بیش از مسئله شناختن کتابخوان نماها به دردتان میخورد، این است که ضرورت کتاب خواندن را عمیقاً درک کنید. این درک قدم اول برای کتابخوان شدن و کتابخوان ماندن است. مغز انسان برای داشتن ارتباط مؤثر با جامعه نیاز به توسعه مستمر دارد و مطالعه به این توسعه کمک زیادی میکند. زیرا کتاب خواندن، مانند سفر کردن، شما را با دیگر فرهنگها و شناخت شیوههای زندگی دیگران آشنا میکند. با خواندن، خزانه واژگان غنی شده و دانشتان در مورد هر چیزی افزایش مییابد. این موضوع به درک بهتر جهان اطراف کمک خواهد کرد و درنتیجه مهارتهای ارتباطی را ارتقا خواهد داد. با کتاب خواندن جواب سوالهایتان را پیدا میکنید و ذهن تشنه اتان سیراب می شود. با فعالیت مغز به مبارزه با بیماریهای ذهنی میروید و به عملکرد حافظه اتان کمک می کنید. کتاب خوانی در کنار کاهش اضطراب، به تلطیف روح میانجامد. زیرا درونتان را از لذتی مثال زدنی سرشار میکند و این آرامش در نهایت به دیگران انتقال یافته و خانواده و جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر این سکه خطری است که در مواجهه با آثار و متون رخ می دهد. به این صورت که اگر از مهارتهای خواندن اطلاع نداشته باشید ممکن است از خطرات ناشی از مطالعه سطحی و شتابزده آسیب ببینید. مهارت خواندن بخشی از مجموعه بزرگ «سواد اطلاعاتی» است که مرز باریک میان «مطالعه کارآمد و اثربخش» و «مطالعه ناکارآمد و زیانبار» را مشخص میکند. مطالعه در غیاب سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی نهتنها مفید نیست، بلکه میتواند خطرناک باشد. منظور از سواد اطلاعاتی، مجموعه مهارتهایی است که شما را قادر میسازد نیاز اطلاعاتی خود را بشناسید و برای پاسخگویی به آن بهترین منابع را شناسایی کنید. سپس در این منابع جستجو کرده و مناسبترین بخشها را انتخاب کنید و در نهایت اطلاعات تازه را طوری با دانش قبلیاتان ترکیب کنید که منجر به خلق دانشی تازه شود. اما گاهی ممکن است کار به جایی برسد که قدرت تشخیص درست و غلط را از دست داده و چیزی از خودتان نداشته باشید و همه چیز را در کتابخانه و بین صفحات کتابها جستجو کنید. آن وقت است که کتاب خطرناک می شود. زیرا در این صورت، حقیقت دیگر آن آرمانی نیست که با گسترش افکار خودتان به دست می آید. پس کتاب خواندن، قدرت پرورش افکار و خلاقیت را افزایش می دهد.
اما چگونه میشود یک کتابخوان واقعی و حرفهای شد؟
قدم اول این است که نوع نگاهتان را به کتاب تغییر دهید. باور کنید که کتاب خواندن فقط برای گذراندن اوقات فراغت و یا کسب لذت نیست. بلکه ابزاری ضروری برای بهبود کیفیت زندگی بشمار می رود. آنوقت حاضرید با یک پیتزا کمتر خوردن، یک سینما کمتر رفتن و یک لباس کمتر خریدن، کتاب بخرید و این فرهنگ را در خودتان و اطرافیانتان نهادینه کنید.
قدم دوم این است که بدانید چه بخوانید. چون همه کتابها قادر به بهبود کیفیت زندگی نیستند. بهتر است از اهالی کتاب یا همان کتاب خورها کمک بگیرید و همیشه فهرستی از کتابهای خوب همراه داشته باشید.
قدم سوم خوب خواندن کتاب است. حالا که میدانید چه بخوانید، این را هم باید بدانید که چگونه بخوانید. برای مطمئن شدن از خوب خواندن کتاب، میتوانید آن را برای دیگران تعریف کنید؛ یا مفاهیمی که یاد گرفتهاید را در زندگی بکار ببرید؛ حتی می توانید آن را خلاصه کنید. با خلاصه نویسی، هم فهمتان از آن چه خواندهاید بیشتر می شود و هم رجوع به مطالب مورد نیاز سادهتر خواهد شد.
قدم آخر با برنامه کتاب خواندن است. از قدیم گفتهاند: «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود...» همه اتان این شعر را حفظ هستید. کافی است قدم قبلی، یعنی به کار بستن آنچه که یاد گرفتهاید را، درمورد این شعر هم اجرا کنید. راز اصلی کتابخوان شدن همین است. پیوسته خواندن حتی اگر کم باشد. فقط باید با دقت و علاقه خوانده شود. اگر هم یک روز به هر دلیلی آن میزان مطالعه مشخص را نداشتید باید در روزهای بعد جبرانش کنید، تا با این جریمه به اجرای برنامهریزی اتان پایبند شوید. همین!
حالا شما یک معتاد دوست داشتنی هستید!