مستند خبر حضور امام عسکری (ع) در گرگان
گزارش | خبر |
■ حسین حسینیان مقدم
در منابع جغرافیایی از دو جرجان یاد شده است: یکی جرجان شهری بزرگ و مشهور میان مازندران و خراسان، با ساکنانی متین و اخلاقی، خاستگاه ادیبان، عالمان، فقیهان و محدثان بسیار است. برخی آن را به دلیل تنوع میوه «جنة الدنیا» و به دلیل بدی آب و هوا «جَرّجان» نامیده اند. به گفته برخی یزید بن مهلب بن ابی صفره آن را بنیان نهاد و تاریخ آن شهر را حمزة بن يزيد سهمي(م427ق) تدوین کرد. در منابع متقدم جرجان همان گنبد امروزی و شهر گرگان امروزی استرآباد نامیده شده است. با این حال، شاید بتوان جرجان را نام منطقهای وسیع شامل استراباد دانست، که کاربرد جرجان بر استراباد در منابع روایی شیعه نیازمند تحقیق است. جرجان دیگر، شهری بزرگ در حاشیه رود جیحون از مناطق خوارزم است(یاقوت، معجم البلدان، ج2، ص119).
نخستین بار خبر ورود اعجازگونه امام عسکری(ع) به جرجان(گرگان) در قرن ششم توسط دو منقبتنویس برجسته و معاصر، بدون ذکر سند و با تعبیر «رُوِیَ» به حوزه معارف شیعی وارد شد. ابن حمزه طوسي(م560ق) از جعفر بن شریف جرجانی و سپس راوندی(م573) از احمد بن محمد عن جعفر بن شریف جرجانی با اندک تفاوتی در محتوا آن را نقل کردند. ناقلان بعدی به این دو تن ارجاع داده اند، از این رو، نام بردن منابع بعدی چندان اهمیتی ندارد و با این حال باید از اربلی در اواخر قرن هفتم و فیض کاشانی در قرن یازدهم یاد کرد، که آن را از راوندی نقل کرده اند. وحید بهبهانی در قرن دوازدهم نیز آن را از اربلی بازنشر کرده و بر اساس معجزه ای بی پیشینه و بی سند، حکمِ رجالی امامی بودن، حُسن ِ حال و امین امام بودن(ع) را برای جعفر استظهار کرده است.
عدم نقل خبر پیش گفته تا قرن ششم و نیز سکوت منابع حدیثی، تاریخی و رجالی درباره راوی اول و دوم آن، خبر را با تردید جدی روبرو کرده، به گونه ای که رجال شناس برجسته ای مانند خویی، جعفر را مجهول و روایت را به لحاظ سند ضعیف و تستری آن را بی اعتبار شمرده است. افزون بر همه، در این خبر اشخاصی مانند ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل جرجانی(خَلَنْحي، خَلَنْجي یا جَلَخْتی)[1]، احمد فرزند او، مبارک خادم، صلت نواده جعفر و نصر بن جابر نام برده شده که هیچ یک از اینان نیز شناخته شده نیستند و در منابع نامی از آنان برده نشده است. همچنین در یک خبر چندین معجزه و کرامت نام برده شده که در صورت تحقق آنها، سزاوار بود در منابع متقدم شیعی نیز نقل می شد.
سهمی در تاریخ جرجان بابی به نام «من دخل جرجان» گشوده و از کسانی که به این شهر وارد شده اند یاد کرده ولی نامی از ورود امام حسن عسکری(ع) و حتی کسان یاد شده در خبر بالا را نیاورده است، در حالی که وی درگذشته سال 427ق است و به طور طبیعی نباید چنین حادثه ای در فاصله یک و نیم قرن از ذهن مردم آن منطقه دور شده باشد. ناگفته نماند که راویان فراوانی با لقب عسکری در جرجان میزیستهاند، مانند زیاد عسکری، عبدالله عسکری، هیثم عسکری، سعید عسکری و ابواحمد عسکری(سهمی، تاریخ جرجان، ص138، 196، 200، 205 و 429). همچنین در جرجان شخص دیگری به نام «حسن عسکری سامری» زندگی می کرده و جدّ سهمی از نواده او به نام علي بن سعيد بن عبدالله بن حسن عسكري روایت کرده است(سهمی، تاریخ جرجان، ص303). اگر فاصله پدر و پسر را حدود سی سال فرض کنیم، درخور تأمل خواهد بود، که این حسن عسکری تقریباً معاصر امام حسن عسکری(ع) بوده و می توانسته از رهگذر تشابه اسمی داستانی پدید آید.
در خصوص تشابه اسمی، گرچه ارتباطی با گرگان ندارد، باید از عقیل فرزند حسن عسکری از راویان ناشناختهی حدیث «رد الشمس» در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) یاد کرد. حاکم حسکانی(زیسته در 470ق) مؤلف کتاب «مسئلة فی تصحیح رد الشمس» (ابن شهرآشوب، مناقب، ج2، ص143) آن حدیث را از عقیل بن حسن عسکری روایت کرده است (ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج6، ص88 و 91).
