حافظ بخوانیم  حافظ بخوانیم


یادداشت |

 

■ آزاده حسینی

 

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد 

The crude heart for years begged us for Jamshid’s cup.

The heart already had it, but kept asking strangers for it.

از آنجایی که شما نوجوان هستید و هنوز سال های زیادی از عمرتان نمی گذرد؛ پس تاکنون پیش نیامده که چیزی را سال ها خواسته باشید و در تمنای داشتنش لحظه شماری کرده باشید. اما حتما برایتان پیش آمده که چیزی را می خواستید و برایش تلاش کرده اید و یا به داشتنش فکر کرده اید. گاهی وقت ها هم ممکن است حسرت داشتن چیزی در دوردست ها را داشته باشید که بهتر از آن در همین نزدیکی ها باشد و حواستان نباشد.

اما حافظ در اینجا منظورش طلب و خواستن هر چیزی نیست، بلکه می گوید طلب «جام جم»؛ در جایی دیگر نیز می گوید: «جام جهان نماست ضمیر منیر دوست». منظور حافظ از جام جهان نما یا جام گیتی نما، استعاره از دل و ضمیر انسان است. گاهی در شعر، شاعران به دل «جام جم» هم می گویند. جم اشاره ای است به نام جمشید. داستان از این قرار است که برای جمشید، پادشاه ایران، جامی ساخته بودند که اوضاع جهان را به او نشان می داد و او با نگریستن در این جام از امور جهان آگاهی می یافت. حافظ می گوید سال ها دل از ما می خواست که جام جمی به او دهیم تا در آن اوضاع و احوال جهان را ببیند. در حالی که خود به این درجه از «نگاه» رسیده بود. البته «دل» به تعبیر عارفان، آیینه ای است که نور حق در آن تجلی می یابد و از این ویژگی برخودار است که اگر صفا یابد و به درجه کمال رسیده باشد، می توان تمام رازهای هستی را در آن دید. زمانی که می خواهید کاری را انجام دهید و بر سر دو راهی انتخاب می مانید، می گویند: «ببین دلت چه می گوید»!