نقد شعر 


تحلیل |

 

شعر اول

یه وقتایی همش افسانه میشی

یه وقتا که دلم از درد سیره

یه وقتایی تو فکرت خسته میشم

چقد این زندگی تو عشق گیره

یه وقتایی، دلم خوش بود، بودی

یه وقتا که همش تو فکر میرم

یه وقتایی تو بغض نانجیبی 

چقد از زندگی دلسرد و سیرم

چی میشد زندگی بودی همیشه 

چی میشد باز با قلبم میموندی 

چرا تردید کردی مهربونم 

من و تو زندگی کردن سوزوندی

آمنه کوه کن

در چهار پاره خانم کوهکن با سه بند روبرو هستیم که احساسشان را به شکل ترانه و محاوره در اختیار مخاطب قرار می دهد. در واقع با ترانه ای روبرو هستیم که روی یکی از بهترین وزن های عروضی از نظر ریتم پذیری موسیقی نوشته شده. یعنی وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل. این وزن عروضی ریتم چهارچهارم کامل را دارد که با تقسیمات این ریتم به سه چهارم و یا تقسیم میزان ها به شش هشتم هم قابل اجرا خواهد بود که از این حیث دست آهنگساز و تنظیم کننده بسیار باز است. کار کوتاه است و بسیار زود به نتیجه رسیده. زبان صمیمی که مختص کارهای محاوره است جریان نسبتا خوبی دارد.

ترانه از وزن و آهنگ خوبی هم برخوردار است.

1) شروع ترانه (یه وقتایی همش افسانه میشی/یه وقتا که دلم از غصه سیره....

تا حدودی توانسته شروع زیبایی باشد. چون معشوق را از حالت زمینی خارج کرده و با استفاده از واژه افسانه شکل انتزاعی به آن داده. یعنی او را موجودی خیالی همراه با راز و رمزهای افسانه ای تصورکرده.

2) تصاویر و تشبیهات 

تصویرسازی خاصی در این ترانه به چشم نمی خورد و این نقطه ضعف برای ترانه  شمرده می شود.

3) از جهت غافلگیری ذهن مخاطب در مفهوم و انتخاب قافیه ها می توانست قوی تر و زیباتر باشد.

متاسفانه در این روزها که ترانه های تکراری دل همه را زده نتوانسته پله ترقی باشد برای مخاطب. 

4) از حیث بیان عواطف و احساسات تا حدودی ملموس و تاثیر گذار بود ولی با زاویه دید تکراری 

ترانه میبایست ساده؛ قابل فهم ودرعین حال باوقار باشد که البته توانسته تا حدودی این موارد را رعایت کند و ترانه ای دلنشین را به وجود بیاورد.

5) انتخاب پایان زیبا و تاثیر گذار که جایش دراین ترانه خالی است.

در بند اول در دو کلمه ی اول ضعف تألیف دیده می شود.

(یه وقتایی و همش یا همیشه) در کنار هم بجا گنجانده نشده اگر یه وقتایی افسانه می شود پس همش کاربردش چیست؟  مخل معنا اتفاق افتاده. از نظرمعنایی تعقید معنوی هم در این ترانه دیده می شود که باید برطرف گردد: (چی میشد زندگی بودی همیشه) اگر رابطه عاشقانه برای عاشق باشه خب قطعا معشوق عین زندگی برای او خواهد بود. مگر اینکه این رابطه نباشد. این قسمت هم ضعف تالیف دارد: (یه وقتایی تو فکرت خسته میشم)

