شعر


شعر و ادب |

 

در تنم ریشه می دوانی و میوه ی هیچ داده پیرهنم 

آب می شد پرنده ای در من نقشِ بر آب می شود بدنم

سایه های تو رد شدند از من، سایه هایی که ریشه ام بودند 

تو مرا قدر هیچ می خواهی، هیچ می روید از تمام تنم

تو بگو بوسه تا لبت باشم، بدنم لب به لب، لب است انگار 

تو بغل وا کن و تماشا کن تا که آغوش وا کند دهنم 

تا که آغوش وا کند دهنم هیچ با نام تو شروع شود 

پُر شود هیچ و پُر شوی از هیچ بارها نام تو شروع شود

بارها این پرنده پَر بزند در هوای بلند دستانت 

هی بریده بریده می ریزد تکه های عمیق پَر زدنم

تکه هایم نفس نفس می زد روی دستان مُرده ام جان داد 

زخم را می زند به سهراب و جان خود را گرفته تهمتنم

آه! من را به خاک بسپارید در مزار بزرگ دستانم

تا برقصد مزار من بین مرزهای نبوده ی وطنم

این دهانی که لب پَرَش کردی امتداد تو بود در بوسه 

نوشداروی بعد جان کندن رویداد تو بود در بوسه 

مویه های هزار زن در من مثل گرداب ها به هم پیچید

تکه هایم شنیده اند انگار که قرار است از تو دل بکنم

که قرار است بی قرار شوم نفسم بی تو در تنم باشد 

تو کنارم نباشی و باشی ... من خودم را به هر دری بزنم

من که از تکه تکه پُر شده ام ضربان های در همی دارم 

چینی نازکیست تنهایی به سراغم نیا که می شکنم

ابتدا هیچ بودم و آخر روی دستان تو جوانه شدم 

جان شدی و مُدام جان دادم برگ ریزان جاودانه شدم 

برگ ریزونه تو خیابونا /از صدام خش خشه که می ریزه

کفشاتو پا کُن از رو من رد شو /تن من از جنازه لبریزه 

یه درخت بلند بی برگم /رو تنم ردّ ِ پای پاییزه

منو از روی میز بردارو /بِکِش اون فندکو تمومم کن 

عمر من با تو رو به پایانه /با نفس هات بی دَوومم کن

آخرش هیچّی از من اینجا نیست/یه دو پُک از لبت حرومم کن

یه دو پُک تو ریه ت نفس شدمو /تو نفس می کشیدی با هیچم

حسّ ِ این هیچ عاشقانه شده /توی سینه ت دوباره می پیچم 

یه دو پُک از لبت حرومم کن/هیچم و با تو پیچ در پیچم 

بعد مرگ اتفاق می افتد اینکه جان دوباره ام باشی 

اینکه بعد از همیشه خاموشی فوران دوباره ام باشی 

باغ بی برگی ام که عاشق شد باغبان دوباره ام باشی 

هی دوباره دوباره قلب شوی ضربان دوباره ام باشی

 

■  مریم محمدیان