آسیب های ازدواج اجباری


اجتماعی |

 

سید مجتبی میری هزاوه _یکی از پدیده‌هایی که در جامعه متاسفانه شاهد آن هستیم در برخی نقاط کشور دیدگاه سنتی در مورد ازدواج است که، خانواده‌ها را با آسیب‌هایی جدی و گاه جبران ناپذیر مواجه می‌کند. در بسیاری از قتل‌های خانوادگی و بسیاری از بزهکاری‌ها می‌توان ردپای ازدواج اجباری و نبود انتخاب آگاهانه و در عین حال آزادانه را مشاهده کرد. ازدواج‌های اجباری نشان از وضعیت بسته خانواده دارد چرا که در این خانواده‌ها اغلب بین افراد روابط عمیق عاطفی حاکم نیست و به بیان دیگر قدرت در خانواده به درستی توزیع نشده است و یک نفر به تنهایی در تعیین سرنوشت دیگران دخالت نموده و برای دیگر اعضا تصمیم‌گیری می‌کند. از دیگر ویژگی‌های این خانواده‌ها می‌توان به این نکته اشاره کرد که یک نوع فضای توام با جبر در آنها حاکم است و اعضا از آزادی‌های حداقلی و نسبی نیز برخوردار نیستند و هیچ‌گونه مشارکتی برای فعالیت‌ها وجود ندارد. و در نتیجه فرزندان چون نمی‌توانند نیازهای معنوی‌شان را تامین کنند به سرعت در معرض آسیب قرار می‌گیرند. در بررسی موارد فرار از خانه می‌توان دو علت اساسی را بیان کرد؛ نخست فرزندانی که به تصور ایجاد یک زندگی بهتر از خانواده و خانه می‌گریزند و به نوعی خود را رها می‌کنند اما هیچ‌گاه این واقعیت را که از یک وضعیت بد دچار یک وضعیت به مراتب بدتر می‌شوند برای خود متصور نیستند و به دلیل اینکه فشار زیادی را حس می‌کنند فقط می‌خواهند شرایط را تغییر دهند.

اغلب این افراد هیچ برنامه خاصی برای بعد از فرار خود ندارند اما علت دوم را می‌توان به نوعی اعتراض به وضعیت موجود دانست. افرادی که با این تفکر از خانه فرار می‌کنند، می‌دانند که عاقبت مطلوبی در انتظارشان نیست اما چون می‌خواهند به نوعی خانواده و والدین خود را تنبیه کنند دست به این اقدام می‌زنند. متاسفانه اکثر دختران فراری که اغلب نیز شهرستانی هستند به عامل نخست برای فرار از خانه استناد می‌کنند و می‌خواهند خود را از شرایط بد موجود رها کنند.اما به خاطر این که شناخت کافی از محیط جدید ندارند و از تجربه کافی برای حضور در کلانشهرها برخوردار نیستند از عواقب عمل خود غافل هستند. آنها چون در فرهنگی رشد کرده‌اند که فرهنگی روان و ساده است و اغواگری و فریبکاری به ندرت وجود دارد همین فرهنگ در ذهن خود را برای محیط جدید نیز تصور می‌کنند حال آن که این دو فرهنگ با یکدیگر کاملا در تضاد هستند. بعد از خروج از خانه عنصر اعتماد چیزی است که به سرعت در دختر فراری ریشه می‌کند و اولین فردی را که به او ابراز احساسات کند منجی خود می‌داند. و به همین سرعت در دام صیادان گرفتار می‌شود. اما بعد از اعتماد وقتی که از دختر فراری سوء استفاده می‌شود قدرت ریسک پذیری وی نیز افزایش می‌یابد و به تدریج به مرحله‌ای می‌رسد که چیزی برای از دست دادن ندارد و به همین دلیل از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کند.

با بررسی ماجرای فرار دختران می‌توان به این نتیجه رسید که وجود آزادی‌های معقول، بها دادن به فرزندان، القای اعتماد به نفس و ارزش قائل شدن برای آنها و دانستن اینکه رفتار والدین نقش پررنگ و اساسی در آینده فرزندان دارد.

سرنوشت تلخ دختران که به خاطر گریز از ازدواج اجباری مبادرت به فرار از خانه کرده‌اند گوشزد و نهیبی به دیگر خانواده‌ها است تا در مسائل اساسی زندگی از جمله مسئله ازدواج هیچ‌گاه فرزندانشان را تحت فشار قرار ندهند و آنان را به ازدواج‌های اجباری وادار نکنند.