اينجا متوجه نشدم چه اتفاقی دارد می افتد؟ شاعر در فکر او خسته می شود یا شاعر از فکر کردن به او خسته می شود؟ اگر (تو) با کلمه دیگری جایگزین بشود  ضعف تألیف از بین می رود. در واقع به جای «تو» می بایست «از» می آمد. در غیر این صورت از نظرمعنایی می لنگد. به نظرم باید روی ساختار کار شود و سعی کنند هر ترانه ای که میخوانند دیتاهای اصلی اش را پیدا کنند و ربطش را بفهمند. نکته پایانی این که فرم در این کار دیده نمی شود. به نظر آرتور رمبو شاعرفرانسوی، شاعر باید راز و رمزهای پنهان یک اثر را کشف کند و آنها را در مسیری درست قرار دهد. برای اینکه این کار ماندگار شود باید در فرم و ساختار تغییرات اساسی صورت بگیرد.  در واقع شاعر سعی در فضا سازی در اطراف موضوع نداشته است. اگر چه این ترانه برای درگیر کردن حس تلاش کرده ولی از نظر صنایع ادبی بار کمتری به خود دیده. درست است که زبان ترانه محاوره ست، اما چیزی از بار ادبی اش کم نمی کند. باید عوام بفهمند و خواص بپسندد. پس شاعرانگی اثر نباید فراموش شود. در این ترانه‌ تخیل و تشبیه و حتی تصاویر ساده ای را شاهد نیستیم. البته چون ترانه با عموم مخاطب سروکار دارد و سعی می کند از پیچیدگی و صنایع ادبی به دور باشد، این مشکل قابل توجیه است. ترانه نباید درگیر تکلف و تصنع باشد. ازدحام تصاویر هم نباید داشته باشد. ولی دچار فقر تصویرهم نباید بشود.  درست است که ترانه را به قصد لذت گوش می دهیم، اما سطح لذت هم متفاوت است و با ارائه ی یک اثر برجسته سطح سلیقه ی مخاطب را هم بالا می بریم.  برای نمونه زبان سعدی قابل فهم است  اما در عین حال هم ارزش ادبی بالایی دارد و هم دارای علو معنی ست. این یعنی جماعت شاعر و ترانه سرا رسالتشان خیلی مهم است.

یک نمونه از مرحوم افشین یدالهی که زبان ساده است اما مضمون زیبا:

همه دنیا بخواد و تو بگی نه

نخواد و تو بگی اره تمومه

همین که اول و آخر تو هستی

به محتاج و تو محتاجی حرومه

توی  همین یک بند، اشاره به دو آیه دارد. الله یفعل ما یشا و  هوالاول و الاخر....

در بند دوم ترانه همان عواطف و احساسات بدون اتفاق خاصی جاری ست. در بند سوم  مصرع آخر باز هم ایراد دستوری می بینم که تعلیق معنایی ایجاد کرده. (من و تو زندگی کردن سوزوندی)

اگر منظور شاعر این است که زندگی مرا تباه کردی، در مصرع آخر انتخاب کلمات خوبی اتفاق نیفتاده است. در کل زبان شعر خانم کوهکن عزیز جدی و عاطفی بود اما کشف و برانگیختی نداشتیم.

برای خانم کوهکن آرزوی موفقیت داریم. 

 

شعر دوم

مرا بگردان که روزگارم به گردش دامنت گرفتار

مرا بچرخان که چرخ دوران به انحنای تنت گرفتار

چگونه نام تو را بگویم منی که گُنگی به گفتگویم؟ 

که سینه سُرخانِ این ترانه به پرده ی خواندنت گرفتار

جهانِ مستیِ جاودانم! تو را فرو کن به استخوانم 

اگرچه تاکم ولی همیشه به دردِ نوشیدنت گرفتار

اگرچه تاکم، شراب خیزم، همیشه مستم  به اُفت و خیزم 

تو را بنوشان که مانده ام در شرابِ مرد افکنت گرفتار

مرا بنا کن... فرو بریزان... نگاه ویرانگر تو آباد 

فرو بریزان مرا که مانده به چشمِ بنیان کَنَت گرفتار

بکُش، بسوزان، بدَر، بپاشان، بِبَر، بِبُرّان، بکِش به دندان...

چه می کنی با دلی که مانده زمان دل کَندَنَت گرفتار؟

سر منی مانده در گریبان، دل منی و همیشه حیران

سر و دلی که گریخت ازمن به عطرِ پیراهنت گرفتار

مرا گرفتارتر بچرخان، مرا گرفتارتر بگردان

از آن هزارانْ به روزگارانِ قبل و بعدِ مَنَت گرفتار

مریم محمدیان

 

با خواندن غزل بانو محمدیان و آشنایی که با آثار دیگرشان داریم، آگاهیم که به فرم و وزن مسلط هستند و طبع روانشان مضامین و قالب‌ های شعری مختلفی را تجربه‌ کرده. ابتدا به بیان کلیاتی از این شعر می پردازیم. یکی از خطرهایی که سرودن توی این وزنها دارد، خطر کهنگی زبان است و ناخوادآگاه می بینی که زبان، زبان خودت نیست. اما مریم هوشمندانه، این خطر را دور زده و در عین اینکه یک اثر با زبانی شورانگیز نوشته، اما حواسش کاملا به تازگی زبان بوده. از نکات مثبت شعر این است که عناصر فرم و وحدت معنا را در محور عمودی رعایت کرده‌.  در این غزل چیزی که با نگاه اول متوجه می شویم این است که با بسامد بالای افعال و ضمایر(چه ظاهر و چه مستتر) و شناسه ها و حروف اضافه مواجه می شویم.

