آخوند خراسانی _ میرزای نائینی؛  سنت گرایان رفرمیست دینی مشروطه


یادداشت |

 

رضا کاظمی_ قبل از پرداختن به دوچهره سرشناس بزرگ طرفدار مشروطه ایرانی چند پرسش اساسی مطرح میکنیم؛پرسش هایی درباره آن روزگار مطرح است و آن اینکه چرا پیشوایان دینی مشروطه ما همچون نائینی وخراسانی زنجانی، بهبهانی، طباطبایی و شیخ عبدالله مازندرانی  که جنبه رسمی و نهادی بر خود گرفته بودند؛ در صدد برپایی حکومت اسلامی نشدند؟ چرا علمای مخالف مشروطه که در راس ان شیخ فضل لله نوری قرار داشت وبه قول خودش (مشروعه طلب بود) به جای اینکه در فکر تاسیس حکومت اسلامی باشد راه چاره را همکاری با نظام سلطنتی محمد علیشاه و لیاخوف روسی دید وبه حمایت از آنان در مقابل مشروطه طلبان برخاست؟

در حالیکه می دانیم وجوه اشتراک فکری وفقهی بین میرزا محمد حسین نائینی وشیخ فضل الله نوری بسیار زیاد بود. برای نمونه هردو در مورد برابری شهروندان، نظر مشترک ویگانه ای داشتند واز سویی هردو بر امتیاز اعمال فقیهان بر مصوبه های مجلس شورای ملی صحه می گذاردند وقوه مجریه نیز از نظر این دو می بایست به اذن فقها و مجتهدین برشمرده می شد وگرنه مشروعیت دینی پیدا نمی کرد !

البته میرزای نائینی و شیخ فضل الله نوری تفاوت نظرهای اساسی با هم داشتند.نائینی، نظام قانون گذاری مدرن را بر محور ومدار فقه شیعی تفسیر می کرد و به عبارتی عقل جامعه مدار را توجیه می کرد و درنتیجه می پذیرفت. اما شیخ فضل الله نوری قانون به معنای مفهوم وپدیده ای را که از  تجدد و مدرنیته حاصل شده و از منابع غیر اسلامی واداب وسنن ورسوم کشورهای سکولارغربی سرچشمه می گیرد نمی پذیرفت وان را عین کفر می دانست.

دسته دوم مشروطه خواهان و مجتهدان سرشناس وبرجسته چون آخوند خراسانی و نائینی بودند. خرسانی  طرفدار رفرم و اصلاح سنتی (درونی دینی) دوران مشروطه بود و میرزا محمد حسین نائینی که با توانایی کلامی وفقهی، خود را در خدمت مشروطه خواهان قرارداد. مجتهدان سرشناس مشروطه خواه دیگری هم بودند که چهره هایی همچون ملا محمد کاظم  شیخ عبدالله مازندرانی وحاجی میرزا حسین نجل خلیلی از برجسته ترین آنان هستند.

میرزای نائینی از شاگردان برجسته آخوند خراسانی بود. آخوند خراسانی تا واپسین روزهای عمر خود و در شرایط بسیار خطیر (برای مشروطیت ومنافع مردم ایران) از برقراری حکومت قانون دفاع کرد. وی از مکتب بغداد سربرآورد. و توضیح آنکه از دو مکتب فقهی " قم " و " بغداد" در تاریخ فقه سخن به میان آورده اند.

در مکتب بغداد کسانی چون ابن عقیل عمانی یا ابن جنید، شیخ مفید سید مرتضی انصاری و شیخ طوسی که از بنیان گذاران آن دوران بودند، حضور داشتند.  حضور عالمان ومجتهدان سرشناس برجسته ای مانند شیخ مرتضی انصاری ومیرزای شیرازی و آخوند خراسانی (دراواخر قاجار واغاز پهلوی اول در نجف اشرف) اهمیت آن را بالا بردند.

نظریه حکومت مشروطه تا حدودی بعد از میرزاملکم خان متاثر ازدوران بغداد ونجف بود ونظریه مشروعه در اصل بر خاسته از حوزه اصفهان بود. 

خراسانی در شمار کسانی از اهل شریعت بود و به حمایت از مشروطه خواهان قد علم کرد ودر راس آنان قرار داشت.آخوند خراسانی همچون قافله سالاری بود که راهی به نوآوری در محدوده  درون دینی شیعی گشود ودیگران را نیز به این راه ترغیب کرد.