با توجه به آنچه گفته شد، سخن ذیل، که امروزه از سوی برخی عالمان گرگانی ترویج میشود، توجیه علمی ندارد و گفته برخی از آنان که «منابع ضعیف مستند ناقدان است» صحیح نیست.
«امام عسکری(ع) در یک نیم روز به گرگان آمد و گرگان در میان شهرهایی که به اهل بیت(ع) انتساب دارد، پس از کربلا و مکه و... امتیاز بالاتری دارد. جرجان محدوده بزرگی را از محدوده سورک به این طرف در بر می-گرفت و محدود به گنبد نبوده است. مرحوم قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین آورده که گرگان به طوس تقدم دارد، چرا که امام در زمان حیات خود نصف روز از سامرا به اینجا آمد. از دیگر اسنادی که ثابت می کند امام حسن عسکری(ع) به گرگان آمده، عرضه تفسیر منسوب به حضرت توسط ساکنان گرگان است. محمدبن قاسم مفسر استرآبادی که استاد شیخ صدوق است، تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) را به تقریر درآورد.
از حضور امام عسکری(ع) در بیدگل کاشان باید به عنوان پیامد طَیّ الارض امام عسکری(ع) به گرگان یاد کرد، که بر پایه احتمالاتِ متضاد و بی سند، بر دفن فاطمه دختر آن حضرت در بیدگل کاشان و وجود زیارتگاهی منسوب به وی استناد گردیده و گفته شده که امام عسکری(ع) از همان مسیری که امام رضا(ع) به خراسان رفته، به چهل حصاران و بیدگل وارد شده،با شیعیان ملاقات داشته و دخترش فاطمه در آنجا دفن شده است؛ (نک: هاشمیتبار، حسین، نگینی بر انگشتر کویر، ص89، 101-118).
اسناد مربوطه:
1. ابن حمزه طوسي(م560ق)، الثاقب في المناقب، ص214–216:روى أيضا «جعفر بن الشريف الجرجاني، قال: حججت سنة، فدخلت على أبي محمد صلوات الله عليه بسر من رأى، وقد كان أصحابنا حملوا معي شيئا من المال، فأردت أن أسأله إلى من أدفعه، فقال قبل أن قلت ذلك: ادفع ما معك إلى المبارك خادمي. قال: ففعلت ذلك، فقلت: إن شيعتك بجرجان يقرأون عليك السلام. فقال: أو لست منصرفا بعد فراغك من الحج؟! قلت: بلى. قال: فإنك تصير إلى جرجان من يومك هذا إلى مائة وتسعين يوما، وتدخلها يوم الجمعة لثلاث ليال مضين من شهر ربيع الاخر، في أول النهار، فأعلمهم أني أوافيهم آخر النهار، فامض راشدا، فإن الله سيسلمك ويسلم ما معك، وتقدم على أهلك وولدك، وولد لولدك الشريف ابن فسمهالصلت بن الشريف بن جعفر بن الشريف، وسيبلغ الله به، ويكون من أوليائنا. قلت: يا ابن رسول الله، إن إبراهيم بن إسماعيل الخلنحي(نسبة إلى الخلنج... شجر..)– وهو من شيعتك - كثير المعروف إلى أوليائك، يخرج إليهم في السنة أكثر من مائة ألف درهم، وهو أحد المتقلبين في نعم الله بجرجان. فقال: شكر الله لأبي إسحاق وإبراهيم بن إسماعيل صنعه إلى شيعتنا، وغفر له ذنوبه، ورزقه الله ذكرا سويا، قائلابالحق، فقل له: يقول لك الحسن بن علي: سم ابنك أحمد. فانصرفت من عنده، وحججت، وسلمني الله تعالى، حتى وافيت جرجان في يوم الجمعة أول النهار، كما ذكر صلوات الله عليه وآله، وجاءني أصحابنا يهنئوني، فأعلمتهم أن الامام وعدني أن يوافيكم في آخر هذا النهار، فتأهبوا لما تحتاجون إليه، وأعدوا مسائلكم وحوائجكم كلها. فلما صلوا الظهر والعصر اجتمعوا كلهم في داري، فوالله ما شعرنا إلا وقد وافانا أبو محمد، فدخل علينا، ونحن مجتمعون، فسلم هو أولا علينا، فاستقبلناه وقبلنا يديه، ثم قال: اني كنت وعدت جعفر بن الشريف أن أوافيكم في آخر هذا اليوم فصليت الظهر والعصر بسر من رأى وصرت إليكم لأجدد بكم عهدا، وها أنا قد جئتكم الان، فاجمعوا مسائلكم وحوائجكم كلها. فأول من ابتدأ بالمسائل النصر بن جابر، قال: يا ابن رسول الله، إن ابني جابرا أصيب ببصره منذ أشهر، فادع الله تعالى أن يرد عليه بصره قال: فهاته، فمسح بيده على عينيه فصار بصيرا. ثم تقدم رجل فرجل، يسألونه حوائجهم، فأجابهم إلى كل ما سألوه حتى قضى حوائج الجميع، ودعا لهم بخير، وانصرف من يومه ذلك.
