پنج شعر از نازنین طیبی


شعر و ادب |

پانزده ساله. کلاس نهم.

 

1

در من نگاه کن

باران گرفته هوایت

ابری کنار دلم

خواهان چشم های توست

 

 

2

 

میان آوارهای شهر

قدم زنان

پیش به سوی رویا

در اعماق وجدان آرام خود

می روم

 

3

تپش قلب تو

جان باران خورده ی من

انتظار و

این شکست های تن به تن

آسمان ببار

هر چند کوتاهو اندک

ببار اما همیشه

 

 

 

4

قطره ی بارانم

تک و تنها در میان ابرها سرگردان

درمیان کوچه های دل، آوار

قد یک طوفان پر از حرفم

قد یک نفس بی تکرار

سهم من از دنیای کوچک

دریاییست از اشک لبریز

از سیلاب چشمم

از شیشه شکسته اتاقم

یک من مانده ام.

 

 

5

نامم نازنین و

بی خبر از آتش نازنینان

میگذرم از هر کوهو دشت

و رود خانه های موازی

چرا کسی مرا به یاد نمیآورد.