قرعه ی فال احسان مکتبی


یاددداشت اول |

فال فرایندی فرهنگی است که از دیرباز مردم ایرا‌ن با آن مانوسند و در مناسبت های فرهنگی همچون عید نوروز و شب یلدا به گرفتن فال روی می آورند. خواننده با انتظارات و توقعات خاصی به سراغ شعر حافظ می رود نیت می کند و فال می گیرد اما در حقیقت به دلیل منشوری بودن و تکثر معانی و مفاهیم شعر حافظ، مخاطب دست خالی از آن برنمی گردد و پاسخی برای نیت خود می یابد به گونه ای که در پایان ، خواننده با شعر حافظ احساس قرابت و خویشاوندی می کند .بهرحال آنچه مسلم است گرفتن فال و برداشت نتیجه مثبت یا منفی از آن ، به نوع خوانش و درک و دریافت خواننده هم بستگی دارد و امری صددرصد بدیهی و مطلق نیست . در حقیقت در این باب دودیدگاه وجود دارد دیدگاهی که  فال را از اساس پوچ و باطل می داند و دیدگاهی که فال را پاسخی به برخی نیازهای اجتماعی خود همچون امیدواری به آینده ، پیدا کردن راه حل برای رهایی از مشکل یا گونه ای تفریح و سرگرمی می داند. اینکه  فال ما خوب آمده است ؟ و انشاله خیر است واز این دست جملات ، بسیار در کوی و برزن شنیده ایم ؛بسیاری  گمان می کنند که فال می تواند آینده آنها را پیشگویی کند و برخی نیز معتقدند که چنین مساله ای نه امکان وقوع دارد و نه منطقی است ، اما به هر روی در باور عامه، جناب حافظ استاد پیش گویی است و به همین خاطر او را لسان الغیب نامیده اند ، پس چرا به او التجا نکنیم و از او امید نخواهیم وچرا برخی از شبها  مانند یلدارا به نام او گره نزنیم ؟

  به لحاظ تاریخی و با اندک مداقه ای در دیوان شاعران هم عصرو یا نزدیک به جناب حافظ در می یابیم که اصولا فال و تفال  بر خلاف این روزها که از آن استنباط پیش گویی و پیش بینی می شده است ،بیشتر وسیله ای برای امیدواری و به زندگی بازگرداندن عامه بوده است ، فال در واقع تکنیکی برای تولید حال خوب برای  عامه مردم است ،نگاهی به غزلیات اوحد الدین مراغه ای شاعر قرون هفتم و هشتم ما را به نتایجی از این دست می رساند.

اوحدالدین مراغه ای می فرماید:

  ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را /فرخنده باشد دم به دم روی تو دیدن فال را  

ابیاتی از این دست نشانگر آن است که عامه مردم در فال نه بدنبال پیش بینی بلکه در پی حال خوب بوده اند و از روزگار، طلب نیکویی داشته اند.  بعنوان نمونه دیگر این بیت جناب بهایی که نشان از نگاه و بینش او به زندگی و کاینات دارد  و می فرماید :

در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی   /در کار ما بهایی کرد استخاره صد بار 

آشکار است نگاه شیخ بهایی به زندگی عاشقانه است و به کاینات از س مستی و عشق نگاه می کرده است

به این خاطر می فرماید از فال ما  نیز جز عشق و مستی بر نمی آید. 

عراقی نیز می فرماید :

ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من

باز نمای رخ که شد بی تو تباه حال من

و موید همان دیدگاه است که فال در واقع آرزوی حال نکوست نه پیشگویی آن.

اما حضرت حافظ نیز همین نگاه را به تفال داشته است . 

شوربختانه ما ایرانیان  نتوانسته ایم در طول سالها بنیاد های اندیشه ورزی اندیشمندانمان را دریابیم ،  بزرگانی همچون حافظ و سعدی برای ما تنها شاعرانی هستند که به آنها ، نگاهی برای سرگرمی و تنوع داریم و به این نمی اندیشیم که آنها متفکرانی برجسته بوده اند که در روزگار خود برای آنکه در دل عامه راهی داشته باشند و بتوانند اندیشه های خود راانتخاب دهند ، بهترین نوع ادبی را انتخاب  کرده اند و شعر و نظم بهترین ژانری بوده است که در آن روزگار می توانسته است  در میان عامه جایی باز کند ،بنابر این در میان نازک خیالی های این بزرگان باید در پی دریافت بنیاد های فکریی آنها بود و بر این اساس باید گفت یکی از بزرگترین ستونهای فکری جناب حافظ "امیدواری  به اینده" و "تولید حال و انگیزه ی خوب" برای عامه بوده است ، جناب حافظ در غزل معروف

 سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست  می فرماید:

رخ تو در دلم آمد مرادم خواهم یافت /چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

و انچنان که گفتیم،  نشانگر آن که فال زدن، نه پیش گویی بلکه امیدواری به داشتن لحظات بهتر است  و این اندیشه در تمام هشت بیتی که در آن فال بکار رفته است ، تماشایی و قابل رویت است.

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد  /نیت خیر مگردان که مبارک فالیست  و یا

به نا امیدی  از این در مرو بزن فالی /بود که قرعه ی دولت به نام ما افتد 

تحلیل محتوای این ابیات  در دیوان جناب حافظ نشان گر آن است که حافظ بسان متفکران دیگر همواره به این نکته ظریف توجه داشته است که بنیاد هررشد و اعتلایی را باید بر امید بنیان گذاشت و به این خاطر نمی خواهد عامه هیچگاه از امیدواری تهی شوند  و می فرماید:

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد /زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

علاوه بر جناب حافظ تورقی در دیوان شاعران دیگر نیز همین مدعا را ثابت می کند که فال، طلب حال

نکوست و استغاثه برای احوال بهتر به لونی دیگر و به زبانی ادیبانه تر .

امید که هر روز تان در این ایام کرونایی از پسین روز بهتر باشد و بلا از سر انسانها و ملت ایران دور بماند به لطف دادار بلند مرتبه .

توضیح آنکه در سحرگاه شنبه که  در نوشتن این یادداشت  مردد بودم ، به جناب حافظ تفالی زدم و آن عالیجناب توصیه کرد :

ای دل  به کوی عشق گذاری نمی کنی

اسباب جمع داری و کاری نمی کنی

چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی

باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی

این خون که موج می زند اندر جگر ترا

در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی

ترسم کز این چمن نبری آستین گل

کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی

در آستین جان تو صد نافه مدرج است

وآن را فدای طره ی یاری نمی کنی

ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک

واندیشه از بلای خماری نمی کنی

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت

گر جمله می کنند تو باری نمی کنی   

صاحب امتیاز گلشن مهر