شعر


شعر و ادب |

 

■  ترانه محمدی

 

قشنگ و دانه دانه ای،ردیف شکل ِ شانه ای

خوراک خوب خانه ای، به فصل هندوانه ای

چه چتر سبز ِ خش خشی، کشیده ای به روی خود

طلای آفتاب را، کشیده ای به موی خود

نگین نگین کنار هم، چه شادمان و زرد رنگ

نه این یکی به جای آن، نه آن یکی به فکر جنگ

ورق ورق نقاب را، یکی یکی هَرَس زدم

تمام موی نرم را،  ز صورت تو  پس زدم

به بعد ِ خنده، گفتمت: تویی تویی بلال من

پدر کباب میکند تو را  و خوش به حال من!

■ فائزه رسولی

 

بادی که از بهارستان دلها رهگذر است

در دل یار هم رهگذر است

نامش بهار

طغیان گر دل ها

دلت را میشوید

سبزینه می دهد به درختان پژمرده

بیابیا با بهار دل بهارستان رهگذر شو

دگر راهی نمانده، تو هم یک گذر شو