2. راوندي، قطب الدين(م573ق)، الخرائج والجرائح، ج1، ص424 –426:ومنها: ما روىأحمد بن محمد، عن جعفر بن الشريف الجرجاني حججت سنة، فدخلت على أبي محمد عليه السلام ب «سر من رأى» وقد كان أصحابنا حملوا معي شيئا من المال، فأردت أن أسأله إلى من أدفعه؟ فقال - قبل أن قلت له ذلك -: إدفع ما معك إلى المبارك خادمي. قال: ففعلت [ وخرجت ] وقلت: إن شيعتك بجرجان يقرأون عليك السلام. قال: أو لست منصرفا بعد فراغك من الحج؟ قلت: بلى. قال: فإنك تصير إلى جرجان من يومك هذا إلى مائة وسبعين يوما، وتدخلها يوم الجمعة لثلاث ليال يمضين من شهر ربيع الآخر في أول النهار، فأعلمهم أني أوافيهم في ذلك اليوم آخر النهار، فامض راشدا، فإن الله سيسلمك ويسلم ما معك فتقدم على أهلك وولدك، ويولد لولدك الشريف ابن، فسمه الصلت بن الشريف ابن جعفر بن الشريف، وسيبلغه الله، ويكون من أوليائنا. فقلت: يا بن رسول الله إن إبراهيم بن إسماعيل الجرجاني وهو من شيعتك كثير المعروف إلى أوليائك، يخرج إليهم في السنة من ماله أكثر من مائة ألف درهم وهو أحد المتقلبين في نعم الله بجرجان. فقال: شكر الله لأبي إسحاق إبراهيم بن إسماعيل صنيعته إلى شيعتنا، وغفر له ذنوبه ورزقه ذكرا سويا قائلا بالحق، فقل له: يقول لك الحسن بن علي: سم ابنك أحمد. فانصرفت من عنده، وحججت، وسلمني الله حتى وافيت جرجان في يوم الجمعة في أول النهار من شهر ربيع الآخر على ما ذكر عليه السلام وجاءني أصحابنا يهنئوني فأعلمتهم إن الامام وعدني أو يوافيكم في آخر هذا اليوم، فتأهبوا لما تحتاجون إليه، وأعدوا مسائلكم وحوائجكم كلها. فلما صلوا الظهر والعصر اجتمعوا كلهم في داري، فوالله ما شعرنا إلا وقد وافانا أبو محمد عليه السلام، فدخل إلينا ونحن مجتمعون، فسلم هو أولا علينا، فاستقبلناه وقبلنا يده ثمقال: إني كنت وعدت جعفر بن الشريف أن أوافيكم في آخر هذا اليوم فصليت الظهر والعصر ب «سر من رأى» وصرت إليكم لأجدد بكم عهدا، وها أنا جئتكم الآن، فاجمعوا مسائلكم وحوائجكم كلها. فأول من انتدب لمسائلته النضر بن جابر، قال: يا بن رسول الله إن ابني جابرا أصيب ببصره منذ أشهر، فادع الله أن يرد عليه عينيه. قال فهاته. فمسح بيده على عينيه فعاد بصيرا، ثم تقدم رجل فرجل يسألونه حوائجهم وأجابهم إلى كل ما سألوه حتى قضى حوائج الجميع، ودعا لهم بخير، وانصرف من يومه ذلك.
3. اربلي(م693ق)، كشف الغمه، ج3، ص223:قال قطب الدين الراوندي في كتابه ....
4. فیض کاشانی(م1091ق)، المحجة البيضاء، ج4، ص330:ومن كتاب الرّاوندي...
5. وحيد البهبهاني(م1205ق)، تعليقة على منهج المقال، ص106:جعفر بن شريف الجرجاني في كشف الغمّة عنه رواية في اعجاز العسكري ( ع ) يظهر منها كونه إماميّا حسن الحال ومن الامناء.
6. خویی، معجم رجال الحديث، ج5، ص41:عن كشف الغمة، عن الراوندي، عن أحمد بن محمد، عن جعفر بن شريف... لكنه مجهول، والرواية ضعيفة السند.
7. نمازي شاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص125:إبراهيم بن إسماعيل الجرجاني أبو إسحاق ...لم يذكره الخوئي أصلا.
8. نمازي شاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج2، ص163:جعفر بن شريف الجرجاني: لم يذكروه.
9. نمازي شاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج4، ص268 –269:الصلت بن الشريف بن جعفر بن الشريف الجرجاني: لم يذكروه
10. نمازي شاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج6، ص342:مبارك بن خادم... لم يذكروه.
■ تاریخپژوه و دانشیار گروه تاریخ