افلاطون و تأثیر او بر شعر و ادب یونان
یادداشت |
■ کاظم طلیعی
این دیدگاه افلاطون، مرا به یاد خاطرهی عبرتانگیزی انداخت. یکی از معلمان مدارس راهنمایی نقل میکرد که روزی در ایام جنگ، سر کلاس یک مدرسهی پسرانه، ضمن گفتوگو از مطالب درسی، از روی دلسوزی و به جهت حفظ حرمت والدین، با برشمردن زحمات پدر و مادر و رنج آنان در تأمین نیازهای فرزندان، توصیه کردم که قدر پدر و مادر خود را بدانید و سعی کنید با درس خواندن زحمات آنان را بهنوعی جبران کنید؛ اما دو روز بعد به دفتر حراست ادارهی آموزش و پرورش فراخوانده شدم. در بدو ورود، بی هیچ مقدمه و حتا سلام و علیک، مسئول حراست با پرخاش و کمی بیادبی، خیلی طلبکارانه پرسید چرا سر کلاستان مطالب ضدجنگ مطرح میکنید؟ از این حرفش کاملا یکه خوردم.به یادم نمیآمد از مخالفتم با بچههای کلاس حرفی زده باشم. با قاطعیت منکر نظر مسئول حراست شده و حرفش را رد کردم، اما او اصرار داشت که شما در مخالفت با جنگ سر کلاستان حرف زدید. وقتی توضیح بیشتر خواستم، گفت وقتی به بچهها میگویید قدر پدر و مادرتان را بدانیدو با درس خواندن زحمات آنان را جبران کنید، یعنی بنشینید و درستان را بخوانید و به جبهه نروید. شما با این حرف جوانان را به جبهه نرفتن تشویق میکنید و این سخنی ضدجنگ است. حالا حکایت افلاطون، فیلسوف و حکیم دوران طلاییِ یونان باستان است که میگوید شاعران با سخن گفتن از زندهگی و با ترساندن جوانان از مرگ، آنان را از رفتن به جنگ و کشته شدن (بخوانید تثبیت قدرت حاکم) باز میدارند!در ادامه افلاطون مینویسد: «در بعضی موارد نیز نویسندهگان، در تراژدی، تضرع و زاری و قلق و جزع بسیار به دلاوران و قهرمانان نسبت میدهند و آنها را تا آنجا تنزل میدهند که هنگام عروض نکبت و مصیبت، فریاد و ناله سرمیدهند و خاک بر سر میکنند و مویهای خویش برمیکنند. چنین اشعاری نیز برای جوانان سرمشق خوبی نیست و باید آنها را از تلقیِ اینگونه سخنان برحذر داشت». بر این گفته، سوای نقد فنیِ ادبی که میتوان وارد دانست، موضوع اصلی، از نظر افلاطون در مورد پرداخت غیرواقعیِ شخصیت قهرمانان و بزرگان به لحاظ اخلاقی و معرفیِ آنان به عنوان موجوداتی فراانسانی و فرازمینیست و دستبرقضا از همین طریق میشود برای برخی تقدس تراشید. یکی از امتیازاتی که منتقدین ادبی برای فردوسی و شاهنامه قائلند، پرداخت چهرهای زمینی و انسانی از قهرمانان شاهنامه است. مثلاً رستم که بزرگترین قهرمان شاهنامه است، مثل هرانسان دیگری، اهل خوشباشیست، مثل هرانسان دیگری دچار خشم و غضب میشود و مثل هرانسانی به نیرنگ و حیله متوسل میشود و مثل هرانسانی فریب میخورد. از چنین انسانی نمیتوان موجودی مقدس آفرید.
زرینکوب از افلاطون نقل میکند: «از قصص و داستانهایی که موضوع تراژدیهاست، گاه چنین برمیآید که شریران بختیار میشوند و نیکان تیرهروز میگردند». مفهوم دیگر سخن این است که قهرمانان فصهها لاجرم تکبعدی هستند. همهی شروران تا همیشه شریر هستند و ناگزیر به جرم همین شرارت باید به تیرهروزی برسند و روی خوشی و نیکبختی نبینند و همهی نیکان تا همیشه نیک میباشند و به سبب نیکیشان باید بختیار و کامروا شوند و هیچگاه رنگ تیرهروزی نبینند. درست مثل سریالهای تلویزیونیِ این سالها که شخصیتهای مثبت، همه اسامیِ خاص دارند و در همهی احوال زندهگی انسانهایی نیک و منزه هستند و چهرههای منفی هم همه اسامیِ ویژه دارند و در همهی شرایط اعمال و رفتار و کردارشان رنگی شریرانه دارد در حالی که در واقعیت امر بدی و شرارت و نیکی و سلامت، امری نسبی در انسان است. هیچکس بد مطلق یا مطلقاً خوب نیست، بلکه هرانسان، مجموعهای از بدیها و خوبیهاست و هیچ استبعادی ندارد که یک فرد بدکار و نادرستکار، نهایتاً جان به سلامت دربرد و خوشحال و خوشبخت بمیرد و بهعکس یک فرد نیکوکار و معدلتپرور، در عین نیکوکاری و سلامت نفس، عمر را با تیرهروزی و غم نان به پایان برساند.
