سوسن خانم ملکه و گوزن
یادداشت |
■ نیایش خادمیان ۹ ساله
در جنگلی سبز ملکه مهربانی به نام سوسن زندگی می کرد که به تمام حیوانات جنگل محبت می ورزید. یک روز مادرش مریض شد و مرد. سوسن خانوم خیلی ناراحت و تنها شد اما پدرش بعد از مدتی با یک جادوگر که خود را به شکل ملکه ی زیبایی در آورده بود، ازدواج کرد. یک روز صبح بهاری سوسن خانم به جنگل رفت تا زیر سایه درخت بنشیند و کتاب بخواند. اما جادوگر کاری کرد تا او روز و شب بخوابد. روزی ماه گرفتگی شد و سوسن از خواب بیدار شد و همه چیز را به خاطر آورد و طلسم باطل شد. در این لحظه سوسن یادش افتاد که جادوگر مادرش را کشت و پدرش را به شکل شیر در آورد تا خودش فرمانروای قصر شود. او با کمک حیوانات جادوگر را شکست داد و با شاهزاده شهر همسایه ازدواج کرد و جنگل و مردم به آرامش رسیدند.