شعر
شعر و ادب |
میان این شب هول آفرین طوفانی
تو چون قوارهای از آفتاب تابانی
گل یگانگی توست بر دئانت شب
فشانده عطر سخاوت، تو خوب میدانی!
به آفتاب و بهارم نیاز نیست که تو
به لحظههای سیاهم هم این و هم آنی
تو مثل شسینهی آیینه انعکاس پذیر
تو مثل هوش زلالی، تو مثل بارانی
مرا به ساحت پاکیزگی هدایت کن
تو ای که پاکتر از روح چشمهسارانی
■ پرویز کریمی
شعر ترکمن
دِلبِریم
ال گِریپ عشقئما ارکیمی آلدئنگ
طوُطئ دیللی خوًش صدالئ دِلبِریم
اؤزعشقئنگ آتاشئن یرِگمه سالدئنگ
جادئ گؤزلی خوُش نوُالئ دِلبِریم
بِزِه نیپ چئقانگدا هوشئمئ آلدئنگ
پیکریمه نانغئش اوروپ یرِکده غالدئنگ
عشقینگ بازارئنا باشئمئ سالدئنگ
جوُشغئن عئشقئنگ درمان یالئ دِلبِریم
آیاق غوُیون کیشی عشقئنگ یوُلونا
دأنیپ باقماز یوُلونگ ساغو سوُلونا
ایندئ سایراپ اوُتئرغوُنان گلنگه
یرِگمینگ باشئندا یوُلئ دِلبِریم
باشئمئنگ استنه تاچ بوُلان جانان
عشقئمئنگ اوُدونا غوُورلئپ یانان
ارکین جانئم پِدا سیگلیم انان
خوُش غلئغلئ خوُش صاپالئ دِلبِریم
ترجمه:
با عاشق شدنت اختیار دلم را از من گرفتی
شما طوطی سخنور و خوش صدایم هستی
آتش عشقت را در قلبم جا دادی
با چشمان جادویی و با نوای خوشت دلبرم
خود را آراستی و هوش از سرم گرفتی
و چهره ات در قلبم نقش بسته است
مرا در بازار عشقت رها کردی
تلاطم بازار عشقت درمان دلم است دلبرم
هر کسی در راه عشق قدم می گذارد
به چپ و راست راه عشق نگاه نمیکند فقط به راه مستقیم عشق خودش می نگرد
فقط بخاطر انتخاب گل خودش می سراید
و راه عشقش از بالای قلبش عبور میکند دلبرم
شما را همانند تاج پادشاهی روی سرم میگذارم
کسیکه در آتش عشقت سوخته و بریان شده منم
باور کن جانم را با اراده خودم در راه عشقت فدا میکنم
ای یار خوش اخلاق و پر از مهر و صفای من دلبرم
■ ابراهیم پورقاز