در شعرهای زیبای بانو محمدیان کلمات می رقصند. معنا هلهله می کند. بلاغت دست می افشاند. به گونه ای که دست مخاطب را می گیرد و در ژرفای احساسش سبکبال به پرواز در می آورد. حرکت زایی شعر خواننده را با خود همراه می کند. شاعر در محور افقی با طولانی بودن مصاریع از عهده ارایه مضمون برآمده و در معنا کم نیاورده است. یکی از مولفه های شعر، وسعت کلمات است که در این اثر شاهدیم. با اینکه ردیف ندارد در موسیقی کناری اما با قافیه ها مخصوصا گاها قوافی میانی شاهد موسیقی روانی در غزل هستیم. در قافیه میانی برای مثال در مصرع اگرچه تاکم شراب خیزم، همیشه مستم به افت وخیزم» 

نکته قابل ملاحظه که در شعر قدما: «به روزنیردآن یل ارجمند/به شمشیروخنجر به گرزوکمند/بریدودریدوشکست وببست» نیز دیدیم تتابع افعال هست که دراین غزل هم درمصرع «بکش بسوزان بدر بپاشان ببر ببران بکش به دندان»

با اینکار به خوبی از ایجاز بهره برده وجای تحسین دارد.

اما گاه نیز پیچیدگی های در زبان دیده می شود که مخاطب را از رسیدن به محتوا و اندیشه دور می کند.

در مصرع «چگونه نام تو را بگویم منی که گنگی به گفتگویم؟» حذف فعل نارسایی در معنا ایجاد کرده. یعنی فعل «وجود دارد» با هم معانی آن می بایست می آمد.

شاعر باید متوجه باشه با خلاقیت و بازی های زبانی زیاد امکان ارتباط مخاطب با شعر را زیاد دچار دست انداز نکند.

تسلط روی زبان و بازی زبانی و در عین حال دلزده نشدن از ویژگی های این شعر است.

آشنا زدایی که در این شعر وجود دارد « تو را فرو کن به استخوانم» 

بهم ریختگی اگاهانه ی نهاد و گزاره در  این مصرع بسیار زیباست و خلاف آمد در: « اگرچه تاکم ولی همیشه به درد نوشیدنت گرفتار» هم بسیار دلچسب است. اما بیت بعد 

اگرچه تاکم شراب خیزم، همیشه مستم به افت و خیزم.....

«اگرچه» عبارت مناسبی نبود برای این مضمون، چون یکی از طبیعت های اصلی  تاک شراب خیز بودن است.

در این شعر از تشبیه و استعاره به ندرت استفاده شده( نمونه مصرع ۴ و ۶)

ترکیبات هم قابل توجه است. چشم بنیان کن _ شراب مرد افکن _ پرده خواندن_ گردش دامن _ انحنای تن )

اوج بسامد فعل ها را در بیت ۱۱ با تتابع افعال می بینیم که با جناس هم همراه است.

تضاد و تناقضی که در بیت ۹ وجود داره به شیرینی زبان افزوده( بنا کن _ فرو بریزان _ ویرانگر _ آباد )

در مصرع ۱۲ با ضعف تألیف روبرو هستیم( چه می کنی با دلی که مانده زمان دل کندنت گرفتار) 

اگر اینجا شاعر به خودش هم اشاره داشته باشد و ضمیر می کنی به خودش هم بر گردد باز هم آوردن اینکه زمان دل کندن تو گرفتار بود تبادر معنایی قوی ندارد و در انتقال معنا ضعفی روی داده است.

در مورد قافيه توجه بیش از حد شاعر به قافيه سازی و ضرورت وزنی باعث شده قافيه کردن بعضی از کلمات نادرست از دید شاعر پنهان بماند. مثلا نوشیدن و خواندن را نمی شود همقافیه دانست.

در شعر کلماتی دیده می شود مانند:

گردش دامن، چرخ دوران، مردافکن، بنیان کن، ببران، گریبان، روزگاران، منت 

شاید به نطر برسد این شواهد خطر کهنه گویی را افزایش می دهد. اما صرفا استفاده از هر کلمه ی به ظاهر کهن کلام را کهنه نمی کند. 

کاری که شاملو کرد و الگو از تاریخ بیهقی گرفت.

وزن این کار یکی از بحرهای رایج شعر فارسی است : 

متفاعلن ، متفاعلن ، متفاعلن ، متفاعلن 

برای بانو محمدیان آرزوی موفقیت داریم. 

انجمن بانوان ادیب گلستان

 

 

■  منتقدین: خانم ها طاری دشتی

کشاورز، شهریاری