آقای ... پژوهشگرِ  نظریه و نقد ادبی


یادداشت |

 

■ سیدحسین میرکاظمی

ای نامه که می روی به سویش... گفتنی است ژانرنامه، با هر مضمون در زمینه های مختلف و تا به اکنون به فرم پیامک نوشتاری، پل ارتباطی و حامل پیامی در موارد متعدد، اثرگذار و پاینده بوده و از این ره گذر هر قلمزنی در پوشه ی عمرش نامه های گویایی دارد که یادگاری از بازتاب تراوش چگونگی زیستی و زندگی شخص است و لاجرم در جای خود سند محسوب و کتاب می شود.با این اشاره کوتاه، نامه ای از نامه هایم پیش روست:

 

نامه ی ششم

مایل هستم نظرم را به غنی سازی پسا مدرنیستی ادبیات داستانی مطرح کنم و صد البته با برداشت و تحلیل تان موافق نباشم. به هر تقدیر مشکل با این نوع برداشت به عنوان داستان نویس و گردآورنده ی افسانه های ایران، برای همزبانی و تبادل اندیشه ای است. باشد که دریافت درست در این مقوله آشکار شود. مسئله این است در داستان معاصر ایران، کدام نمونه داستان، مصداقی برای آن چه که «جان بارت» آن را ادبیات غنی سازی می نامد، طرح شدنی است؟

نمونه ی استنادی «افسانه شنگول» برگرفته از «افسانه ی شنگول، منگول و حبه انگور» در کتاب داستان کوتاه در ایران جلد سوم (1) اثر قلمی تان نشانی به داستان پسامدرن داده اید. این نوع نظر و برداشت جای احترام دارد اما این درک را می خواهم مطرح کنم که چنین نمونه های تحریف از افسانه ها، نشانه های درستی نمی باشند. مشکل بر سر چیست؟ می گویم جهان افسانه و جهان داستان هر کدام با مواد و نیروهای حیاتی، نبض زندگی اند و به نوبه نیز کلنجار بیان برداشتی از جهان رؤیای بشری هستند و با حضور و وجوه افتراق شان و کلنجارها، آموخته می شود که چگونه این دو جهان رؤیاها، تلفیق شوند در سبب سازی رهایی انسان از هول و ولای زیستن و زندگی کردن. غنی سازی آن جا صورت می گیرد که امر تلفیق این دو جهان صورت پذیرد نه تحریف و افسانه را به عبارتی با مشخصه های کلید واژه های معاصر و روزمره، تحریف کردن. به فوریت گفته شود داستان «شنگول» کتاب داستان کوتاه در ایران، یک تحریف و به اشتباه غنی سازی در ادبیات معرفی شده و افسانه اصلی صرفا به شکل تحریف زده است. پرسش این است تا چه میزان از افسانه های محلی بومی برای غنای ادبیات و چگونه بهره گرفته شود؟ درباره ی «شنگول» و این دست کارها با دغدغه گفته شود مانند کارشناسان ساختمان های میراث فرهنگی به جای مرمت وفادارانه باستانی، آثار را خود مختارانه بَزَک کاری فرموده اند، متن ساده، بی پیرایه و بی غش افسانه ها را با ادعای خلاقیت خود از بن با تیشه ی قلم ریشه کن نکنند و این چنین شیوه برای تغییر فرم بیانی و ساختاری افسانه، کشتی به خشکی راندن است. جهان افسانه نیاز به دخل و تصرف برای ابراز خلاقیت ندارد، موردی که نویسنده داستان شنگول مرتکب و نویسنده ی کتاب داستان کوتاه در ایران به اشتباه آن را غنی سازی در ادبیات، در کتاب خود منظور فرموده اند. صاحب این قلم اعتقاد دارد خرج خلاقیت و توان نویسندگی برای ریزش افسانه ها از اصل خود، برای کار و آثار خویش مصرف شود.

بگذاریم ادبیات عوام در شاخه ی افسانه ها به چهره اصیل و صادقانه اش بپردازد. چهره ای که نشان گر خواسته ها، رفتارهای فرهنگی و مناسبات اجتماعی و اقتصادی بالقوه ی پارینه ی توده های مردم ماست. باید این چهره ها را به نسل معاصر نشان داد و نه به دخل و تصرف و سلیقه آزمایی و مهارت نویسندگی مخدوش اش کرد، نه مسخ و نه امروزی اش ساخت. این چند سطر بیان گر این مورد است که نویسنده ی داستان کوتاه در ایران، به این وضع مهر تایید زده است و لاجرم با این مظنه داستان ها را از سَرَند گذرانده و به عنوان پسامدرن غنی سازی در کتاب مجموع فرموده اند.

باری! سخن غنی سازی ادبیات داستان امروزی بر مدار تلفیق این دو جهان رؤیای بشری سامان دارد. اعتقاد صاحب این قلم بر تلفیق است و نه تحریف. اگر پرسش شود حواله ی مستندی کدامست؟ با نمونه ی دم دستی کتاب «باغ زیتونی چشم» (2) از این قلم و مصداق تلفیق داستان و افسانه در داستان های «خدا در قلب، شیطان در نگاه»، «کُما»، استناد و درک خود را در اختلاف نظر، آفتاب آمد دلیل آفتاب می دانم. یادمان باشد در سرشت داستان امروزست که حقایق و تخیلات هم رشته اند و درهم رفته اند و مرزشان را نمی توان یافت. مایه ی این تخیلات از افسانه ها می تواند باشد تا در داستان امروزی غیرممکن را ممکن جلوه دهد.

این را هم درباره ی تلفیق و افسانه گفتنی است که دو روایت بهم آمیخته می شود. روایت کهن افسانه ای و روایت داستان امروز و حاصل از پیوند عناصر اسطوره ای و افسانه ای، ترکیب تازه فراهم می آید. داستان نویس معتقد به تلفیق این گونه با هسته ی روایت افسانه ای رو به رو می شود و درباره اش می اندیشد که کدام یک از عناصر افسانه ای را برای داستان خود می پسندد و بستگی به گستره ی آگاهی او از روایت کهن و رابطه با کار داستانی اش دارد و این چنین داستان در ذهنیت نو معرفی می شود. لاجرم داستان امروزی می تواند مانند روال و روش دنیای اساطیری از ترکیب و ادغام باشد. در واقع در این تلفیق و ترکیب و ادغام، هم گوهری و هم گونی است و نمی توان از هم جدا کرد و پیوندی مصنوعی به دست داد. بلکه تلفیق درست مانند تار و پود پارچه ای که درهم تنیده اند. روایت کهن افسانه ای با عنصر پر قدرت خیال باعث و مسبب ریشه دار و غنی شدن داستان امروزی می شود که نویسنده می خواهد زندگی مردم معاصرش را که با صورت های تازه ای از زندگی و هستی رو به رویند و جهان برون و جهان درون انسان جامعه امروز را کشف و بیان کند.

کاغذ سفید بدجوری قلم مرا دواند. خواهش می کنم درود مرا برای جمع کارهایتان بپذیرید. آرزوی کامیابی و آرامش دارم.

پانویس:

1- داستان کوتاه در ایران، جلد سوم، (داستان های پسامدرن)، دکترحسین پاینده، انتشارات نیلوفر، چاپ اول 1390

2- کتاب مجموعه داستان «باغ زیتونی چشم» سیدحسین میرکاظمی، انتشارات آژینه، چاپ اول 1390