پل زندگی ،پل بندگی
یادداشت |
■ شمیم شاهدادی
من سالهای سال تلاش کردم تا پلی بسازم. پلی به سوی خالقم! پله های پل را، یکی یکی طی کردم. هرچه بیشتر به انتهای پل نزدیک میشدم؛ طی کردن پلههای بعدی دشوارتر بود. مقصد این پله کجاست؟! آیا به طور حقیقی، با طی کردنش به خالقم می پیوندم؟! نمیدانم! جواب سوالاتم را نمیدانم! سردرگم و نگرانم! آیا راهم درست است؟! آیاپروردگارم از من راضی است؟! نمی دانم! بسیار تلاش کردم تا این پل را سر پا کنم. ساخت هر پله از آن برایم بسیار دشوار بود؛ اما ساختمش! بسیاری از افراد میگفتند که کارم هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. اما من ساختن این پل را متوقف نکردم. ساختن پل را از منطقه سرسبز جلوی خانهام شروع کردم، هر پله که به این پل اضافه میشد، بیشتر اوج میگرفت. حتی تا روی دریا هم پیش رفته بود. وای که گذر کردن از این پل چقدر لذت بخش است! صدای تلاطم دریا گوش هایم را نوازش میدهد. بوی خوش گل ها حس زندگی را در من زنده میسازد! چشمانم از تماشای این زیبایی ها شگفت زده است! سنگ ریزه های روی پله ها پاهایم را قلقلک میدهند. دوست دارم از این پل عبور کنم. اما چطور؟ چگونه؟ هنگام ساخت پل، چند پیچ ایجاد شد که نمیدانستم برای چیست! ولی بعدها فهمیدم که این راه، یعنی پل من نباید خیلی صاف و هموار باشد. باید دشواریهایی را هم به همراه داشته باشد تا گذر کردن از آن، آنچنان هم ساده و راحت نباشد. انتهای پل من ابرها بودند، ابرهایی که مانع شدند و نگذاشتند آن سویشان را ببینم؛ اما همین که به ابرها رسیدم، خوشایند بود چون همه میگفتند که خداوند، در پشت ابرها و در آسمان است. پل کاهگلی من، در دو طرفش گلهای زیبا و رنگارنگی شکوفه دادند که انگیزه مرا برای طی کردن این پله ها بیشتر ساختند. گل هایی که نه تنها به پل، بلکه به من هم طراوت بخشیده اند. من نام این پل را، پل زندگی نهادم؛ چرا که با طی کردن هر پله از آن، چیزهای جدیدی میآموختم. گویی هر پله، یک سال از سال های عمرم بود. البته عنوان پل بندگی، برای این پل بسیار جذابتر و مناسب تر است. زیرا در قسمت ابتدایی پل، پروانه سپیدی در حال پرواز است و نشان دهنده دوران طفولیت ماست که هنوز آنقدر رشد نکرده بودیم تا بتوانیم حرکت روی پل بندگی را آغاز کنیم. کمی که بزرگتر شدیم، به سن بلوغ رسیدیم، کمکم حرکتمان را آغاز کردیم. پلههای ابتدایی، آهسته طی می شد چرا که هنوز آداب طی کردن این پلهها را به درستی نمی دانستیم. گاه با زمزمه اطرافیان، حواسمان به گل های زیبای اطراف، یعنی زیباییهای ظاهر راهمان پرت میشد و به جای گام برداشتن، متوقف میشدیم. گاهی این توقف سر پیچ ها رخ می داد و ما تعادلمان را از دست داده و از خداوند دور می گشتیم و این دور گشتن، مصادف بود با سقوط در آب! پس از سقوط، دوباره شنا میکردیم تا به ساحل و سپس، سنگ های جلبک زده ابتدای مسیر مان برسیم و دوباره این پل را طی کنیم. سقوط ما گناه و بازگشتن به قسمت ابتدایی پل توبه است؛ چون پشیمانیم و باز می گردیم تا دوباره شروع کنیم، اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم و غرق در اقیانوس گناه نشویم. هرچه که به انتهای پل نزدیک تر میشویم، گام برداشتن دشوارتر است و با هر گناه کوچک امکان دارد سقوط کنیم و غرق شویم. وقتی به پله های انتهایی میرسیم، سوالاتی را با خود تکرار میکنیم. آیا توانستم به بهترین نحو این پل را طی کنم؟! هرگناه کوچک که با سقوط همراه نبود و فقط برهم خوردن تعادلم را به همراه داشت، چه تاثیری بر کارنامه ام دارد؟! سوالاتی که ما در انتهای پل با خود زمزمه می کنیم، از روی ترس و استرس است؛ چرا که فراق خالق در حال پایان یافتن است و بالاخره با آفریننده خود ملاقات می کنیم. اما نمی دانیم آیا بنده خوبی بودیم یا خیر؟! امیدوارم هیچگاه در اقیانوس گنه سقوط نکنید و پلههای پل بندگی را بدون گناه طی کنید. بیایید ویژگیهای پل بندگی را در زندگی هم به کار برده، تا وقتی که این فراق پایان یافت، با دیدن لبخند پروردگارمان خشنود شویم. در زندگی ما، انسان های فریبکاری وجود دارند که سعی در برهم زدن عشق بین خداوند و بندگانش را دارند؛ که هدف آنان سبب میشود از راه منحرف شده و در اقیانوس گنه، غرق شویم. باید خواسته آنان را باطل و بیهوده دانسته و آگاه باشیم که روزی سوی خالقمان باز میگردیم؛ پس از تمام نعمت هایی که در اختیار ما قرار داده، به نحوه احسن استفاده کنیم و عاشقانه او را ستایش کنیم.