زرینکوب در ادامه مینویسد: «اینکه شاعران در مدینة فاضلة افلاطون جایی ندارند از آنروست که آنها با نشر اقوال نادرست، در بارة خدایان و قهرمانان، موجب ضلال و فساد عامه میشوند. البته این بدان معنی نیست که افلاطون شعر و سرود را یکسره از قلمرو مدینة فاضلة خویش براند. در کتاب قوانین حتی میگوید شعری که تحت نظارت و مراقبت حکام و فرمانروایان و به وسیلة کسانی که صلاحیت اخلاقی دارند سروده شود، زیانی ندارد و آنچه نباید سروده شود شعریست که مصلحت جامعه آنرا تأیید و تصویب نکند. این طرز تلقی البته نمیتواند مورد انتقاد کسانی که نمیخواهند شعر و هنر تابع مصالح جامعه یا تابع حکومت و هوسهای آن باشد قرار نگیرد». نویسنده در ادامه جملهای را به نقل از «فرانتس کافکا» نویسندهی معروف فرانسوی در نقد این نظر افلاطون نقل میکند که گفته است: «شاعر سعی دارد به مردم چشمهای دیگری بدهد تا واقعیت را تغییر دهند و از همینروست که حکومت شاعر را عنصری خطرناک میشمارد مگر نه این است که حکومت میخواهد هرچیز همان که هست بماند».
نویسندهی کتاب نقد ادبی در نهایت نتیجه میگیرد: «این طرز تلقی از طبقات جامعه و مخصوصاً اصرار و تأکید بلیغ در باب لزوم نظارت حکومت بر تمام شؤون حیات اجتماعی، افلاطون را در عصر ما گهگاه به عنوان یک راهگشای عقاید فاشیستی مورد طعن و اعتراض کرده است. به عنوان نمونهای از از این مناقشات میتوان نقد «کارل پوپر» را در کتاب «جامعهی باز و دشمنان آن» ملاحظه کرد». جالبترین نکتهی این ماجرا تأثیر آرا و افکار فیلسوفانی ازایندست در میان تمدنهای دیگر است. میدانیم که پس از انحطاط تمدن یونان، تمدن روم سربرآورد که در بسیاری جهات، بهویژه در شعر و ادب شدیداً تحت تأثیر تمدن یونان بود. در واقع یونانیان در بسیاری از زمینهها سرمشق و الگوی رومیان بودند. در این مورد در کتاب نقد ادبیِ زرینکوب میخوانیم: «به موجب قوانین رومی، شاعران و نویسندگان حق نداشتهاند حوادث و اوضاع سیاسی مملکت را به روی صحنه بیاورند». یعنی یک سانسور مطلق و تمامعیار. چیزی مثل شرایطی که ما اغلب در صدسالهی اخیر با آن مواجهایم. این سختگیری و سانسور، نتیجهی همان بایدها و نبایدهاییست که افلاطون در آرای خود شرح و توضیح داده است.
در ادامهی آن قانون کذاییِ رومی آمده است: «آداب و رسوم جاری نیز، نمایش دادن زندگی خصوصی رومیان را مکروه و ناپسند تلقی کرده است. ازاینرو نویسندهگان و شاعران مجبور بودهاند صحنهی اصلی حوادث و موضوع نمایشنامههای خود را در یونان قرار دهند». سانسور و سختگیری به حدی بوده است که حتا به شاعران و نویسندهگان اجازه نمیداده است که مکان و حتا زمان حوادث قصههای خود را آزادنه و به دلخواه تعیین کنند.در سال 1348 وقتی داریوش مهرجویی فیلم «گاو» را آمادهی نمایش کرد، با مخالفت ادارهی اطلاعات آن زمان (درواقع همان ادارهی ارشاد فعلی) مواجه شد. سرانجام پس از مدتها کشمکش و بحث و جدل، فیلم زمانی به نمایش درآمد که در ابتدای فیلم و پیش از تیتراژ اولیه، نوشتهای بر پرده ظاهر میشد و گویندهای با صدای بلند آن نوشته را میخواند. مضمون آن نوشته چنین بود: «تمام حوادث این فیلم مربوط به قبل از بهمنماه 41 است». ششم بهمن 1341 روزی بود که لوایح ششگانهی «انقلاب سفید» محمدرضا پهلوی به تصویب رسیده و اعلام شده بود. لوایحی که سادهلوحانه و خوشخیالانه گمان میرفت بلافاصله پس از تصویب، ایران را بهشت برین میکند. فقر و فاقهای که در سراسر فیلم گاو مشاهده میشد، چهرهی انقلاب سفید را خیلی سیاه نشان میداد. بنابراین طبق اعلام گویندهی متن الحاقی به فیلم، همهی آن سیاهی و فقر مربوط به قبل از تصویب این لوایح است. درواقع فیلمساز هم به تلویح پذیرفته بود که با تصویب و اعلام آن لوایح، ایران رشک روی زمین شده است. هیهات!
■ نویسنده