سلیمانی بسیار گرامی، نویسنده و شاعر
یادداشت |
■ سیدحسین میرکاظمی
ای نامه که می روی به سویش... گفتنی است ژانرنامه، با هر مضمون در زمینه های مختلف و تا اکنون به فرم پیامک نوشتاری، پل ارتباطی و حامل پیامی در انواع متعدد، اثرگذار و پاینده بوده و از این ره گذر هر قلمزنی در پوشه ی عمرش نامه های گویایی دارد که یادگاری از بازتاب تراوش چگونگی زیستی و زندگی شخص است و لاجرم در جای خود سند محسوب و کتاب می شود.با این اشاره کوتاه، نامه ای از نامه هایم پیش روست:
نامه ی پنجم
به واسطه ی این چند کارت پستال نقاشی، سفیدی کاغذ به من می گوید، چند سطری بنویس. پاراگرافی قلمی کن! و من سفیدی را می نویسم: همواره شعله های گُرزننده ای در اعماق آدم ها حضور دارد. انگار گدازه های آتش فشانی که در نهفتِ دلِ کوه، سر به بی قراری و قراری تا آن موعد فوران، حاضر باشد. عمده این است که خودت را با آبادانی و ویرانگیِ رویایت، آبشارگونه آماده ی ریزش کنی و انگار بروز و علایم آن این است که میخواهی سر به سنگ بکوبی و به در و پیکر هر جا و مکانی ویران شوی و بی تابانه سر به آفاق تازه ای بزنی. در چنین حالی، نو به نو نگاهت را به زندگی و حیات تازه کرده ای و همین نگاه نو در هر مرحله تقویم سنی مجال می دهد شعله ای از درونت گُر بزند و در این حال خلق و آفریده ی تازه ای از خودت می شناسی. شورمند می شود و شورمندانه، کلمات از تو عید می سازد و جامه ی نودوزی به تنت می پوشاند. انگار انسان همیشه سزاوارست شور عشق، نگاهش را به هستی دور و برش نو کند و چنین بود برای من، منی که آفریده ام کلمه بود و شور رویاهایم را کلمات تجسم می بخشید و می بخشد و جهان کلمه، بازآفرینی جهان هستی و اَلو گیرانده ی خلاقیت من بوده و هست. این بار، نگاه نو دیگری سراغم آمد. رنگ در من گُر زد. زبان شورمندانه ام، رنگ و نقاشی و حاصلش نمونه ی کارت پستال های نقاشی شد. فرح فزایی رنگ و نقاشی چه شکوه آتش مآبانه ای دارد. حظّ دارد و اجاق درون را داغا داغ می سوزاند و شعف می بخشد. گُر زدن و اَلو گرفتن علایم تپش قلبی است که می خواهد نو به نو همه چیز تازه و پر طراوت باشد و با تولد هر باره ی خود، عشق دَرِ خانه ات را بکوبد و ارمغانش شیدایی باشد. با این کارت پستال ها گُر زدم و از نو شناخته می شوم. هنوز گدازه ها در راهند و تولدهای مان پی در پی و در این هیئت لاجرم زندگی چه معنای زیبایی دارد و چه معنای تپنده و پرمعنی به آن می دهیم. انگار سفیدی کاغذ رهایم نمی کند، حتی قلم مرا، به این حاشیه کشانده است. سفیدی ها خیلی چیزها به ما می دهند. در دل سفیدی ها نقاشی هست، شعر هست، داستان هست و شور و غوغایِ حیرت. سفیدی ها را دریابیم. جلودار لب ریخته هایم می شوم و می گویم بدرودی و دیداری.
پانویس:دکتر فرامرز سلیمانی (1319-1394) نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و مترجم. با آثاری چون: شب رویایی ها، سرود اعتراض، شعر شهادت است، نیما، موج و دریا، آوازهای ایرانی و نام های دیگر از کتاب هایش در حوزه های شعر، نقد ادبی، پزشکی، ترجمه شعر، توان نوشتن و پُرکاری اش مثال زدنی است. (26) کتاب از او چاپ شده و این سخن گوگول نویسنده ی روس، درباره ی گوگول برای سلیمانی هم صادق است:« اطمینان دارم که بعد از من، نام من از من خوش بخت تر خواهد شد.»