هرمان می نویسد : «خراسانی رساله ای درباره مشروطیت ننوشت اما تاثیری عمیق بر شیخ محمد اسماعیل غروی مجتهد داشت که در رساله اش (اللثالی المربوطه فی وجوب المشروطه) دیدگاه آخوند خراسانی رانشان می دهد (غلامحسین زرگری نژاد؛ مشروطه از نگاه خراسانی)

راجع به اینکه چرا اندیشه سیاسی خراسانی درتاریخ اندیشه سیاسی ایران در سایه قرار گرفته است، نیازمند توضیح طولانی است که دراین فرصت نمی توان بدان پرداخت.  خراسانی کسی بود که نخستین بار جمهوری خواهی را قبل از مشروطه سرداد. جمهوری خواهی در ایران نه توسط حزب توده و رضا شاه بلکه توسط آخوند خراسانی مطرح شد و رضا شاه این مفهوم را از او قاپید و مطرح کرد.  جمهوری خواهی خراسانی به نوعی باور به مجلس (دین ودولت) بود و دین ودولت را توامان با هم تقویت می کرد و بربنیان های اسلام هم قرارداشت بطوریکه برای اموری مانند عدالت، اهمیت اساسی قائل بود. خراسانی همانند محمدحسین نائینی تنها دولت مشروع را امام معصوم می دانست و درغیاب آن مشروطیت را کم ضررترین گزینه می دانست.از دیدگاه خراسانی، مشروطه دارای مزیت دوگانه احترام به شریعت ومشورت عمومی بود. خراسانی در مقایسه با محمد حسین نائینی اهمیت کمتری برای نقش مجتهدان قایل بود و عقل جامعه را برتر از هرگونه عقل فردی می دانست. او مجلس را بهترین ابراز حمایت از اسلام می دانست.

خراسانی اعتقاد داشت قانونی می بایست تحت نظارت مجتهدین که وظیفه شان در عصر غیبت امام معصوم حصول اطمیان از برقراری عدالت است مکتوب شود( کسروی ص372)

طرح فقهی شاگرد او یعنی شیخ  نائینی در کتاب (تنبیه الامه وتنزیه المله) آمده است. نائینی مشروطه را با محدود کردن قدرت مطلقه سلطان در چارچوب حکومت مقیده و یا مشروطه توجیه می کند. وی با نفی نظریه دولت استبدادی، دموکراسی پارلمانی وحکومت مشروطه را از نظر فقهی توجیح می کند وبه منظور یافتن نزدیکترین نوع حکومت، به تبیین ولایت فقیه می پردازد.

وی حکومت ها را به دو دسته تقسیم می کند : اول؛حکومت جوراستبدادی مبتنی برقدرت مطلقه و دوم؛ حکومت محدود ومشروط. او در رساله خود می کوشد اندیشه های سیاسی وآزادی وحکومت مشروطه (مفاهیمی از اساس بیگانه با اندیشه سیاسی سنتی ایران) را با استفاده از فقه سیاسی شیعی توجیه کند. گویا وی می خواهد به ازای هرچه را که درغرب ودر مظاهر آن می بیند در گنجینه ی معارف اسلامی بیابد ؛ از حکومت قانون گرفته تا تفکیک قوا وارج گذاشتن به آزادی بیان. او معتقد بود که غربیان چنین مفاهیمی را از معارف اسلامی گرفته اند. درحالی که در غرب مسیرعرفی شدن جامعه و قوانین مدنی  طی شد میرزای نایینی به آنها به شکل سنتی و فقهی نگاه می کرد.به هر حال نائینی و آخوند خراسانی می خواستند بدون شناخت از حقوق طبیعی وقوانین مدنی ودولت عرفی (که محصول تکامل فکرانسان مدرن غربی بود) ضرورت مشروطه را تببین کنند. بالعکس نائینی وخراسانی می خواستند اتوریته اجتماعی فقه شیعی ومساله زمامت وامامت فقها رادر داخل ساختمان عرفی وقانونی وغیراستبدادی توجیه کنند.

آنها نمی توانستند گریبان خودرا از عقیده مرسوم نیابت فقهای شیعی برهانند از این رو میرزای نائینی دولت مشروطه را کنیز سیاهی نامید که تنها دستانش را شسته است ودر کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» حکومت را در اصل از آن امام معصوم می داند ودر غیبت او متعلق با نایبانش!

با وجود اینکه اخوند خراسانی ومیرزای نائینی کار معتبری در فقه سیاسی ودر مشروطه خواهی انجام دادند، نمی توان آنان را در چاچوب نوگرایان مسلمان به عنوان چهره هایی با هویت ملی ومذهبی ودموکراتیک جای داد. هرچند اندیشه ها ومعرفت شان از نوگرایی تهی نیست. ته رنگی از اندیشه مدرن سیاسی را به همراه دارد ولی می توان به عنوان سنت گرایان رفرمیست درون دینی از آنان یاد کرد